روایت غواصان غیور لشکر 32 انصار الحسین (ع) در عملیات کربلای 4
چهارشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۰۷:۳۰
"غواص ها بوی نعنا می دهند" چشم اندازی است به بصیرت ۷۲ غواص کربلای اروند. روایت این حماسه دقیقا منطبق با واقعیتی است که در شامگاه چهارم دی ماه سال ۶۵ در منطقه عملیاتی کربلای ۴ اتفاق افتاد. این داستانواره برگرفته ای از خاطرات بازماندگان این حماسه عاشورایی است. فرمانده گردان غواصی گردان جعفر طیار برادر جانباز کریم مطهری، جانشین گردان برادر آزاده حاج محسن جامع بزرگ، همرزم صبور و آزاده حمید تاجدوزیان و سه تن از یادگاران بازگشته از اسارت گردان غواصی لشکر انصارالحسین. به همت "حمید حسام"

گرما نفس می‌براند و ما داشتیم توی جاده به تابلوی می‌رسیدیم که رویش نوشته شده بود خرمشهر جمعیت ۳۶ میلیون. همین دیروز بود که کریم آمد و گفت: پیک لشکر برایش نامه آورده. و گفت خطاب به اوست. فرمانده محترم گروهان غواصی جعفر طیار و از او خواسته اند در مدت ۲۴ ساعت از سد گتوند و قصد استقرار در حاشیه اروند به روستای خسرو آباد روبروی فاو عزیمت نماید.

گفت نوشته مکان بعدی متعاقبا اعلام می گردد و امضای فرمانده لشکر ۳۲ را نشانم داد و گفت حالا وقت نتیجه گرفتن است. خبر دادن به بچه ها با تو و ما حالا در راه بودیم.

پورحسینی رفته بود ایستاده بود پارکابی اتوبوس و یک تابلوی دیگر را میخواند که: کوچه های این شهر به خون آغشته است با وضو وارد شوید و چشم به سوی صدای انفجارها می‌چرخاند که هر از گاهی خانه ای یا جایی را متلاشی می کرد.

خیلی آنی برگشت به راننده گفت دیدی چه شد حاجی پاک یادمان رفت این نازولی ببه ات را گل مالی کنیم. الان شده ایم سیبل متحرک آن آقا ها. بزن کنار اگر یکجا گل دیدی تا به داد دل این طفل معصوم برسیم.

راننده خیلی زود آبگیری پیدا کرد و رفت کنارش نگه داشت. بچه ها ریختند پایین و تمام سر و صورت اتوبوس و خودشان را گل مالی کردند و به هم و انفجارهای گهگاهی و اخم های راننده خندیدند و من تمام حواسم پیش سیدمهدی رهسپار بود که بعد آمد سر روی صندلی جلوی گذاشت و پیش خودش ناله کرد که آمدم تا انتقام مادرم زهرا بگیرم.

اتوبوس از کنار پل بزرگ شهر گذشت و رفت پیچید به سمت راست پل تقاطع کارون و اروند. همانجا که کارون می ریخت توی اروند. جزیره ام الرصاص آنجا بود و هنوز تو دست عراقی‌ها.

کم‌کم ساختمان های ویران خرمشهر و نخل های بی سر از جلوی چشم های ما دور شدند. حالا فقط بیابان بود و خاک و جاده آسفالته که به آخرین نقطه جزیره آبادان می‌رسید. در حاشیه اروند رو به روی شهر آزاد شده فاو. خسروآباد برای من لااقل آشنا بود. یک سال پیش هم آمدیم همین جا با هزاران غواص. تو همین ساختمان های خشتی و گلی. بچه ها همه سرک می‌کشیدند ببینند کجا آمده‌اند.

گفتم این هم آن هتل ۴ ستاره ای که قولشو داده بودم. اتاق ها از قبل رزرو شده. آن هم مهماندارش.

پیرمردی با پارچ آب یخ و دهان باز برگشته بود به ما نگاه می کرد.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده