خاطره
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۲۲
در جوابم گفت دوست ندارم در بین بچه هایی که همه آنها کفش کهنه به پا می کنند من کفش نو داشته باشم...
نوید شاهد کردستان:

شهید معظم ؛ جعفر شهیدی


فرزند شهید بود،پدرش حسین از اوّلین کسانی بود که به عضویت سپاه در آمد و علیه گروهکهای ضد انقلاب سلاح به دوش گرفت و مادرش طلا با شهادت همسرش در سال1360عملاً برای فرزندانش در کنار نقش مادری،نقش پدر را نیز ایفا می نمود و به همراه چهار فرزند خردسالش در خانه ای که سپاه به عنوان منزل سازمانی در اختیار آنها قرار داده بود سکونت داشتند.

جعفر کمتر از ده سال سن داشت .او مهرماه سال1353در روستای« شهنان» از توابع بخش نمشیر بانه میان خانواده فقیر روستایی متولّد شد.

پاییز سال 1361در دبستان شهید باهنر درس می خواند و همان سال ،کلاس اول ابتدایی را به اتمام رسانید و به پایه دوم ارتقاء پیدا کرد.زمستان سال بعد دانش آموز کلاس دوم بود که به علت بیماری سرخک از امتحانات نوبت دوم و سوم بازماند و بهار سال1363در مراسم یوم الله 15 خرداد در حالی که عکس پدر شهیدش را حمل می کرد و در صف راهپیمایان حضور داشت.بر اثر بمباران هواپیماهای رژیم بعث عراق مظلومانه به شهادت رسید و برادرش لقمان که در سن 9سالگی همراه او بود به مقام جانبازی نایل آمد.

.....نوروز سال1363برایش کفش نو خریده بودم.بعد از ظهر همان روزی که کفش های تازه اش را به پا کرده بود بیرون رفت و وقتی که برگشت کفشهایش کاملاً گلی شده بود به گونه ای که به کفش کهنه بیشتر شبیه بود.وقتی کفشهایش را با آن وضع دیدم عصبانی شدم.در حالی که سرش پایین بود در جوابم گفت دوست ندارم در بین بچه هایی که همه آنها کفش کهنه به پا می کنند من کفش نو داشته باشم . در حقیقت خواسته بود با آن کارش با آنها که اغلب فقیر بودند همدردی کند و یک وقت فکر نکنند او می خواهد نو بودن کفشهایش را به رخ آنان بکشد. 1

.................................................................................................................

1- از خاطرات والده شهیده برگرفته از پرونده فرهنگی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده