نماز در کانال عاشقی او را به خدا وصل کرد
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید "ابراهیم وحدت" که نام پدرش مرحوم یدالله در اشتهارد ۱۳۴۴ چشم به جهان گشود. بیست و سوم دی ماه ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسید. مزار معطرش در گلزار شهدای اشتهارد است.
ابراهیمی در خانوادهای زحمتکش و دیندار تولد یافت. پدرش کشاورز بود و پسر کمک کار همیشگیاش. ابراهیم در کنار کار به مدرسه میرفت و با کوشش و تلاش درس میخواند. دو دوره متوسطه را در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. سپس معلم شد و در ماهدشت مردآباد به تدریس مقطع ابتدایی مشهور شد. شلمچه کربلای دوباره ایران بود.
سرزمین پاک و مطهر ایران که شهدای بسیاری را در آغوش گرفت و در گوششان از عشق خواند. تقدیر بود که ابراهیم نیز در خاک شلمچه بر خاک بیفتد و به دیدار دلدار برود. او در آخرین لحظههای عمر کوتاهش در کانالی داشت نماز میخواند که خمپارهای از راه رسید و او را به معراج برد.
مادرش میگوید: ابراهیم خیلی پسر خوبی بود. در خانه اصلاً عصبانی نمیشد و در کار کشاورزی همیشه به کمک پدرش می شتافت و هیچ وقت کوتاهی نمیکرد. وقتی میخواست به جبهه برود راضی نبودیم چون من و پدرش پیر بودیم و نیاز بود او در کنارمان باشد اما او اصرار کرد و ما قبول کردیم ابراهیم ۷ بار به جبهه اعزام شد. در آخرین اعزامش هم رو به من گفت: مادر جان من شهید می شوم. وقتی به شهادت رسید خبرش را کسی به ما نداد. من از حرکات و رفتار اطرافیان متوجه شدم پسرم به شهادت رسیده است. وقتی بالای سر پیکرش رفتم دیدم ترکشی به صورت و چشم و اصابت کرده است. پدرش هم در سال ۱۳۶۹ از دنیا رفت.
همرزمش صدری میگوید: برای انجام مرحله سوم کربلای ۵ به نزدیکی خط مقدم رسیده بودیم. دم دمای اذان صبح بود که با همان تجهیزاتمان مثل کفش و کوله رو به قبله ایستادهایم تا نماز بخوانیم. شاید هنوز بعضی از بچهها نمازشان را شروع نکرده بودند. شاید هم بعضیهایشان مشغول نماز بودند که عراقیها دو تا توپ فرانسوی زدند. توی کانال ابراهیم وحدت سر نماز بود که بر زمین افتاد. خیره خیره نگاهش کردم. چهرهاش نورانی شده بود و میدرخشید. بالای سرش رفتم و صورتش را بوسیدم و گفتم: خوش به حالت ابراهیم توهم رفتی و ما باز هم جا ماندیم. معلوم نیست با این روی سیاهمان تاکی زنده باشیم.
منبع: کتاب مسافران بهشت