"ولی الله جهانگیری" آزاده جانباز و روایتگر کتاب "اهتزاز در زنجیر" گفت: کتاب "اهتزاز در زنجیر" که بیش از 75 داستان بود نوشتم و در سال 1386 در هیات معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در تهران به چاپ رساندم تا نسل‌های بعد از ما بدانند در جنگ 8 ساله دوران دفاع مقدس چقدر شهید، جانباز و اسیر دادیم و دشمن در اسارت چطور جوانان ما را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار می‌داد.

به گزارش نوید شاهد اصفهان، 26 مردادماه سال 1369 اولین گروه از آزادگان پس از تحمل سالهای رنج و اسارت به میهن اسلامی و آغوش خانواده هایشان بازگشتند. اما افسوس که اصلی‌ترین عزیزی که سالها چشم انتظار این بازگشت اسرا و ملاقات با آنها بود، در این روز به دیدار حق شتافته بود. امام خمینی(ره) اوج علاقه و انتظار خود برای دیدار با آزادگان را در جمله‌ای عاطفی بیان داشتند و فرمودند: "اگر روزي اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانيد و بگوييد خمينی در فکرتان بود و برایتان دعا می‌کرد."

کتابی نوشتم تا نسل‌های بعد بدانند دشمن در اسارت چطور جوانان ما را شکنجه داد

به مناسبت 26 مرداد سالروز ورود نخستین گروه از آزادگان به میهن، خبرنگار نوید شاهد اصفهان با ولی الله جهانگیری آزاده جانباز و روایتگر کتاب "اهتزاز در زنجیر" به گفتگو پرداخت که در ادامه مشاهده می کنید.

جهانگیری گفت: در سال 1360 به جبهه های جنگ به منطقه عملیاتی جنوب اعزام شدم بطوریکه در اکثر عملیات‌ها شرکت و پس از جنگ و درگیری با دشمن از نقاط گوناگون بدن در اثر تیر و ترکشهای خمپاره دشمن مجروح و نهایتا بعد از 6 سال و 3 ماه و 27 روز حضور در جبهه در تاریخ 21 تیرماه 1367 که در محاصره دشمن بعثی عراق گرفتار شدیم بر اثر آتش پرحجم، آنها تمام ارتباط های باسیمی و بی سیمی ما قطع شد و راههای ورودی و خروجی زیر آتش خمپاره و توپخانه دشمن بود و ما تا حد امکان از تمام گلوله هایی که داشتیم استفاده کردیم تا اینکه در محاصره کامل آنها به اسارت درآمدیم.

وی در ادامه افزود: بعد از آن دستها و پاهایمان را با نخ پوتین محکم بستند و ساعت‌ها در آفتاب گرم و سوزان تیرماه نگه داشتند تا ماشین‌های آیفا و دیگر وسایل نقلیه آنها در منطقه حاضر شدند و ما را با دست و پاهای بسته سوار و بطرف العماره عراق حرکت کردند. در فاصله طولانی نه از آب خبری بود و نه از غذا. به سوله‌های العماره که رسیدیم با دستها و پاهای بسته باید از عقب کامیون‌ها خودمونا پایین می‌انداختیم و میرفتیم داخل سوله جایی‌که بیش از 50 سانت آب و خورده شیشه و سنگ در وسط آنها بود مدت سه روز در آن آبها نشسته بودیم و ...

این جانباز و آزاده سرفراز گفت: بعد از ضرب و شتم‌های فراوان ما را به سمت بغداد حرکت دادند، وقتی به پادگان بغداد رسیدیم نیروهای بعثی منتظر ما بودند که با کابل و شلاق از ما پذیرایی کردند و بعد از ضرب و شتم وحشتناک، ما را به قسمتهای مختلف شهر تقسیم کردند که من و تعدادی دیگر را هم به زندان موصل بردند. آنجا هم تونل وحشتناکی برای ما تهیه کرده بودند که وقتی از ماشین پیاده می‌شدیم تا داخل اردوگاه با کابل و شلاق و باطون مورد ضرب و شتم قرار دادند.

ولی الله جهانگیری درباره ی چگونگی اطلاع به خانواده خود در خصوص اسارتش بیان داشت: تا دو ماه مفقود بودیم و بعد از آن صلیب سرخ جهانی برای امار و ثبت نام ما، وارد اردوگاه شدند که جز لیست اسرا محسوب شدیم و یک نامه فقط با یک امضا بدون متن برای ایران نوشتیم که خانواده های ما فهمیدند ما در اسارت نیروهای عراقی هستیم.

او نوشتن اتفاقات اسارت را این گونه شرح می دهد: خاطرات را بصورت کلمه ای نکته برداری میکردم مثلا امروز العماره، چه وقت بغداد، کجا، زندان انفرادی، تونل وحشت و...

ولی الله درباره بازگشتش به میهن گفت: پس از تصویب قطعنامه 598 توسط ایران و عراق 26 مردادماه 1369 از بند اسارت آزاد و ما را به مرز خسروی تحویل صلیب سرخ و از آنجا تحویل مقامات ایران و سپس سوار اتوبوس شدیم و با شور و استقبال بی‌نظیر مردم و جشن و شادی و گلباران مردم و هلیکوپترهای هوانیروز ارتش ما را برای سه روز قرنطینه در اسلام آباد غرب و از آنجا به زادگاه خودمان اصفهان تقسیم شدیم و در گلستان شهدای اصفهان و در محل خود مورد استقبال مردم قرار گرفتیم.

این آزاده والامقام در پایان بیان كرد: بعد از استراحت، نکته برداریهای جنگ و اسارت را روی کاغذ آوردم که 227 صفحه در قالب کتابی با عنوان کتاب "اهتزاز در زنجیر" که بیش از 75 داستان بود نوشتم و در سال 1386 در هیات معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در تهران به چاپ رساندم تا نسل‌های بعد از ما بدانند در جنگ 8 ساله دوران دفاع مقدس چقدر شهید، جانباز و اسیر دادیم و دشمن در اسارت چطور جوانان ما را مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار می‌داد.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده