در سالروز شهادت منتشر می شود؛
از آن وقت به بعد هميشه درتظاهرات يا کمک مجروحين يا در بهشت زهرا بود چند بار هم درخلوت دور از چشم مادرش از من طلب رضايت کرد و من هم مي بوسيدم و به خدا مي‌سپردم.

پدرانه ای برای شهید «علی حاتمی»؛ او را بوسیدم و به خدا سپردم

نوید شاهد البرز؛ شهيد «علي حاتمي» در سال 1341، در شهر «تهران» ديده به جهان گشود و پس از گذراندن دوره كودكي در هفت سالگي به دبستان راه يافت و پس از به پايان رساندن دوره دبستان و راهنمايي وارد دبيرستان شد  در این دوران  به مطالعه كتب علمي و ديني روی آورد و در اوج‌گيري انقلاب اسلامي بسيار فعال بود و اعلاميه‌هاي حضرت امام خميني(ره) را به دست ملت  مي‌رساند و تمام اوقات خودش را در پخش اعلاميه‌ها و تظاهرات و راهپيمايي‌ها مي‌گذراند.

وی پس از پيروزي انقلاب اسلامي به مکتب علم و دانش بازگشت و موفق به اخذ ديپلم شد.

او پس از شروع جنگ تحميلي به خدمت سربازي رفت و بعد از مدتي خدمت در جبهه‌هاي جنگ حق عليه باطل سرانجام در منطقه «شلمچه» در تاريخ پنجم خرداد ماه 1361، بر اثر اصابت تركش توپ دشمن به بدن  به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و تربت پاکش در بهشت زهرای تهران میعادگاه عاشقان و عارفان دلسوخته است.


روایتی پدرانه از زندگی شهید « علی حاتمی» را در ادامه مطلب می خوانید:

فرزندم؛ شهيد «علي حاتمي» در دوره متوسطه رفتارش به طور محسوسی عوض شده بود گویی گمشده ای دارد و براي پيدا نمودن آن تلاش فراواني مي کند. بیشتر اوقاتش را به مطالعه مشغول بودبه مطالعات دلخواه خودش و بیشتر کتاب هایی در امور دینی را می خواند. در اين راه به تلاش شبانه روزي ادامه داد و دسترسي به اعلاميه هاي حضرت امام خميني(ره) پيدا نموده و طبق روش ها و دستورات عمل نمود که ابتدا با صداي الله اکبر و تظاهرات پراکنده بعدا میليوني شروع شد. تمام اوقات خودش را در پخش اعلاميه ها و تظاهرات خيابان ها و دانشگاه مي گذراند و فعاليت شديدي داشت حتي مجال خوردن شام را هم نداشت.

يک بار گفتم: پسر جان! داري چکار مي کني؟ گفت: بابا جان! يک خبر بسيار خوب مي خواهم به شما بدهم اينکه به اميد خداوند و همت ملت اين نکبت از کشور ما مي رود و خير برکت و درب رحمت الهي به روي اين کشور مصيبت کشيده روي خواهد اورد.

از آن وقت به بعد هميشه درتظاهرات يا کمک مجروحين يا در بهشت زهرا بود. چند بار هم درخلوت دور از چشم مادرش از من طلب رضايت کرد و من هم مي بوسيدم و به خدا مي‌سپردم.

مي گفت: باباجان! مرگ در چنين راهي خيلي خيلي شيرين تر از زندگي در زيربار بيگانگان است تا اينکه اميد مستضعفان جهان قدم به خاك عزيز ايران گذاشتند. گفت: بابا جان! ديديد امام محرومان تشريف آوردند و از قيد بيگانگان نجات يافتند ولي افسوس اين بيگانه‌پرستان دست در جيب شيطان بزرگ دارند هنوز دست از ما و جوانهاي ما بر نداشته اند ليکن اين خلاصه پيام ما خانواده هاي شهدا است به هر طريق ممکن به گوش آنها برسانيد که اي نوکر هاي بيگانگان! جاي شماها ديگر دراين کشور اسلامي، ايران نيست و ماها با دست خالي چنگ و دندان از کشور و خون شهداي عزيز و شرف آنها دفاع می کنیم و شماها را به درک مي فرستم. به اميد پيروزي رزمندگان اسلام و صداميان کافر پدر شهيد «علي حاتمي» «مصطفي حاتمي»         پانزدهم اسفند ماه 1361


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده