در سالروز شهادت «مهیار حاجونی» منتشر می شود؛
او برای دفاع از آّب و خاک خود آنجا ماند و بعد از مدتی به مرخصی آمد. به او گفتیم: دیگر به جبهه نرو و به درست ادامه بده اما او گفت: تا خون در رگهای من وجود دارد در مقابل دشمنان مملکتم می ایستم و نمی گذارم دشمن خاک سرزمینم را اشغال کند.

فرازی از زندگی شهید که شهرش را ترک نکرد

نوید شاهدالبرز؛ شهید«مهیار حاجونی» در سوم مهر ماه سال 1340، در شهر آبادان متولد شد. وی پس از هفت سالگی به دبستان رفت و مشغول تحصیل شد که در سال ،1357 دوران انقلاب شروع شد و این شهید به اتفاق دوستانی که همکلاس اش بودند به سهم خودش مشغول فعالیت شد. او اعلامیه های کمونیستها و گروه های دیگر را از دیوارها می کند و به جای آن عکس امام خمینی(ره) را می چسباند. سرانجام انقلاب سرگرفت و دوران آزادی نصیب ملت ایران شد. وی در سن شانزده سالگی از اعضای ثابت مسجد بود و صفوف مسجد را همچنان سنگر نگهداری می کرد و کم کم در مسجد به آموزش قران پرداخت.

وی در حالیکه به فعالیت های مذهبی خود می پرداخت به تحصیلش نیز ادامه می داد. تا اینکه حضرت امام خمینی(ره) رهبر بزرگ ملت ایران دستور داد جوانان باید بسیج شوند و دوره نظامی را فرا گیرند مملکت ما باید بیست میلیون نظامی داشته باشد؛ پیرو این پیام او نیز به شجره طیبه بسیج پیوست.

شهید «مهیار حاجونی» در بسیج فعالیت های زیادی داشت تا اینکه او در هنگام وقوع سیل در آبادان به همراه دوستانش به کمک هموطنان سیل زده رفت و تمام مدت به جمع آوری مقدارلباس و وسایل لازم برای سیل زده ها بود.

شهید« مهیار حاجونی» همیشه برای کمک به دیگران پیشی می گرفت. یکی دیگر از خصوصیات شهید این بود که علاوه بر ماه مبارک رمضان در ماه های دیگر نیز روزه می گرفت. وقتی جنگ ایران و عراق شروع شد شهید به تمام وجود برای دفاع از مملکت به جبهه رفت و وقتی عراق به شهر خرمشهر حمله کرده بود؛ او برای دفاع از مردم «خرمشهر» به آنجا رفت و هر کاری از دستش بر می آمد برای آنها انجام می داد.


تا اینکه او بعد از جانبازیهای فراوان و ایستادگی و دفاع از شهرش؛ آبادان با اصابت تیر به قلبش در شهر  آبادان در سوم مردادماه 1360  مطابق با بیست و سوم رمضان ، به فیض شهادت نائل آمد.

مزار پاکش در بهشت زهرای تهران نمادی از ایثار و پایداری است.

فرازی از زندگی شهید که شهرش را ترک نکرد

نقل قول از خانواده است که او هنگامی که به خانه می آمد با همکاری دوستانش چندین سنگر برای خانواده ها و همسایه ها آماده کرده بود که در موقع حمله هوائی از این سنگرها استفاده کنند. وقتی جنگ شدت گرفت، همه  خانواده به غیر از شهید از آبادان بیرون آمدیم ولی او برای دفاع از آّب و خاک خود آنجا ماند و بعد از مدتی به مرخصی آمد. به او گفتیم: دیگر به جبهه نرو و به درست ادامه بده اما او گفت: تا خون در رگهای من وجود دارد در مقابل دشمنان مملکتم می ایستم و نمی گذارم دشمن خاک سرزمینم را اشغال کند. بعد از مدتی که در جبهه در پست تدارکات و سپس گروه تحقیقاتی خدمت می کرد به خط مقدم جبهه رفت و در آنجا مشغول پیش روی و کمک رسانی در جبهه بود تا اینکه برای سفر دوم به تهران آمد و این موضوع را به ما سفارش کرد و گفت که موقعی که در جبهه بودم و پولی نداشتم از مسجد ابوالفضل مبلغ دو هزار و هفتصد ریال از صندوق قرض الحسنه پول گرفته ام ولی چون کسی در مسجد نیست چنانچه من شهید شوم این مبلغ را بپردازید.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده