سه‌شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۰۰:۰۰
نويد شاهد:تا همين چند وقت پيش، از ميان خاطرات اسراي آزاد شده ايراني، تنها كتاب «مردي كه خواب نمي ديد»؛ خاطرات اسدالله خالدي، نوشته مرحوم داوود بختياري دانشور برايم جالب مي نمود.


از ميان خاطرات روزهاي اسارت رزمندگان ايراني در اردوگاه هاي عراقي تنها اين كتاب بود كه خواندن را برايم لذت بخش مي كرد و مرا سرشوق مي آورد. اين البته نه به معني جذاب نبودن خاطرات آزادمردان آزاده باشد، كه بيشتر نظر به ضعف نوشتاري و ادبي كتاب هاي اين حوزه دارد كه شايد دليل اصلي آن را بتوان در جوان بودن اين شاخه از ادبيات مقاومت جستجو كرد. واقعيت اين است كه خاطرات اسارت هنوز هم در ادبيات مقاومت ما چندان جايي باز نكرده است كه بايد آن را غفلت مسئولان و نويسندگان دانست. اين غفلت را حتي مي توان در مهمترين رويداد سالانه ادبيات دفاع مقدس كه همان جشنواره كتاب سال دفاع مقدس باشد هم ملاحظه كرد، چه اينكه تا دوره دوازدهم اين جشنواره، بخشي براي ارزيابي كتاب هاي خاطرات اسارت درنظر گرفته نشده بود و بعد از گذشت اين همه سال، در دوره سيزدهم، مسئولان جشنواره به فكر اضافه كردن بخشي با اين عنوان افتادند كه خب آن را بايد به فال نيك گرفت.
بخشي كه دو كتاب «آوزاهاي نخوانده» از ساسان ناطق و «شن هاي سرخ تكريت» از عبدالامير افشين پور ( اين كتاب به تازگي تجديد چاپ شده است) را به عنوان برگزيده معرفي كرد. اما اين همه باعث نمي شود غفلت نويسندگان ادبيات دفاع مقدس از اين حوزه را فراموش كرد. بايد پذيرفت نويسندگان حوزه دفاع مقدس هم در اين موضوع كم كار بوده اند. در اين ميان اما افرادي همچون سيدقاسم ياحسيني، ساسان ناطق و مرحوم داوود بختياري دانشور و ... در ليست نويسندگاني قرار دارند كه به اين حوزه توجه داشته اند.
به هر صورت، خوشبختانه اين غفلت اما گويا پايان پذيرفته و در يكي دو سال اخير هم نويسندگان و هم مسئولان حوزه ادبيات دفاع مقدس به اين موضوع توجه بيشتري داشته اند.
در همين چند ماه اخير كتاب هاي متعددي در اين حوزه منتشر شده كه از آن ميان مي توان به 3 عنوان كتاب «ساعت 1:25 شب به وقت بغداد»، «يك وجب و چهار انگشت» و «ارديبهشتي ديگر» اشاره كرد. اگرچه شايد بتوان كتاب «شنام» را هم به نوعي در رديف خاطرات اسارت قرار داد.
بعضي از اين كتاب ها چنان زيبا و جذاب است كه به خواننده اجازه زمين گذاشتن كتاب را نمي دهد.جذابيتي كه ياد و خاطره مرحوم داوود بختياري دانشور و قلم زيباي او در كتاب «مردي كه خواب نمي ديد» را در ذهن زنده مي كند. در كنار اين كتاب ها اما بايد منظر كتاب «پاي كه جا ماند» بود.كتابي كه خاطرات سيد ناصر حسيني پور از روزهاي اسارتش را روايت مي كند، خاطراتي كه آنقدر تكان دهنده است كه آدمي را دگرگون مي كند.

روزهاي سخت بغداد

«ساعت 1:25 شب به وقت بغداد» خاطرات اسير آزادشده ايراني، عادل خاني را در بر گرفته و اسماعيل امامي و مريم احدپور كار مصاحبه و تدوين آن را انجام داده اند. خواندن اين صفحات از زندگي «عادل خاني» واقعاً تحمل مي خواهد. او در بخش هايي از خود و ما (و شايد عراقي هاي آن روز) مي پرسد: «اينهمه وحشي گري چرا؟» و براي اين سوال چه پاسخي هست؟ با چه نگاهي مي توان اين سبعي گري ها را مورد تحليل و بررسي قرار داد. مي گويند روح جمعي بعضي اقوام بسيار خشن است و در طول تاريخ نشان داده اند كه اگر دسته جمعي عزم قتل و غارت كنند، حيوانيت شان را پاياني نيست. نمي توان نام اين اقوام را ذكر كرد چراكه حقيقت آن است كه نمي توان به مفهومي مثل «روح جمعي» استناد كرد.
پس چه؟ آيا مي توان اين ددمنشي را در نوعي عذاب وجدان خلاصه كرد؟ عذاب وجدان از حمله بي عذر و بهانه به يك ملت و تماشاي استقامت از سوي ديگري؟ اينها همه هست و خود، همه چيز نيست. صحنه هايي از اين كتاب، با ديگر كتاب تازه منتشرشده در حوزه خاطرات اسارت مشابهت دارد؛ صحنه هاي شكنجه و وحشي گري ِ عراقي ها.

فرار از اسارت با كمك مردم عراق

«ارديبهشتي ديگر»؛ خاطرات عبدالمجيد خزايي، عنوان كتابي ديگر در اين حوزه است. كتابي كه مهناز فتاحي؛ نويسنده آن، نقطه اوج داستانش را فرار عبدالمجيد خزايي از زندان سليمانيه عراق به كمك مردم اين كشور عنوان مي كند. او مي گويد: عبدالمجيد خزايي توسط گروهك هاي ضد انقلاب اسير و به عراق تحويل داده مي شود و پس از يك سال اسارت در زندان هاي سليمانيه كشور عراق موفق مي شود فرار كند و به كمك كردهاي عراقي به ايران بازگردد كه خاطرات او از دوران اسارت و وقايع مربوط به فرار و بازگشتش در اين كتاب روايت شده است.
فتاحي در خصوص انتخاب نام كتابش تحت عنوان «ارديبهشتي ديگر» توضيح مي دهد: عبدالمجيد خزايي در يكي از روزهاي ارديبهشت متولد شده كه اين تاريخ با زمان فرار وي از زندان سليمانيه عراق و بازگشتش به خاك ايران مصادف شده كه به همين منظور نام كتاب را «ارديبهشتي ديگر» نهادم تا تولدي دوباره از يك آزاده را مطرح كنم. «ارديبهشتي ديگر» روايتي خطي دارد و نويسنده در اين كتاب سعي كرده در اين كتاب به گذشته بازگردد و تاريخ خاطرات خزايي را از كودكي تا پايان اسارتش به قلم درآورده و مخاطب را با تك تك مراحل زندگي وي آشنا كند.
او حتي اوج داستان را به همان ترتيب روايت آورده و انتخاب آن را به مخاطب واگذار كرده است. بر همين اساس به هيچ عنوان برگشت به عقب را در داستان استفاده نكرده تا به گفته خودش «نثر داستان روان تر از آنچه تصور مي شود، نشان دهد.» قسمت جالب در خاطرات عبدالمجيد خزايي زماني است كه مردم عراق به آزادي يك اسير ايراني كمك مي كنند. خاطرات اين كتاب حاصل ۱۳ ساعت مصاحبه با خزايي است كه پس از هفت بار ويرايش كامل شده است.

در كربلاي گيلان چه گذشت؟

«يك وجب و چهار انگشت» كتاب ديگري از حوزه خاطرات اسارت است كه خاطرات عظيم حقي را در برمي گيرد. «يك وجب و چهار انگشت» كودكي را به تصوير مي كشد كه مثل همه مردم روستاي انزلي محله، با سختي هاي زندگي دست و پنجه نرم كرده است. نوجواني كه انقلاب را، از دريچه كوچك شهر كوچك خود نگريسته، جواني كه با جعل امضاي پدر، سر از جبهه ها جنگ در آورده و سرانجام عمليات، جراحت، اسارت و فاتحه هايي كه بر مزار بي جنازه اش خوانده مي شود و در آخر او نظاره گر اين صحنه هاست. اين كتاب به قلم محمد پورحلم نگاشته شده است.

عظيم حقي متولد كومله از توابع استان گيلان است. اين كتاب كه در چهل و چهار فصل تدوين شده و حاصل حدود ۳۰ جلسه مصاحبه دو ساعته با عظيم حقي است به زندگي راوي از روز تولد او تا پايان دوران اسارت او مي پردازد.

«يك وجب و چهار انگشت» به زبان محاوره و با لحن شخص مصاحبه شونده نوشته شده و همين باعث جذابيت كتاب شده و سبب شده مخاطب با خاطرات ملموس تري مواجه شود. نويسنده حتي حرف هاي زندان بان عراقي را هم كه به صورت فارسي حرف مي زده و فارسي مي دانسته به صورت محاوره آورده است.

از طرف ديگر اين كتاب از نظر مردم شناسي بوم شناسي و جامعه شناسي هم حايز اهميت است. با اطلاعاتي كه به خصوص در فصل اول كتاب آمده، مخاطب مي تواند با طرز تفكر مردم در شهر كومله و روستاي محل زندگي راوي آشنا شود. مثلا اينكه همشهريان حقي در مورد انقلاب و شاه چه فكر مي كردند، يا اينكه مردم آنجا شكست خوردن شاه و پيروزي انقلاب را محال مي دانستند، يا زنان شاليزار كه براي درو مي رفتند چه آوازهاي مي خواندند.

در «يك وجب و چهار انگشت»، گذشته از فصل اول كتاب كه مربوط به خود گيلان و شاليزار است و براي گيلاني ها يك حس نوستالژيك پديد مي آورد، خاطرات مربوط به عمليات كربلاي ۲ را بايد نقطه اوج اين كتاب دانست. عملياتي كه در آن تيپ قدس گيلان قلع و غم مي شود و از يك گردان تنها دو سه نفر زخمي برگشتند و بر اين اساس مي توان گفت عمليات كربلا ۲، كربلاي گيلان بوده است.

اما جاي ديگري هم از اين كتاب جذابيت زيادي دارد، آنجا كه عظيم حقي از اسارت بر مي گردد و روي دوش مردم به سمت بهشت زهرا مي رود و بالاي قبر خودش مي رسد. چرا كه او جزو رزمندگان مفقود الاثر بوده و صليب سرخ اطلاعي از زنده بودن او اعلام نكرده بوده است. براي اين رزمنده مردم قبري به ياد بود بنا كرده بودند.
نوشته:سيدمحمد طباطبايي حسيني
منبع:سوره مهر
انتهاي پيام/ز
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده