نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - بانه
به مناسبت سالروز «وصال» منتشر شد؛
شهید «مرتضی کاظمی» از جوانان شهرری شهرستان تهران بود که با سمت پاسدار وظیفه در بانه در سی و یکم خرداد 1365 به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۵۷۷۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۳۱

خاطره
با وجود اینکه در اوج نوجوانی قرار داشت و معمولاً در این سن و سال نوجوانان دارای غرور خاصی هستند ، همواره می گفت، من هیچ شکایتی ندارم ، چون عمدی در کار نبوده است...
کد خبر: ۴۵۷۶۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲

زندگینامه
با رو خوانی قرآن آشنا شده بود و هر روزکه می گذشت به یادگیری آیات نورانی کلام حق بیشترعلاقه مند می شد...
کد خبر: ۴۵۷۶۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲

خاطره
مدتی بود که با زن یکی از همسایه ها کدورتی در بین ما به وجود آمده بود و رضا اشتباهی آش را به خانه آنها برده بود.آنها آش نذری را گرفته بودند وکاسه راپر از شکلات وپنیرمحلی که ازروستا برایشان آورده بودندکرده بودو همین کار رضا باعث آشتی ما شد.
کد خبر: ۴۵۷۶۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲

زندگینامه
دختران خردسالش برای بازگشتش لحظه شماری می کردند. شاید به آنها وعده داده بود که چیزی برایشان بخرد...
کد خبر: ۴۵۷۶۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲

زندگینامه
صبح روز حادثه با دوچرخه ی کوچکش در داخل حیاط بابرادرش بازی می کرددرحین رکاب زنی صدای مهیبی دیوارخانه پدربزرگ رادر هم می شکند...
کد خبر: ۴۵۷۶۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲

علت را جویا شدم گفت،یک هفته است که یکی از شاگردانم به مغازه نیآمده به منزلشان هم سر زدم کسی خانه نبود.سخت ناراحت بود که حقوق یک ماهش را پرداخت نکرده است...
کد خبر: ۴۵۷۶۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲

خاطره
هر از گاهی قرآن را بر می داشت و آیاتی از این کتاب آسمانی را بسیار عاشقانه و علاقه مندانه برایم تلاوت می کرد که هر گز آن لحظه ها را فراموش نمی کنم.
کد خبر: ۴۵۷۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲

خاطره
فرزندان ثمره زندگی ما هستند و پیغمبر خدا (ص) فرموده ، فرزند صالح میوه بهشتی است...
کد خبر: ۴۵۷۶۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۰۲

زندگینامه
مرتضی کاتبی، یکم آذر ۱۳۵۰، در روستای ارداق از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش اکبر، مرغدار بود و مادرش کبرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه خدمت می‌کرد. سی‌ام خرداد ۱۳۷۰، در بوالحسن بانه هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۵۷۵۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۸

معرفی شهدای خرداد استان کرمانشاه (101)؛
آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و ظلم سراسر گیتی را فرا گرفته و داد مظلوم به گوش نمی رسد؟ اسلام آمد، انقلاب شد، ولی باز شما خوابید، هان که بیدار شوید که وقت، وقت ستیز است، وقت انقلاب است، وقت نبرد است و وقت گرفتن حق مظلوم از ظالم.
کد خبر: ۴۵۷۴۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۹

زندگینامه
زمانی که گروهک های ضد انقلاب در منطقه حضور داشتند همواره مخالف سر سخت آنها بود و همیشه شعارهای عوام فری بانه آنها را که بر روی در و دیوار مسجد روستا می نوشتند،پاک می کرد...
کد خبر: ۴۵۷۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷

خاطره
در جوابم گفت دوست ندارم در بین بچه هایی که همه آنها کفش کهنه به پا می کنند من کفش نو داشته باشم...
کد خبر: ۴۵۷۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷

خاطره
از اینکه بدون روسری عکس انداخته بود خود را در برابر خدای بزرگ گناه کار می دانست.بعد از لحظاتی سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدای بزرگ کاری بکن که آن عکس ها بسوزند و دیگر ظاهر نشوند...
کد خبر: ۴۵۷۳۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷

زندگینامه
در کلاس های حفظ و قرائت قرآن کریم که در مسجد محل برگزار می شد شرکت می کرد.از همان کودکی خیلی از سوره های جزء 30 را حفظ کرده بود و با روخوانی قرآن آشنا شد...
کد خبر: ۴۵۷۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷

زندگینامه
از چند روز قبل،مدام درباره جبهه و جنگ حرف می زد.از شهادت و جانبازی سوال می کرد.انگار به او الهام شده بود که چند روز بیشتر در این دنیا مهمان نیست...
کد خبر: ۴۵۷۳۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۷

زندگینامه
متین و آرام بود،عفت و پاکدامنی را از محیط خانواده و روستا به ارث برده بود. باهمه به نرمی و عطوفت رفتار می کرد...
کد خبر: ۴۵۷۲۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۶

زندگینامه
نمازو روزه اش قضا نمی شد و از زمانی که به سن تکلیف رسیده بود واجبات دینی را به جای می آورد و در فصل بیکاری بیشتر اوقات را در مسجد سپری می نمود...
کد خبر: ۴۵۷۲۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۶

خاطره
با وجود اینکه چشمانش از بینایی کافی برخوردار نبود،خیاطی می کرد و یا برای رزمندگان جوراب ودستکش وشال گردن می بافت و میگفت:این تنهاراهی است که من می توانم دَینم را به کشورم ادا کنم...
کد خبر: ۴۵۷۲۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵

خاطره
صدای مهیبی آمد .شیشه های مدرسه را در هم ریخت همه ی بچه ها جیغ می کشیدند و از کلاس درس بیرون می آمدند،دودسیاهی نصف آسمان شهر را فرا گرفته بود و دود از محله خودمان بلند می شد...
کد خبر: ۴۵۷۲۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۳/۲۵