دوشنبه, ۰۸ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۱۱
به گزارش نوید شاهد استان قم، شهید حسین باقری فرزند اصغر در سال 1344 در حصار زنجان دیده به جهان گشود. او در تاریخ 14/6/60 در کردستان- سنندج بر اثر اصابت گلوله مزدوران داخلی ترور و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهر شهی طی مراسمی در گلزار شیخان دفن شد.
 
شهيد درسال 1340 درشهرمذهبي زنجان ودريكي ازروستاهاي آن، به نام خمسه بدنيا آمد ورفته رفته بزرگ شد تااينكه به مدرسه راه يافت وشروع به درس خواندن كرد وازهمان كودكي باتفاق خانواده به قم آمدند وادامه تحصيل كردند وتاكلاس دوم متوسطه درس خواند ومدت 4 سال ايشان درس حوزه خواند تااينكه رفته رفته انقلاب به پيروزي خودرسيد0 ايشان ازهمان اوايل فردي فعال وچندبار ازطرف مامورين مزدور شاه مورد كتك كاري قرارگرفت وبه زندان افتاد0 اين شهيد ازهمان درگيري كردستان درسنندج بود ومبارزه مي كرد باخود فروختگان شرقي وغربي تااينكه عاقبت هنگام رفتن به مسجد مورد گلوله جنايتكاران امريكائي قرارگرفت وبدرجه رفيع شهادت رسيد0 روحش شاد

خاطره ای از شهید

سَر زمین مشغول جمع­آوری عُلوفه بودم که یکی از اهالی روستا آمد نزدیک من و گفت که آقای باقری از داخل شهر چند نفری به دنبال شما آمدند و کاری دارند. وقتی نزد آقایی که از شهر آمده بودم رفتم و پرسیدم چه شده و با من چه کاری دارید گفتند که با ما باید به زنجان بیایید و پسرتان را تحویل بگیرید گفتم: حسین! مگر کجاست چی شده؟ آنها گفتند: چیز مهمی نیست فقط چند برگ  اعلامیه از او گرفته­اند و شما را هم می­خواهند که ایشان را آزاد کنند و تعهد بگیرند. وقتی با آنها به شهر قم رفتم و به دیدن پسرم، در کمال ناباوری با جسد نیمه­جان او روبرو شدم. آن ساواکی­های از خدا بی­خبر به قدری حسین را شکنجه کرده بودند که جای سالم بر بدنش نمانده بود، آنها به طرز وحشیانه ­ای با آب جوش سماور تمامی بدن او را سوزانده بودند حتی جای ته سیگارهای سوخته هم روی بدنش مانده بود. خواستم او را به روستا بازگردانم که حسین راضی نشد و گفت: که مادرم طاقت دیدن مرا ندارد و در ثانی اگر مرا با این وضع جا­به­جا کنید نمی­توانم دوام بیاورم. پس بهتر است که در شهر معالجه شوم.

چند روزی را برای معالجه در شهر ماندم و پس از مدت کوتاهی او را به روستا آوردم بعد از گذشت چند ماهی بهبودی نسبی برای او حاصل شده بود امّا باز حسین دست­بردار نبود و دوباره فعالیتهای سیاسی­اش را از سَر گرفت و همیشه می­گفت که من خودم را نذر امام حسین (ع) کرده­ام و باید قربانی او شوم. و بالاخره هم در یکی از مساجد سنندج وقتی که مشغول وضو گرفتن بود منافقین کوردل ایشان را به شهادت رساندند. شهادت گوارای وجودش.

                        بَر دَر میخانه رفتن کار یک رنگان بود               خودفروشان را به کوی می­فروشان راه نیست!
منبع: اسناد و مدارک موجود در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قم 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده