شهیدی که ایثار از سیمایش پیدا بود
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید ارتشی «ناصر حسانی» به سال ۱۳۳۶ دردهستان خبر از از توابع شهربابک دریک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود و پس ازطی دوران طفولیت واردمرکزعلم و دانش یعنی مدرسه شد و به علت استعداد فوق العادهای که ازخود نشان داد فوق العاده مورد علاقه مبلغان و مربیان خویش شد و آنها (معلمان ناصر) به والدین شهید توصیه میکردند که در ادامه تحصیل وی کوشا باشند. شهید حسانی پس از چهار سال تحصیل درزادگاهش به شهر یزد آمد و تحصیلات ابتدایی را در آنجا ادامه داد و سپس جهت گذراندن تحصیلات متوسطه وارددبیرستان ایرانشهر یزد شد و چندسال اول تحصیلات متوسطه اش رادر آنجا گذراند و پس ازآن باخانواده خود به تهران هجرت کرد و بقیه فعالیت آموزشی خود را در شهر ری دنبال کرد.
وی در مدت تحصیل پس از پایان رساندن امتحانات وآغاز تعطیلات تابستانی به کار درفعالیتهای ساختمانی و کشاورزی اقدام میکرد و بدین وسیله سعی میکرد تاحدودی به خانواده خودکمک کند. پس ازاتمام تحصیل و اخذ دیپلم ریاضی در کنکور سراسری دانشگاهها شرکت کرد و در رشته شیمی دانشگاه اصفهان پذیرفته شد و وارد این دانشگاه شد همزمان باحضور در محیط دانشگاه فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد و درسال دوم بود که پدرش مریض و در بیمارستان بستری شد. وی که علاقه عجیبی به پدرش داشت به دیدار پدر شتافت وشخصأ پرستاری پدر رادر بیمارستان به عهده گرفت تا اینکه معالجات پزشکان به جایی نرسید و پدر شهید دارفانی را وداع گفت. شهید سال سوم دانشگاه را میگذراند که دانشگاه به علت فعالیتی که ناصر برعلیه رژیم داشت طی نگرانی ازخانواده او میخواهند که فورأ یکی از افراد خانواده جهت گفتگو به اصفهان بیایند و پس ازاینکه برادرش بارئیس دانشگاه ملاقات میکند رئیس دانشگاه مورد ذکربه وی متذکر میشود که ناصر درفعالیتهای علیه رژیم در دانشگاه فعالیت داشته و به همین دلیل وی به مدت یک سال ازشرکت در دانشگاه محروم و پس از یکسال نیز باید باسپردن تعهد به دانشگاه بازگردد و نیز باید حتمأ تاقبل ۱۵ خرداد اصفهان راترک نماید وگرنه باید منتظر عواقب خطرناک آن باشند. پس ازاین جریان برادر شهید ناصر در گفتگویی با وی آنچه راکه رئیس دانشگاه گفته بود با او درمیان میگذارد و از وی میخواهد که اصفهان را ترک نماید ولی او در جواب چنین میگوید: ازاینکه یکسال از دانشگاه محروم میشوم هیچ ناراحت نخواهم بود و اما درمورد ترک اصفهان من باوجود محرومیت از دانشگاه حاضر نیستم حتی دانشگاه را ترک نمایم چه رسد به اینکه اصفهان راترک و منتظر هرپیامدی نیز خواهم بود و لذا حاضر به ترک اصفهان نمیشود و فعالیتهای سیاسی خود را در آنجا ادامه میدهد تا اینکه انقلاب اسلامی ایران به اوج خود رسیده و لحظات پیروزی انقلاب بر رژیم ۲۵۰۰ ساله رژیم شاهنشاهی نزدیک میشود و تظاهرات درهمه جاعلنی و تمام موسسات و کارخانجات وکارگران وکارمندان همگی دست به اعتصاب زدند. وی نیز به تهران میآید و به لحاظ آنکه در رشته شیمی مشغول به تحصیل بود برای مقابله با رژیم اخذ به ساختن مواد منفجره و آتش زا مینماید و ازاین طریق در روزهای اوج انقلاب به فعالیتهای مضاعف میپردازد و برای رساندن مواد منفجره خود به برادرانش در سنگر مبارزه چندین بارخود رابه خطر حتمی انداخت به طوری که خانواده اش پس از ۲۲ بهمن وی را بازیافته دانستند. او پس از پیروزی انقلاب به دانشگاه بازگشت و فعالیتهای درسی خودرا آغاز و برای پاکسازی استادان ساواکی و مزدور و دیگر افراد وابسته به ساواک منحله رژیم فاسد فعالیتهای زیادی انجام داد و نقش عمدهای ایفا کرد و به دنبال آن به مقابله باگروهکها پرداخت و درتابستان اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی به جهاد سازندگی رفته و در روستاهای دورافتاده کهکیلویه و بویراحمد اصفهان به خدمت روستائیان زحمتکش و مستضعف همت گماشت. به طوری که پس ازپایان تابستان و بازگشت وی ازجهاد، چهرهاش بیانگر زحمات طاقت فرسای وی بود.
«ناصرحسانی» درسال ۱۳۵۹ همزمان با آغاز انقلاب فرهنگی در دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور با کوشش فراوان موفق به اخذ لیسانس در رشته شیمی شد و در پی آن خودرا برای انجام خدمت مقدس سربازی آماده کرد و دفترچه آماده به خدمت دریافت داشت و وارد ارتش شد. دوران آموزشی را درپادگان امام حسین (ع) تهران گذراند و هنوز چند ماهی از خدمتش سپری نشده بود که جنگ ازسوی استکبار جهانی توسط شخص صدام به کشور اسلامیمان تحمیل شد. او پس از اتمام دوره آموزشی بادرجه ستوان دومی وظیفه به لشگر ۶۴ ارومیه اعزام شد و سپس به پسوه رفت ولی به لحاظ آنکه آن مناطق از امنیت بسی برخوردار بود و با توجه به اینکه نیروهای متجاوز بعثی با وحشیگری هرچه تمامتر در میهن اسلامیمان به تاخت و تاز میپرداختند. وی احساس کرد که باید به خط اول جبهه برود و بعد از چندی عازم جبهه سرپل ذهاب شد و به خط اول جبهه عزیمت کرد و پس ازانجام ۲ مورد درگیری موفق با ارتش متجاوز عراق در روز اول فروردین سال ۶۰ در سرپل ذهاب منطقه ریخک باترکش توپ به شهادت رسید و به سوی الله شتافت.
خانواده وی روایت میکنند: «شهید از همان کودکی در انجام فرایضهای دینی بسیار علاقه نشان میداد. وی عاشق ائمه معصومین بخصوص علاقه زیادی به سردار شهیدان امام حسین (ع) داشت. شهید به دلیل آنکه در رشته شیمی مشغول تحصیل بود برای مقابله با رژیم مواد منفجره و آتش را درست میکرد در سنگر مبارزه با رژیم پهلوی چندین بار خود را به خطر حتمی انداخت. او در دانشگاه نیز با رژیم پهلوی مبارزه میکرد. به جهاد سازندگی رفته و در روستاهای دور افتاده کهکیلویه و بویر احمد به خدمت روستائیان زحمتکش و مستضعف همت گماشت. پس از پایان تابستان و بازگشت وی از جهاد چهرهاش بیانگر زحمات طاقت فرسای وی بود.او فردی بسیار مودب ساکت و فوق العاده مهربان بود. به طوری که وقتی وارد محله و کوچه خود میشد اکثر نوجوانان و حتی بچههای خردسال نیز بهدیدار وی میشتافتند و نسبت به وی اظهار علاقه کردند.»
انتهای پیام/