سیری در کلام شهید «غلامرضا شه
سردار شهید «غلامرضا شاهپور» از شهدای دوران دفاع مقدس است. از او روایت شده است: «شهید غلامرضا جوانی بسیار برومند و دلاور بود. در عرصه نبرد از جانش هم دریغ نمی‌کرد. بسیار فعّالانه و هوشمندانه وارد عمل می‌شد.»

به گزارش نوید شاهد البرز، غروب از پشت دامنه‌های البرز هویدا می‌شود، با خود از کهکشان‌ها تقویمی از تاریخ مشیّت‌بار سرزمینی کهن را به ارمغان می‌آورد که در آن هر گل نو شکفته‌ای به نحوی نماد سال، ماه، هفته و روز‌ها‌یی ست که بی‌رحمانه مورد اصابت تیر و ترکش‌های خصمانۀ دشمن قرار گرفته بود و این آتش تا امتداد شب‌ها ادامه داشت اما انقلاب با خون جوانانی چنین برومند اجازه نداد، سیاهی تا همیشه بر روی این کرانه پهناور پرچم فساد، ظلم و تباهی را بگستراند.

سردار شهید غلامرضا شاهپور،
در خانواده‌ای دل پاک و مصفا بسان گلی نایاب ریشه دواند و در آغوش پر مهر و محبّت پدر و مادر پا گرفت. از همان کودکی علاقه بسیاری به خواندن و نوشتن داشت.
سردار شهید غلامرضا شاهپور، در تاریخ پانزدهم شهریور 1340 در مرد آباد کرج به دنیا آمد. او جوانی باهوش، بی‌باک و مهربان بود و همیشه آرزو‌های بزرگی در سرش می‌پروراند و برای رسیدن به اهدافش از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد. او عقیده داشت مطالعه سطح آگاهی انسان را بالا می‌برد و ما می‌توانیم با علم بیشتر و بهتر به جامعه خدمت کنیم.

شهید غلامرضا شاهپور این رادمرد بزرگ پس از تلاش و پشتکار بسیار توانست مدرک دیپلم خود را در رشته تجربی با موفقیّت کسب کند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تصمیم گرفت. شجاعانه سینه سپر کند و در بسیج شروع به فعالیّت کرد. حضورش در گروه بسیج مسجد نمایانگر علاقه‌اش به حضرت امام خمینی (ره) و دفاع از حزب‌الله بود.

به روایت دوستی در بسیج: غلامرضا به راستی که دل شیر داشت. از همین روی به قافله عشاق پیوست و به سفر عشق عاشقانه هجرت کرد. او در دوستی بسیار ثابت قدم بود، اهل عمل بود و بسیج را در نبود سرگروهمان به خوبی اداره می‌کرد. قرآن را به آرامی تلاوت می‌کرد و همه را با صدای دلنشین خود به فیض می‌رساند. آن زمانی که پدر و مادرش را مشغول عبادت و راز و نیاز با معبود می‌دید تواضع را در مقابل پروردگارش آموخت.

آن شهید بزرگوار از همان کودکی و نوجوانی نمازهایش را اوّل وقت و با جماعت می‌خواند و شیفته نماز جماعت بود. غلامرضا شاهپور در این سفر دور و دراز ستارگان را با درخشندگی و جاودانگی خود می‌دید و راه هزاران ساله را همواره در دل افلاک می‌پیمود تا به سرمنزل مقصود سفر خود برسد و تا به این حد اکتفا نمی‌کرد، همچنان بالاتر می‌رفت. توانایی‌ها و جسارت دلیرانه او به قدری بود که تصمیم گرفت به عنوان داوطلب سه ماه به جبهه برود. از آنجا که غلامرضا روز به روز بزرگتر می‌شد، اهداف و آرزوهایش نیز به همان اندازه وسعت پیدا می‌کرد. او بسیار لایق و کارآمد بود و دلیرانه جان و جوانیش را در کف دستانش گذاشت و دوشادوش هم‌رزمانش در جبهه‌های جنگ با جان و دل مبارزه کرد.

در آینه کلام رفقاء
به روایت از یکی از دوستانش: شهید غلامرضا بسیار جوان برومند و دلاوری بود. در عرصه نبرد از جانش هم دریغ نمی‌کرد. بسیار فعّالانه و هوشمندانه وارد عمل می‌شد. تمام رزمندگان به وجود و حضور ایشان افتخار می‌کردند و نحوه جنگیدن او برای همه حیرت آور بود. به عضویت سپاه درآمد. در عملیات والفجر یک با او همرزم بودم. شجاعت و بی‌باکی او بسیار برایم شگفت‌انگیز بود. او طوری مبارزه می‌کرد که گویی سال‌ها قبل از این در جبهه‌ها و صحنه‌های نبرد حضور داشته است. به دلیل اینکه مادرم کسالت داشت و به حضورم در خانه نیاز بود به ناچار از شهید غلامرضا خداحافظی کردم که متأسّفانه چند هفته بعد خبر شهادت او را آوردند. او در تاریخ بیست و سوم فروردین ماه ۱۳۶۲، در عملیات والفجر یک در منطقه فکه در اثر ترکش به ناحیه پا به درجه رفیع شهادت نائل شد.

اینک در جاده‌ای پرتردد از جوان‌های بی‌باک و دلیری همانند شهید غلامرضا شاهپور رهگذری به او نزدیک می‌شود و به شهید والامقام می‌گوید:‌ «ای مسافر بایست، چنین شتابان به کجا می‌روی؟ او هم در جواب می‌گوید: به سوی آخرت، آنجا که خداوند شهدا را در صدر آفرینش قرار داده است و دیگر از تفرقه و خونریزی و نامردمی‌ها خبری نیست. او که عاشق و پاک باخته دیار خویش بود پیکر پاکش را در آغوش امامزاده بی‌بی سکینه به خاک سپرده‌اند. هر کس مرا طلب کندخواهد یافت، هرکس مرا بیابد خواهد شناخت، هرکس مرا بشناسد عاشقم خواهد شد، هرکس که عاشقم شود عاشقش خواهم شد، و هرکس را که من عاشقش شوم به سوی خویش می‌خوانم.

انتهای پیام/ 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده