زندگینامه
ولی عکس امام (ره) را لای در گذاشته و خود رفته بودند.عکس را به خانه آورد.عکس را برای خود برداشته بود و آن را خیلی دوست داشت.عکس را قاب گرفته بودم
نوید شاهد کردستان:

شهیدان معظم ؛ کورش و کامران امینی


زمستان سال1357هفت سال داشت.در آن روزها پخش اعلامیه ها و عکس حضرت امام خمینی(ره)در شهرهای کوچک هم آغاز شده بود.یک شب زنگ درب خانه به صدا درآمد.قبل از اینکه من در را باز کنم.او به سوی در دوید و درب حیاط را باز کرد.کسی پشت در نبود.ولی عکس امام (ره) را لای در گذاشته و خود رفته بودند.عکس را به خانه آورد.عکس را برای خود برداشته بود و آن را خیلی دوست داشت.عکس را قاب گرفته بودم.هروقت جنگنده های دشمن بعثی می آمدند و آژیر خطر به صدا درمی آمد ما در زیر زمین خانه پناه می گرفتیم .او عکس امام را با خود حمل می کرد و به زیر زمین خانه می آورد. 1

اول مهرماه سال1350در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود.پدرش محمد مغازه کوچک سبزی فروشی داشت و گاهی سبزی را برای فروش به محلات شهر می برد و مادرش زینب خانه دار بود.با داشتن چهار فرزند دختر داشتن فرزند پسر را آرزو می کردند.مادرش می گفت به امام زاده های زیادی توسل پیدا کردم تا خدا او را به ما عطا فرمود.همه او را دوست داشتند و به او محبت می کردند.در چنین فضایی ایام کودکی اش گذشت .شش ساله بود که او را برای یادگیری علم و دانش به مدرسه فرستادند.همواره جزء دانش آموزان ممتاز مدرسه بود.خردادماه سال1361در دبستان سید جمال الدین اسد آبادی تحصیلات ابتدایی را به پایان رسانید و به مقطع بالاتر راه یافت.بهار سال1363در پایه اول راهنمایی مدرسه شهید خادمی درس می خواند و برادرش کامران شش سال از او کوچکتر بود و در دبستان سید جمال الدین اسد آبادی درس می خواند.چند روزی می شد امتحانات نوبت سوم مقطع ابتدایی تمام شده بود و دانش آموزان مدارس راهنمایی هم خود را برای امتحانات پایان سال آماده می کردند.آن روز بعد از سحری تا ساعت هشت صبح بیدار ماند و امتحان روز بعد را مرور کرد و سپس دست برادرش کامران را گرفت و به همراه چند نفر از دوستانش به طرف پارک شهر حرکت کردند.مردم از اقشار مختلف در پارک شهر اجتماع کرده بودند تا با زبان روزه حماسه یوم الله 15خردادسال1342را زنده نگاه دارند.

عقربه ها ی ساعت ده صبح روز پانزده خرداد سال1363را نشان می داد.بچه ها گروه گروه دور هم جمع شده بودند و به سخنران مراسم گوش می دادند.جمع زیادی از مردم روزه دار بانه و رزمندگان سپاه اسلام در اجتماع آن روز حضور داشتند که بی دفاع به خاک و خون کشیده شدند.پارک رنگ خون به خود گرفته بود.اکثر شهدا رو به زمین افتاده بودند . خانواده ها درمیان اجساد شهدا ، عزیزانشان راجستجو می کر دند. شهدا رایکی یکی به پهلوی می خواباندند تا قابل شناسایی باشند.پیکر شهید کامران را دقایقی بعد از بمباران شناسایی کردند و پیکر کورش در حالی که نیمی از بدنش جدا شده بود.حدود ساعت دوازده ظهر پیدا شد.پیکرهای پاره پاره کورش و کامران هم در کنار قبر شهدای مظلوم بعد از ظهر همان روز به خاک سپرده شدند.

............................................................................................................

1 - از خاطرات مادر شهیدان



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده