نوید شاهد – بازپرس از او پرسید: «منظورت چیه؟» فرهاد گفت: «هیچی! فقط زیارت عاشورا می‌خوندم.» بازپرس گفت: «لعنت فرستادن بر یزید زمان دیگه کیه؟» جواب داد: «همونی که می‌دونی، شاه!» نوید شاهد سمنان به مناسبت دهه فجر، شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گران‌قدر دعوت می‌کند.

دلم می‌خواد برای رهایی از یزید زمان، زندان باشم!

به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید فرهاد صفا نهم خردادماه ۱۳۲۶ در شهر سرخه از توابع شهرستان سمنان متولد شد. پدرش فضل‌الله و مادرش زكيه نام داشت. دانشجو دوره كارشناسی در رشته كشاورزی بود. چهارم مردادماه ۱۳۵۴ در تهران هنگام درگيری با عوامل رژيم شاهنشاهی، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پيكر وی را در گلزار شهدای بهشت‌ زهرا همان شهرستان به خاک سپردند.

 

دلم می‌خواد برای رهایی از یزید زمان، زندان باشم
قطرات اشک نمی‌گذاشت صورتش را بعد از ۹ ماه بی‌خبری ببینم. گفتم: «مادر! چرا یه کاری می‌کنی که بیفتی زندان؟» می‌خندید و می‌گفت: «همه ما یه خدا داریم؛ چه بیرون از زندان باشیم و چه داخل زندان. همه پست‌ها و امتیازات باشه برای اهلش. دلم می‌خواد برای رهایی از دست این یزیدها زندان باشم، چون اینجا جای پیامبران و امامان است.»
(به نقل از مادر شهید)

 

هیچی، فقط زیارت عاشورا می‌خوندم
بازپرس از او پرسید: «منظورت چیه؟» فرهاد گفت: «هیچی! فقط زیارت عاشورا می‌خوندم.» بازپرس گفت: «حالا وقتی سرزندان‌بان آمد، می‌فهمی که چی باید بخونی!»

سرزندانبان آمد و وارد سلول فرهاد شد. سرزندان‌بان با عصبانیت گفت: «صبح دعای صباح خوندی، هیچی نگفتم. قرآن خواستی، دادم. جلسه تفسیر نهج البلاغه گذاشتی، ندیده گرفتم. این دست بردنت تو زیارت عاشورا، دیگه چه صغيه‌ايه؟ لعنت فرستادن بر یزید زمان دیگه کیه؟»

جواب داد: «همونی که می‌دونی، شاه!» وقتی ضربات شلاق روی صورتش می‌خورد، باز هم می‌خواند: «لعن الله یزید زمان.»
(به نقل از دوستان دوران مبارزه)

 

منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان سمنان/ نشر زمزم-هدایت

 

می گفت: ایدئولوژی لباس نیست که فورا بتوان آن را عوض کرد، مروری بر زندگی شهید صفا

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده