چهرهِ نورانی که شهادتش را پیشبینی میکرد
به گزارش نوید شاهد البرز، شهید «سیدمهدی یحیوی»، فرزند سید عبدالحسین و خانم زهرا ملاحسنی، در یازدهم فروردین ماه سال ۱۳۴۱ در کرج به دنیا آمد. سیدمهدی پنجمین فرزند و سومین پسر خانواده بود. وی که در خانوادهای مذهبی رشد یافت با تشویق پدر و برادرانش در مجالس مذهبی شرکت میکرد. در خانه آموزشهای دینی و قرآنی را از پدر و مادر آموخت. در ۷ سالگی در دبستان مسلمبن عقیل مشغول تحصیل شد. پس از اتمام دورههای تحصیلات ابتدایی و راهنمایی به هنرستان صنعتی کرج رفت. سال اول را در آن هنرستان گذراند اما به دلیل ضعفهایی که در این هنرستان بود، راهی اصفهان شد و در یکی از هنرستانهای صنعتی اصفهان مشغول تحصیل شد. پس از اتمام دوره دوم هنرستان به علت مشکلات مادی و خانوادگی مجدد به کرج برگشت.
فعالیتهای انقلابی
بازگشت وی به کرج همزمان با شروع انقلاب بود. مجدد در هنرستان صنعتی کرج نامنویسی کرد اما این بار سیدمهدی علاوه بر تحصیل علم با توجه به آموزههای دینی توسط خانواده و جریانات سیاسی با دیگر دوستانش وارد مبارزات سیاسی شدند و در پخش اعلامیه، عکس و نوارهای سخنرانی امام تلاش میکرد.
همنشینی با افرادی، چون آیتالله طالقانی، آیتالله منتظری و استاد مطهری و دیگر بزرگان به او نیرویی فوقالعاده بخشید که تلاشش را مضاعف کرد. در تظاهرات عید فطر و هفده شهریور حضوری پررنگ داشت. او پس از پیروزی انقلاب مجدد ادامه تحصیل داد و دوره هنرستان را به پایان رساند. با فرمان امام و تشکیل جهادسازندگی عضو فعال این نهاد شد و به روستاها میرفت و مشغول کار و سازندگی میشد. با شروع درگیریهای منافقین در غرب کشور با عدهای از دوستان خود مدت ۴ ماه آنجا بود، سپس به کرج برگشت و در جهاد سازندگی مشغول خدمت شد.
عاشق جبهه
سیدمهدی با آغاز جنگ تحمیلی در آبان ماه ۱۳۵۹ عازم جبهههای جنوب شد و پس از دو ماه نبرد در آبادان و خرمشهر به کرج بازگشت. عاشق جبهه بود به طوری که پس از فوت پدر با وجود مشکلات باز به جبهه برگشت. در عملیات کرخه نور به عنوان تخریبچی شرکت کرد. سیدمهدی که در این مدت باب کرامات برای وی باز شده بود، چندین بار خواب ائمهاطهار (علیهمالسلام) را دیده بود.
مبارزه در لبنان
مدتی به عنوان محافظ و پاسدار بیت امام خمینی (ره) انتخاب شد. وی برای آزادی قدس جزو اولین گروه اعزامی بود که به لبنان رفت. وی که عاشق ائمه اطهار (علیهمالسلام) بود مخلصانه مبارزه میکرد. حدود ۴ ماه در لبنان مبارزه کرد و پس از آن به ایران بازگشت. در اسفندماه ۱۳۶۱ همزمان با عملیات والفجر مقدماتی مجدداً عازم جبهه شد.
یکی از دوستانش -که بعدها شهید شد- تعریف کرده است: «او زمانی که به نماز میایستاد، آنقدر با توجه و خلوص نماز میخواند که گویی در دنیا نیست. قنوت و سجدههایش طولانی بود. آنقدر در سجدههایش گریه میکرد که گاهی از حال میرفت. او در خواب چهارده معصوم (علیهمالسلام) را دیده بود که همه با هم نشستهاند و حضرت رسول (ص) او را به جمع خود دعوت کرده بود.»
او در شبهای آخر قبل از شهادت از اینگونه خوابها زیاد دیده بود حتی خودش به دوستانش گفته بود که چگونه و کجا به شهادت میرسد.
چهره نورانی قبل شهادت
یکی از همسنگرانش نحوه شهادت وی را چنین تعریف میکند: «با هم در سنگر نشسته بودیم و سیدمهدی مشغول نوشتن چیزی بود اما ناگاه دفترش را بست. گویا به یکباره یاد مطلبی افتاده باشد، به سرعت به سمت بچهها رفت تا به آنها سر بزند و اوضاع را بررسی کند. با هر قدمی که بر میداشت، انگار سبکتر و چهرهاش نورانیتر میشد. انگار پرواز میکرد. اولین خمپاره کنار وی افتاد. درست همان مکانی که خودش گفته بود. دومین خمپاره در کنار سیدمهدی به زمین خورد. خاک و دود بلند شد. همه کسانی که سید مهدی را میشناختند و در آنجا بودند، فهمیدند چه شد. خمپاره اول یک پای او را به کلی متلاشی و پای دیگرش را به سختی مجروح کرده بود. گویی با خون خود غسل شهادت کرده بود. درست همانگونه که خودش گفته بود، به شهادت رسید.»
سید مهدی یحیوی در ۲۳ بیست و سوم فروردین ۱۳۶۲، با اصابت ترکش خمپاره به پا در فکه به شهادت رسید. پیکر پاک وی پس از تشییع در امامزاده محمد به خاک سپرده شد.
شهید سیدمهدی یحیوی در قسمتی از وصیتنامه طولانی و گهربار خود چنین نوشته است: «.. و از شما خواهران تقاضا میکنم به اسلام و قرآن و ولایت اهمیت و ارزش قائل شوید و بیش از هر چیز به فکر آنها باشید مبادا روح شهدا را بیازارید که خشم خدا شامل حالتان میشود. با دوستان خدا دوست و با دشمنان خدا دشمن باشید. خود جداکننده صفت حق و باطل باشید نه انسانهای بیتفاوت.
مبادا با دشمنان اسلام و قرآن و کسانی که به اسلام و احکام الهی و همچنین کسانی که اعتقادی به ولایت ندارند، نشست و برخاست کنید، جسم و روحتان را پاک نگهدارید.
در مقابل جریآنهای سیاسی بیتفاوت نباشید. در بالا بردن اندیشه اسلامی خود بکوشید.»
سردار شهید سید مهدی یحیوی دارای کرامات زیادی است که ما در اینجا فقط مختصری از آن را ذکر میکنیم.
مادر شهید چنین تعریف کرده است: «شب سال نو بود و مزار سید مهدی شلوغ. در بین زوار خانمی بود که زیارت عاشورا میخواند و میگریست و من نمیشناختمش. از وی سئوال کردم که شما نسبتی با شهید دارید؟ ایشان جواب داد. من خودم همسر شهید هستم. وصیت نامه شهیدم گم شده بود. هر جا میگشتم پیدا نمیشد. از شهید سید مهدی خواستم و متوسل شدم تا اینکه شبی در خوابم به من گفت: وصیتنامه در فلان مکان میباشد. صبح به آن مکان رفتم، پیدایش کردم. حالا هر وقت اینجا میآیم برای سید مهدی هم زیارت عاشورا میخوانم.»
زیارت عاشورا در امامزاده محمد(ع)
مادرش در ادامه تعریف میکند: «مدرسهای در حصارک است که معلم تعلیمات دینی آن، روزهای سهشنبه بچههای کلاس را برای خواندن زیارت عاشورا و برنامههای مذهبی به امامزاده محمد(ع) میآورد. آن معلم برایم تعریف کرد که من هیچگاه سیدمهدی را ندیده و نمیشناختم. شبی در خواب دیدم که قبرشان باز است و صورت ایشان کاملا خیس، به طوریکه آب از ریشهایش میچکید و گوشه سمت راست قبرشان نوشته شده بود: قطعهای از بهشت.
فردای آن شب به امامزاده آمدم و آن قبر را پیدا کردم. لازم به توضیح است که نام او را به صورت ندایی سیدمهدی یحیوی شنیدم. از آن روز به پسر شما سیدمهدی متوسل شدم و زیارت عاشورا را خواندم. در خانه مریضی داشتم که شفایش غیرممکن بود و با توسل به شهید سیدمهدی شفا یافت.»
انتهای پیام/