پدر شهید مدافع حرم پاسدار «علی‌اصغر الیاسی» در گفت‌وگو با نوید شاهد می‌گوید: «معامله با خدا درد دارد. معامله با امام حسین (ع) درد دارد. "کس به این درگه نیامد تا که گردد ناامید، گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟"»

به گزارش نوید شاهد البرز، شهید مدافع حرم پاسدار «علی‌اصغر الیاسی» از تکاوران لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) بود. او ۱۸ اسفندماه سال ۷۳ دیده به جهان گشود و در ۱۸ شهریور سال ۹۷ در سن ۲۴ سالگی در شب اول محرم الحرام در جنوب حلب سوریه به شهادت رسید. پیکر پاکش نیز در چهار باغ استان البرز، در بهشت رقیه (س) آرام گرفته است.

معامله با خدا درد دارد

«اکبر الیاسی» پدر این شهید مدافع حرم که خود را پدر اولین «شهید سفیرِ محرم» در سال ۱۳۹۷، عنوان می‌کند، به خبرنگار نوید شاهد می‌گوید: «من یک برادر داشتم اسمش اصغر بود که در کودکی فوت کرد. پدر و مادرم از این برادرم که خیلی کودک شیرینی بود، تعریف می‌کردند و در ذهن من مانده است. تصمیم گرفتم اگر فرزند پسری داشتم اسمش را اصغر بگذارم تا اینکه این پسرم به دنیا آمد.»

                                                                         شهادت طلبی
الیاسی با بیان اینکه فرزندش پسر شهادت‌طلبی بوده است، می‌گوید: «زمان جنگ تحمیلی سن من کم بود؛ دوازده ساله بودم و نمی‌توانستم به جبهه بروم. همیشه دوست داشتم که از مسیری به شهدا وصل باشم تا اینکه ازدواج کردم و خداوند اصغر را به من داد. اصغر هم پسر شهادت‌طلبی بود. همیشه می‌گفت: "بابا! دعا کن که شهید شوم. " من هم همیشه برایش دعای عاقبت به خیری می‌کردم. حاج اصغر آقا در خرمدشت به دنیا آمد. بعد ما به شهر چهارباغ نقل مکان کردیم و بعد از آنجا به حصارک نقل مکان کردیم. از اول امام حسینی بود. پسر بزرگ من بود. یک دختر هم دارم به نام «فاطمه» که معلم است و یک پسر هم به نام «علی» دارم که پارسال در کشتی فرنگی رده نونهالان قهرمان استان البرز شد.»

                                                                       تربیت فرزند صالح

این پدر شهید مدافع حرم با تاکید بر اینکه من با خدا معامله کردم، بیان می‌کند: «معامله با خدا درد دارد. معامله با امام حسین (ع) درد دارد. می‌گوید: "کس به این درگه نیامد تا که گردد ناامید، گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟" مادرش از کودکی بدون وضو به بچه‌‎ها شیر نمی‌داد. خودم از سن نونهالی مداحی و شبیه خوانی می‌کردم و حاج اصغر برای من نقش حضرت سکینه (س) و حضرت رقیه (س) را بازی می‌کرد."

وی در ادامه بیان می‌کند: «مداحی می‌کرد و در این دم و دستگاه بود و ارادت خاصی به حضرت زینب کبری (س) داشت. در نوحه‌ای که می‌خواند که ردم نکنید و علاقه و ارادت خودجوش به آل الله و اهل بیت (ع) داشت. در مدرسه اذان‌گو و قاری قرآن بود. حاج اصغر شوق شهادت داشت.»

                                                                           عشق و هدفی واحد
پدر شهید اصغر الیاسی درخصوص اخلاق و رفتار فرزندش بیان می‌کند: «دیپلم فنی داشت. علاقمند به جوشکاری کف دریا بود. عشق و هدفش سوریه بود. حاج اصغر در شرکتی کار می‌کرد که قطعات ایران خودرو می‌زدند و حقوقش هم خوب بود. به عشق شهادت وارد سپاه شد. تلاش کرد از سوی بسیج به جبهه برود که نتوانست. من می‌خواهم به سپاه بروم و هدفم این است که در راه دفاع از حرم جان بدهم. انگیزه‌اش این بود که از آنجا به سوریه برود.»

وی در ادامه می‌افزاید: «حاج اصغر آقا از سال ۹۷ قرار بود که سه ماه در سوریه باشند و بیست روز مرخصی در ایران بمانند و تا یکسال به همین منوال باشند. زمانی که رفتند سه ماه آنجا بودند. دقیقا شب اول به محرم مانده زنگ زد، پرسیدم: "کی می‌آیی؟" گفت: دعا کن بابا! مگر نمی‌گویند: دعای پدر و مادر مستجاب می‌شود. می‌گفت: من گفتم حضرت زینب (س) من یک بار می‌آیم پیشت همین یک بار روسپید برگردم. گفتم: ان شالله که عاقبت به خیر شوی!»

                                                                           خداحافظی آخر
اکبر الیاسی از اعزام پسرش و خداحافظی او به سوریه نیز بیان می‌کند: «موقعی که می‌خواست برود همه را جمع کرد با مادرش صحبت کرد. با خواهرش خداحافظی کرد. حاج اصغر خواهرش را بزرگ کرده بود. چون مادرش در گلخانه کار می‌کرد و حاج اصغر در خانه هم خانه‌داری و هم بچه‌داری می‌کرد. برای خداحافظی‌اش همه ما را آماده کرد. برای خداحافظی همه را آماده کرد و به مادرش گفت: "اگر من شهید شدم ناله نکنی! دشمن شادکن نشوی! به گفته حضرت آقا دشمن نباید به کرمانشاه برسد ما باید برویم آنجا جلویش را بگیرم. به برادرش می‌گفت: محکم باش و بعد من رهرو راه شهدا باش تا در رکاب امام زمان (عج) شهید شوی. دست و پای ما را بوسید و با چهره خندان رفت. اما بعد از ظهر برگشت. ساعت سه صبح حاج اصغر سر کار من آمد و من مشغول آبیاری بودم، افتاد روی چکمه‌ای پلاستیکی که پای من بود و گفت: من دارم می‌روم. سفارش کرد که اگر در فضای مجازی خبر شهادت من پخش شد، توجه نکنید و مستقیم از لشکر خبر شهادت من را بگیرید. زمانی که رفت یاد خداحافظی حضرت علی اکبر (ع) افتادم. وقتی که حضرت علی اکبر (ع) داشت وارد میدان می‌شد امام حسین (ع) گفت: "باباجان! چند قدم پیش چشم من راه برو! که بار آخر قد و بالات رو ببینم."»

                                                                            سفیر محرم

الیاسی از نحوه مطلع شدن خبر شهادت فرزندش هم بیان می‌کند: «اصغر شب اول محرم ما را در روستای خور دعوت کرده بودند که مراسم شبیه خوانی بود و اولین مراسم هم مراسم آقا موسی بن جعفر (ع) بود. به من زنگ زدند که حاج اصغر تیر خورده که گفتم حاج اصغر شهید شده است. آیه ان لله انا الیه راجعون را خواندم و نحوه شهادت حاج اصغر را باخبر شدم. در جنوب حلب در سوریه در حالت گشت‌زنی بودند با شهید طلبه «فرهاد طالبی» از لامرد شیراز همراه بود. هم‌رزم بزرگش که نمی‌توانم اسم بیاورم که او مجروح می‌شود و در حال حاضر جانبازند.»

                                                                   شاهرگمان برای وطنمان

وی از احساسش بعد از شهادت فرزندش همچنین می‌گوید: «من هم احساس دلتنگی می‌کنم. می‌گویند: در کربلا زمانی که سر وهب را برای مادرش آوردند، او سر وهب را میان لشکر یزدیان پرت کرد و گفت: «کسی که سر می‌دهد در راه امام حسین (ع) پس نمی‌گیرد.» ما امروز دلتنگ حاج اصغر نیستیم بلکه دلتنگ خاطراتش هستیم. دلتنگ ابراز محبت و احترامی که به پدر و مادر می‌کرد. همیشه از سرکار می‌آمد یک مشمع پر بستنی می‌آورد. گاهی کارت هدیه‌ای که به او می‌دادند به مادربزرگ‌هایش می‌داد و به آن‌ها محبت می‌کرد. برای بچه‌های همسایه بستنی می‌خرید و می‌گفت: «بستنی‌ها را می‌‎آورد می‌داد به بچه‌ها می‌گفت: "این بچه‌ها رو دیدی؟! این بچه‌ها از حالا باید به لحاظ فرهنگی آماده باشند." شهید هم که شد همه بچه‌های خردسال به مادرانشان گفته بودند ما می‌خواهیم مثل شهید الیاسی لباس بسیجی بپوشیم. من هرگز پشیمان نیستم و تاسف هم نمی‌خورم. من در معراج شهدا با صدای بلند گفتم، گرچه موفق نشدم حضرت آقا را ببینیم. گفتم: "حاج آقا اصغرم فدای ۸۰ میلیون جمعیت ایران، علی هم فدای ۸۰ میلیون جمعیت ایران، خودم هم فدای ۸۰ میلیون جمعیت ایران. دشمن‌های این نظام هم بدانند که ما خانواده شهدا در راه رهبر و نوامیس و آب و خاکمان به‌ویژه آل‌الله، شاهرگمان را می‌دهیم.»

این پدر شهید تاکید می‌کند که حاج اصغر وصیت کرده که جوانان وصایای شهدا را بخوانند و می‌گوید: «حاج اصغر همیشه وصیت‌نامه شهدا را می‌خواند و تاکید بسیاری داشت که جوان‌ها، رفقا و خواهران من اگر می‌خواهید خداوند روزی شهادت را به شما بدهد و می‌خواهید واقعا بفهمید فقط وصیت‌نامه شهدا را بخوانید. زندگی نامه شهدا را بخوانید و ببینید که آن‌ها که بودند و چشم از چه پوشیدند و رفتند.»

                                                                 حفظ بیت المال جهاد است

وی در ادامه ضمن عنوان فعالیت‌های شهید الیاسی می‌گوید: «اوقات فراغتش را در حوزه، بسیج و لشکر می‌گذراند. او مربی قرآن بود. در پایگاه شهید رحمانی چهارباغ پارگینگ‌هایی ساخته است. حفظ بیت‌المال کمتر از جهاد نیست. در حوزه کار‌های فرهنگی می‌کرد. شب و روز آنجا بود. گاهی به او می‌گفتیم: "چرا خانه نمی‌آیی؟ ما هم آرزو داریم بچه‌مان را ببینیم. می‌گفت: من لشکر دارم خدمت می‌کنم و حقوق بیت‌المال است و نمی‌توانم بیاییم. ما بقیه اوقات فراغتم را باید در حوزه خدمت کنم که حقوقم حلال باشد. او همیشه با این دیدگاه بود.»

اکبر الیاسی در خصوص علایق و اخلاق فرزندش هم بیان می‌کند: «شهید الیاسی به ورزش کشتی علاقه‌مند بود و بارزترین اخلاقش که بگویم همه اخلاق‌هایش خاص بود. با من هیچ زمانی مثل پدر و فرزند نبودیم و همیشه دو تا رفیق بودیم. همیشه سر به سر من می‌گذاشت. کشتی‌گیر بود و زورم هم به او نمی‌رسید. شوخ طبع بود. همه کار‌های من را انجام می‌داد. وقتی یک سری مشکلات بود که مادر یا خواهرش از من می‌خواست، می‌گفتم: "به اصغر بگویید که برای شما انجام بدهد." همیشه شجاع بود و در گردان تکاور بود که یک روز به من گفت: "ما را امروز از هلی‌کوپتر به پایین پرتاب کردند و من با همه شجاعتم کمی ترس داشتم. بچه نترسی بود. در سن بچگی اگر یک جایی می‌فرستادیم می‌رفت.

پدر شهید مدافع حرم از شادترین لحظه زندگی فرزندش چنین بیان می‌کند: «شادترین لحظه زندگی شهید آن لحظه‌ای بود که مادرش را برای اولین بار با هزینه خودش به کربلا فرستاد و گوسفندی قربانی کردیم و نذری دادیم. قربانی را بین نیازمندان تقسیم کرد. وقتی اسمش را برای سوریه خواندند آرام و قرار نداشت. تا صبح نماز و دعای توسل و زیارت عاشورا خواند.»

                                                                         ایمانی که جواب داد
همچنین وی از لحظه غمگین زندگی فرزندش هم بیان می‌کند: «لحظات غمناک زمانی بود که مدارکش را در برای ورود به سپاه برده بود و گم شده بودند. مدارک را در میدان ورودی حصارک گم کرده بود. ناراحت بود. مادرش گفت: تو بچه باایمانی هستی! دو رکعت نماز بخوان، پیدا می‌شود. سلام نمازش تمام نشده بود زنگ زدند که مدارک پیدا شده‌ است.»

                                                                مسئولان از خون شهدا بترسند
پدر شهید اصغر الیاسی پیام و سفارش فرزند شهیدش را اینگونه عنوان می‌کند: «اگر بود به او می‌گفتم: "بابا خیلی مردی! خیلی دوستت دارم. " او همیشه سفارش می‌کرد که پشت ولی و رهبری را خالی نکنید و اجازه ندهید که نااهلان وارد سرزمینمان شوند. جوان‌ها قدر خودتان را بدانید، به مربیان زندگیتان احترام بگذارید. رهرو رهبری باشید. پشت رهبری را خالی نکنید. پرچم را به دست آقا امام زمان (عج) بدهید.‌ ای مسئولین! واقعا از خون شهدا بترسید. از آخرت بترسید و حفظ بیت المال کنید. نه ورود به بیت المال نه دست بردن به بیت المال و خلاف راه شهدا رفتن را انجام ندهید. در خط شهدا بمانید و از آخرتتان بترسید. ما خانواده شهدا می‌دانستیم که بچه‌مان می‌رود برگشتی در آن نیست. زمانی که خبر شهادت را می‌خواستند به من بدهند نمی‌دانستند چگونه این خبر را به من بدهند که من خودم در ابتدا روضه حضرت علی اکبر (ع) را خواندم و به همه قوت قلب دادم. زمانی که می‌خواستند اصغر را در قبر بگذارند، من گفتم: خودم می‌گذارم. نگاه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. امیدوارم بتوانیم رهرو راه شهدا باشیم.»

گفت‌وگو از اباذری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده