سیری در کلام شهید «عبدالحسین یوسف‌پور‌خرمی»
شهید «عبدالحسین یوسف‌پور‌خرمی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. او در سخنانش بیان می‌کند: من حدود بیست و چند سال در ارتش شاه مزدور خدمت کرده‌ام و حالا می‌خواهم چند سالی هم در ارتش جمهوری اسلامی ایران که آرزویش را داشتم خدمت کنم.

به گزارش نوید شاهد البرز، شهید «عبدالحسین یوسف‌پور‌خرمی» در سال ۱۳۱۸، درشهرستان رودبار در یک خانواده مذهبی و متدین به اسلام چشم به جهان گشود. او تحصیلات ابتدایی‌اش را در رودبار به پایان رسانید اما به علت مشکلات خانوادگی و نارسایی فرهنگی قادر به ادامه تحصیل نبود و برای استخدام در ارتش به تهران عزیمت کرد و مدت ۱۰ سال در یک خانه استیجاری زندگی کرد.

شهادت
 
در اوایل جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۴۸ جهت دفاع از کشورش به سرپل ذهاب اعزام شد و مدت ۱۰ سال در آنجا ماندگار بود و در این مدت یک زندگی سراسر رنج و مشقت را متحمل شد و هر چند سال یکبار هم نمی‌توانست به زادگاهش برای دیدار با خانواده و افراد فامیل بیاید. او همواره نفرت خویش را به انحاء مختلف نسبت به دستگاه رژیم پهلوی اعلام می‌کرد.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن‌ماه سال ۱۳۵۷ هنگامی که در ارتش موضوع بازخرید و بازنشستگی مطرح شد، از سوی اطرافیانش پیشنهاد می‌شود که بعد از ۲۴ سال خدمت، بازنشستگی را قبول کند و یک زندگی آرام و بی سر و صدایی را در پیش گیرد اما او در جواب می‌گوید: اگر قرار باشد هر کس به شهر خود برود و یک زندگی آرام و بی‌تحرکی را در پیش گیرد پس چه کسی باید مرز‌ها را اداره کند؟ امروز اسلام به وجود ما نیازمند است و این چیزی جز یک خیانت نیست و من این ننگ را قبول نمی‌کنم و او در ادامه سخنانش می‌گفت: "من حدود بیست و چند سال در ارتش شاه مزدور خدمت کرده‌ام و حالا می‌خواهم چند سالی هم در ارتش جمهوری اسلامی ایران که آرزویش را داشتم خدمت کنم. مردم برای این انقلاب ۷۰ هزار شهید و ۱۰۰ هزار مجروح و معلول داده‌اند و ما در مقابل خون این شهداء مسئول هستیم. هر کس شانه خالی کند خداوند از او نخواهد گذشت. او عاشق پاکباخته امامش بود نه با حرف بلکه در عمل نیز این موضوع را به اثبات رساند و هنگامی که استکبار جهانی دریافتند انقلاب بنارا برنابودی منافع نامشروع‌شان گذارده و شروع به توطئه چینی و ایجاد اختلاف بین اقلیت‌های قومی و نژادی پرداخت و منطقه کردستان را از هرحیث مساعدتر از نقاط دیگر کشور یافت و لذا بلافاصله و هنگامی که هنوز بیش از چند ماه از پیروزی انقلاب سپری نشده بود که ترفندشان را به مرحله اجرا گذاشتند و وی (شهید عبدالحسین یوسف‌پورخرمی) بدون درنگ به همراه ۷۰ تن از هم‌رزمانش برای سرکوب این گروهک‌های ملحد و منافق در یک گروه ضربت به سر پل ذهاب قدم می‌گذارد و به مقابله با آن‌ها می‌پردازد.
وی از نظر اخلاقی فرد مؤمن و پرهیزگاری بود و چنان در دل دوستان و همکاران متعهدش جای گرفته بود که به هنگام نماز مسئولیت امامت نماز را به او محول می‌کردند.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی او همواره با وجدانی آگاه و مملو از عشق به اسلام در جبهه‌های جنگ حضور داشت و در اولین یورش وحشیانه مزدوران صدامی به سر پل ذهاب خانواده‌اش را به کرج انتقال داد تا با فکری آزاد به نبرد با متجاوزین بعثی بپردازد و هر بار که جهت دیدار با خانواده‌اش به کرج می‌آمد در جمع برادران و افراد فامیلش می‌گفت: این بار هم توفیق شهادت نصیبم نشد و از این امر اظهار شرمندگی می کرد تا اینکه در فروردین سال ۱۳۶۰ با وجود کسالت بدنی و تب شدید، ولی روحی مملو از عشق به خدا به عزم جبهه کرد و هنگامی که برادرانش از او می‌خواهند چند روز دیگر جهت رفع کسالت بماند وی قبول نمی‌کند و می‌گوید: اگر من اینجا باشم جایم در جبهه خالی می‌ماند لذا بلافاصله به جبهه شتافت و بعد از مدتی رزم با مزدوران صدامی به آرزوی دیرینه‌اش که وصال با معبود و معشوق بود نائل آمد.


انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده