دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۱۱
در نامه ی تو خواندن و دانستم


سروده ای از محمدرضا عبدالملکیان

مادر، سلام

- خانه ات آبادان

گفتم که خانه ات

در نامه ی تو خواندن و دانستم

- بیداد زخم ظالم موشک

سقف گلین خانه ی ما را

به خاک ریخت

مادر، غمت مباد

که پاهای ما به پاست

دست تو، دست من

دست هزار من

می سازد و دوباره می آغازد

هر آنچه را، که تیر فتنه می اندازد

گفتی: آن شب

«که موشک آمد و ویران کرد»

«مریم به خواب بود»

«فردا فقط، عروسک خونینش

بر جای مانده بود»

«یک هفته بعد نیز»

«یک پیرمرد»

«دست به خون نشسته ی مریم را»

«از قلب سبز باغچه ی سرخ خانه اش»

«در لا به لای گریه گل ها جست»

«مظلوم کوچکم!»

«این گونه در شقاوت ظلمی بزرگ

سوخت»

مادر، غمت مباد، که تاریخ جنگ ما

با خون پاک و روشن مریم

نوشته خواهد شد

با دل، نگاه کن

تاریخ پرتلألو مظلومان

سرشار، از شکفتن مریم هاست

مادر، غمت مباد

قلب بزرگ و دست دعایت، بلند باد

تا دست های من

خورشید فتح را بنشاند به بام جنگ

این نامه را

از جبهه ی جنوب

از سرزمین زخمی خوزستان

با خون پاک و روشن مریم

با خون پرتلاطم کارون

با خون کرخه می نویسم و می گویم:

مادر، غمت مباد

اینجا که بی دریغی خون جاری ست

مظلوم زخمی ات

تا انهدام ظلم

دست از مدار ماشه نمی دارد

مادر،این جا حضور روشن ایثار

آبستنم مادر

که درهزاره پرده

شروه می شود

شعرم!

هنوز

روی هر عبارتی راه می روم

انگار

هر نقطه، چاه می شود

هر واژه، پرتگاه

آه

چه سود، اگر

بدری تمام

گلدسته ام باشد و

هیچ زمینی هلاکم نکند!

چه می توانم کرد!؟

با یک گُرده از خمیدن

چه می توانم کرد!؟

تو، که

از آن دورها

کوه را، از کفتم

بر نمی توانی داشت!

منبع: خلیلیان، مهدی: زخم ستاره مجموعه شعر مادر، انتشارات هماهنگ، 1377

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده