سردار شهید «مهدی شرعپسند»؛ فرماندهای با ویژگیهای بیمثال
به گزارش نوید شاهد البرز؛ ستایش خداوندی را سزاست، که او را لباس عزّت و بزرگی پوشاند و به عنوان الگوی نمونه و بارز ایثار برگزید که از آنچه در دلهاست و از اسرار نهان آگاه است. به فرشتگان فرمود من بشری را از گل و خاک میآفرینم آنگاه که آفرینش او به اتمام رسید از روح خود در او خواهم دمید پس برای او سجده برخاک نهید، فرشتگان همه سجده کردند مگر ابلیس که حسادت او را فرا گرفت. روایتی از امام علی (ع) که اشاره دارد به مردان مبارز حق علیه باطل، چون ظلم شود پیشوای دین قیام کند، پس مسلمانان پیرامون او، چون ابر پاییزی گرد آیند. ایشان به گسترش انقلاب، مبتنی بر اصول اسلامی بسیار عشق میورزید.
سردار شهید مهدی شرعپسند
در تاریخ بیستم آذر ماه 1332، در شهرستان کرج در خانوادهای متدین، اهل تقوا و متعهد چشم به جهان گشود. او پس از گذران دوران کودکی و ورود به دبستان و پشت سر گذاشتن دوره راهنمایی و دبیرستان موفق به اخذ دیپلم در رشته علوم طبیعی شد. وی از دورهی دبیرستان شروع به مطالعه کتابهای مذهبی کرد و به کتاب ولایت فقیه امام بزرگوار علاقه فراوانی از خود نشان میداد. بسیار اهل مطالعه بود و کتابهای مذهبی را چندین بار مطالعه میکرد. پشتکار او در همه امور بیمثال بود. فوقالعاده جدی هر کاری را دنبال و هر موضوعی که اورا به خدا نزدیکتر میکرد از الهیات گرفته تا کتاب قرآن و نهج البلاغه او را مجذوب میکرد. همیشه خالصانه عبادت میکرد، اینگونه بود که تفضل خدا موجب شد با دوستان اهل مطالعه و مؤمن آشنا شود.
فعال بسیجی
دوستی شهید مهدی شرع پسند با مردان خداجو موجب شد روحیه مقاومت و مخالفت در برابر رژیم ستمشاهی در وی تقویت شود. بعد از پایان سربازی به قم رفت و همراه با بخش کتب مفید اجتماعی و مذهبی به صف مردم مبارز و قهرمان پیوست. وی بسیار فروتن صبور و مسئولیّتپذیر و پاکیزه بود، او معتقد بود (النِّظافَتُ مِنَ الایمان) به راستی که پاکیزگی نیمی از ایمان است. برای بسیج و اعضای آن ارزش و احترام خاصی قائل بود. شهید مهدی شرعپسند یکی از فعالین بسیج به شمار میرفت. در دوران انقلاب در مبارزات مردمی با جدیّت شرکت میکرد و با پیروزی انقلاب ابتدا در کمیته و سپس در تشکیل سپاه پاسداران به خیل مشتاقان پاسدار پیوست.
شخصیت و منش
او در عملیاتها با مسئولیّتهای گوناگون حضور داشت، به شنیدن خطبههای نهج البلاغه سخنان حضرت علی (ع) بسیار علاقه داشت و همواره نسبت به عهدی که با خداوند متعال بسته بود، بردبار، وفادار و با عزمی راسخ ایستاده بود. اعتقادات او در برگهایی از دفتر خاطرات اینگونه مکتوب شده است: ای انسانها بر جایگاه یک قاضی بر قضاوت ننشینید، واقعیّت پردهها هستند که رنگ سیاه به تن دارند و در پس پردهها حقیقت به انتظار ما نشسته، شاید هزاران بار در دل با خود گفته باشم با توجّه به شرایط قبول مسئولیّت در عملیاتهای بیشمار به صلاح من نبوده است، اما گاهی مسیر درست جلوی پای ما انسانها قرار میگیرد و ما آن را قسمت مینامیم. از هر چیزی راه گریزی هست به جز سرنوشت، بنابراین آزمایشات الهی را باید سربلند طی نماییم. با سستی در پس دادن امتحانات الهی از وظایف خود نکاهیم. چرا که خداوند هرگز قصور و کوتاهی ما را نخواهد بخشید. در شرایطی که به اذن خدا برایم پیش میآمد و تمامی عزیزانم شاهد آن هستند میتوانستم با سر باز زدن و سطحی نگری و بهانههای مختلف از قرار گرفتن در این امر سرباز زنم. اما آزمونها و اطلاعات فقط گاهی در زندگی به شکل تعیین کننده پیش میآیند و نباید چشم را به روی این مسائل بست. تا به حال زندگی روزمره خود را به چالش کشیده اید و به رفتارتان اندیشیده اید؟ ما در مسائل پوچ هوای نفس غرق شده ایم و بین موال و مطبخ سرگردانیم، آیا میدانید خوردن و خوابیدن و تنها به این مسائل فکر کردن موجب رخوت انسان میشود و چون وزنهای سنگینی پیدا کردهایم و یارای برخاستن از زمین را نداریم. آنقدر این عادت را تکرار میکنیم تا قبول کنیم، برای همین پا به این دنیا گذاشته ایم و این موضوع جای بسی شگفت و تأسف دارد. هنگامی که فقر اقتصادی و فرهنگی جلوی دیدگان ما به وضوح آشکار میشود و ما را آگاه میسازد و دچار تردید و دو دلی میشویم. گاهی پا گذاشتن در این راه چنان دل انسان را به لرزه در میآورد و چشمان ما را باز میکند به اینکه طاغوتیان رفتاری اسلامی و پسندیده نداشتند و از طرفی به مملکت ما حکومت میکردند و جای ما تصمیم میگرفتند. آنها میراث خوارانی بودندکه هیچگاه نان زحمت بازویشان را نخوردهاند و اخلاص عمل و یکرنگی در وجودشان آشکار نیست. اگر به رفتار نابه خردانه آنان نظاره میکردیم، چهره حقیقی آنها را در مییافتیم، این جنگ و ستیز به شدت دردناک است. مانند جنگ نهروان. به هر صورت راهی به جز پیکار نیست. به خداوند سوگند آنان شایستگی حکومت بر مردم ستمدیده ما را نداشتند، حتی تکلیفشان با خودشان روشن نبود. پس چگونه میتوانند برای آینده تک تک عزیزانمان تلاش کنند؟ آنها چند بعد داشتند و اختلاف سلیقههای بی شماری که با فساد، خودپرستی و وابستگی سرانشان از زیر دست گرفته تا بالادستان همه و همه برای تباه کردن فردای جوانان ما کافی بود اگرچه عدهای از مردم سواد کافی نداشتند، چه بسا در مملکت ما انسانهایی هستند که از بینش خدادادی برخوردارند. مگر نه اینکه در قرآن و کتاب تاریخ آمده است امام دهم ما شیعیان و محبان محمّد (ص) و خاندان پاک و مطهرشان برای ترویج حکومت اسلامی بیست سال از عمر گرانبهای خویش را در زندانی فاقد امکانات در دشواریهای بسیاری به سر برد. آنجاست که موجودات دو پا که تنها برای خوراک و خواب به این دنیا آمدهاند باید از رفتار خود شرمنده شوند. در پیشبرد راه حق باید تمام سلولهای بدن، روح و افکار و اندیشه هایمان را به کار ببندیم. به خودمان بیاییم که قدم در راه درست برداشتن موجب برقراری عدالت میشود و البته به عنایت خداوند نیز بستگی دارد، به هر شکل و نحوی از امکانات خداوند و نعمت هایش بر روی زمین استفاده نماییم، در همین دنیا تاوان آن را باید بپردازیم و، چون ما انسانها با یکدیگر زندگی میکنیم ممکن است عواقب کارهایمان به روی یکدیگر اثرگذار باشد و به روی هم تاثیر مثبت و منفی بگذاریم. با گوش جان صدای زیبای عبدالباسط را گوش میکنم و اشک میریزم و از خودم میپرسم به راستی من برای فردایم چه کردهام؟ احساس نگرانی مانند زخمی بر تمام سطح بدنم تکثیر شده است و این حالت عجز، سستی و درماندگی در من پدیدار گشته است. از خدای آسمانها و زمین پنهان نیست، بعضی لحظات فرشته عزرائیل به سراغم میآید و گویی نام من در لوح سپید او نمایان میشود و با تمام وجود رفتن را لمس میکنم. پرواز به سوی معبودم را حس میکنم و برایم این سوال پیش میآید که این سرگذشت برای همه طوایف با اختلاف اندکی پیش میآید و یا ممکن است پیش آید. چندین مرتبه خداوند کرم میکند و بندگانش را میبخشد و این بندگان پشت به درگاه ابدیّت میکنند و از فرمان حق سرپیچی میکنند، زیرا تمام عشق آنها آسایش و راحتی در دنیا، عمر طولانی و جوانب پست حیوانی، نا فرمانی از خدا و عصیان میباشد. روزی مردمی که مفهوم ایثار و فداکاری را نمیدانستند به موسی کلام الله میگویند: در این جنگی که تو ما را به آن میخوانی شرکت نخواهیم کرد، پس تو و پروردگارت بروید و بجنگید. در قرآن آمده است به قوم بنی اسرائیل یک مورد تخلف را یادآوری کردیم، اما آنها در دل خود به خدا و پیغمبرش لعن و نفرین فرستادند، به سبب پستی رذالت اخلاقی، حقارت، دنیا پرستی، راحت طلبی و ضعفی که در وجود آنها هویدا بود. انسان دانا تصمیم میگیرد که از آن مردم خود را جدا سازد و هیچ فردی علاقه ندارد با فطرتی پاک آنگونه باشد و بیمارگونه رفتار نماید و در صورت اندیشهای ژرف راه آنها را نمیپسندند. در حال حاضر ما، در معرض امتحان هستیم، هم خودمان و هم شریعتمان و هم ملّت و آیندمان مورد آزمون الهی قرار گرفته است. زمانی موسی بود و امثال ما را از چنگال فرعون خون آشام نجات داد. خداوند با آزمونهای سخت میخواهد بداند آیا ما به درگاهش شکر نعمت میکنیم و یا همچون قوم نادان و کند ذهن سرکشی و نافرمانی پیشه میکنیم؟ و از روی ضعف و سستی و نداشتن ایمانی راسخ موسی را رها کرده و گوساله صامری را میپرستیم؟ امروز زمان آن رسیده است که ما باید مانند حواریون عیسی و یاران محمّد (ص) و پیروان علی، ولی الله (ع) و اصحابی که دچار عذاب الهی شدند و از عظیمترین بلایا به راستی مشتی رجاله و بی حیثیت مانند رژیم که ما در گذشته از اهداف متعالی انسانی و الهی که در این انقلاب باید دنبال کنیم به عنوان یک ملّت شریف و شهیدپرور ناگزیریم برای بهبود وضع و ادامه زندگیمان بجنگیم و جهاد کنیم و این تصور اشتباه است. وقتی ما روزه بگیریم و نماز به جای آوریم و در انجام واجباتمان کوتاهی نکنیم بنابراین دلیلی ندارد بترسیم و نگران باشیم که خداوند ما را شماتت کند و به عذاب الیم گرفتار نماید. پس به درگاه خدا استغفار کنید و دعای کمیل را بخوانید و با جملات دعا از خدا طلب عفو و بخشش کنید. این خیال و توهم که گاهی شیطان بر انسان تلقین میکند و او را به سبب اعمال روزمره از خود راضی نگه میدارد چقدر پوچ و بی اساس است. در لحظات امتحان و شبهای قدر انسان به میزان انسانیت خویش پی میبرد، و پی به ضعفهای درونی خود میبرد. امروز مردم مستضعف دنیا که مانند رمههای بی چوپان در این بیابانها سرگردانند و گرگان جهان خوار چشم به روزنه امیدی دوخته اند و میخواهند تنها کور سوی امید را نیز خاموش سازند. حال باید به قضاوت نشست، در صحرای کربلا قوم کوفه انسانیّت داشت یا حسین (ع) و یارانش؟ حضرت عباس (ع) با شرافت بود یا یزید؟ شهید ایثارگر به مانند شمعی تشبیه شده که همواره در راه اسلام میسوزد و از فروغ او راه ظلمت نورانی میشود و هدایت آشکار نمایان میشود؛ و همین طور که در سوره بقره به آن اشاره شده است هر انسانی که در راه خدا جهاد کند و جسمش را از بین ببرد هرگز نمیمیرد، بنابراین ناگزیریم بجنگیم و در راه خدا جهاد کنیم تا از شب رویهای کودکانه غربیها مخصوصاً آمریکا جلوگیری کنیم که آفت به جان انقلاب پاکمان نیفتد. حیف است با دادن این همه شهید و مجروح و اسیر انقلاب را دو دستی تقدیم بیگانگان کنیم که دو سه روزی پا به خاک وطن گذاردهاند و هستیمان را به غارت بردهاند بگذاریم هرکسی رو به روی این انقلاب بایستد، نابود شود، زمانی که آتش انقلاب شعلهور شد وجدان مردم بیدارتر از همیشه گشت و در اثر تابش نور اسلام پردههای جاهلیت از روی فطرت انسانها کنار رفت. اینگونه بود که همه آماده ایثار و فداکاری شدیم. روزی به همراه یکی از برادران رزمنده برای انجام مأموریّت به کرج آمدیم و دوستم مرا به منزلشان دعوت کرد. هنگامی که مادرش به استقبالمان آمد به ما گفت: چرا آمده اید؟ مگر نباید برای پیشبرد اهدافمان الان در جبهه حضور پیدا کنید؟ ما هم از روی شرم سرمان را پایین انداختیم و گفتیم: برای مرخصی نیامده ایم و مأموریّت داریم. او هم در جواب گفت: یک لحظه غفلت و نبود شما در خط مقدّم ممکن است حادثههای جبران ناپذیری را بیافریند. آریة، آنان با آن سواد کم از درد جامعه به خوبی مطلع بودند. در آن هنگام من به وجود او و مادرانی مسئول و ایثارگر افتخار کردم که حتی حاضر بودند از جگر گوشه هایشان برای دفاع از این مرز و بوم بگذرند. درست در هنگام مشکلات و گرفتاریها ست که به ضعفها و کاستیهای خویش پی میبریم و خویشتن واقعی خویش را میبینیم و به کوچکی و ناچیزی خود در مقابل خداوند بزرگ پی میبریم و در این حالت است که انسان خود را محک میزند، مانند کسی که از رذائل نفسانی پاک میگردد گویی مثل طفلی که از رحم مادر تازه به دنیا آمده است. البته مشروط بر اینکه در طی این مسیر عاقبت تذکر و تفکر دائمی از هرگونه انحرافات و برگشت پرهیز نماییم. چندی پیش برای بردن تعدادی از رزمندگان که تازه از کرج آمده بودند به اتفاق چند تن به جبهه رفتیم و یک ظرف برنج با خودمان بردیم. در بین راه پسری کوچک و زحمتکش که ظاهراً روستایی بود و لباسهای مندرسی به تن داشت سر راهمان را گرفت، چشمانش با التماس برق میزد و با حالت خواهش درخواست غذا کرد، ماشین را متوقف کردیم، او با شتاب و خوشحالی که آکنده از شرم بود به طرف گوسفندانش دوید و از خواهرانش که با حالتی نگران او را نظاره گر بودند و آنجا ایستاده بودند یک پاکت نایلونی گرفت و سریعا نزد ما بازگشت. ما هم پاکتش آنقدر که جا داشت غذا برای آنها ریختیم، با دیدن نمونههایی از این قبیل از ظاهر این شهرها و روستاها و وضع مردم میتوان به عمق فاجعه و شدت فقر پی برد. نفرین خدا بر کسانی که بدون توجّه به خلق خدا و مسئولیّت در قبال خدا وظائف شان در برابر مردم در پی آمال و اهداف پست خویشند. به این ترتیب تزکیه نفس و زدودن زنگارهایی که دل را آلوده میکنند از مهمترین وظایف ماست. ما تنها میخواهیم آزاد زندگی کنیم و در کشور خودمان مستقل باشیم. میخواهیم آنطور زندگی کنیم که خدا فرموده است و این خواسته زیادی نیست. این انسان نماها کیستند که برای ما تعیین تکلیف میکنند؟ تنها گناه این ملّت شهیدپرور این است که نمیخواهند دیگر یک گله هرزه طلب، نابهکار سوار ما شود. ما میخواهیم انسان باشیم و با کرامت زندگی کنیم که خداوند ما را با کرامت آفریده است. وعده ما حق است و سختیها و مشکلات بسیار، باید با ایثار و فداکاری خویش جهان را محیای حضور حضرت، ولی عصر (عج) کنیم تا هنگام ظهور شرمنده ایشان نباشیم هنگامی که به تاریخ انسان و سرنوشت آن به روی کره زمین در طول قرنها مینگریم، آن را به راستی عبرت آموز و پر از نشانههای هدایت مییابیم. چقدر خوب است که هر کس به اعمال خود هر لحظه رسیدگی نماید و با میزان اسلام خود را مورد سنجش قرار دهد. امروز روزی است که ما باید به فرمایش مولای متّقیان علی (ع) در دریای خون شنا کنیم تا به ساحل نجات دست یابیم.
شهیدان چنان دارای کمال روحی، معنوی، اخلاص، پاکی و عرفان بودند کهای کاش قطرهای از دریای معرفت و خلوصشان بر کویر وجود ما میچکید و پرتویی از نور حیاتبخش آنان به تاریکی مطلق نفس یاغی ما میتابید تا قلوب کدر و سیاه ما از دریای معرفت و خلوص آنها شفافیّت و جلا پیدا کرد. کدام چراغ هدایت فروزندهتر از نوجوانی کم سن و سال است که در شب هنگام برای مناجات خواب را بر چشمانش حرام میکند و آرزوی شهادت میکند و جانش در غالب جسم پست دنیوی بی قراری میکند. از این برادران کسانی هستند که به یقین اگر محمّد رسول الله (ص) اکنون حضور مییافت، این عزیزان را نزد خویش مینشاند و در خیل انصارالله که یک شبه ره صد ساله را میپیمایند و راهی که اهل خدا پیش از ما سالها با سختی پیمودند چقدر شیرین است که آدمیان با آرامش خاطر و وجدانی پاک به دیدار معبود خویش پرواز کند.
شهید شرع پسند هنگام دعا چنان رفتار میکرد که گویی مقصود و مطلوبش پشت در به انتظار وی نشسته است. در یکی از عملیاتهای خطیر و دشوار که در خاک دشمن روی شنزارهای بیابان و برهوت صورت گرفت چندی از یاران شهید شرع پسند از فرط تشنگی جان به جان آفرین تسلیم کردند. شهید با ایثار و فداکاری که از خود نشان داد، تنها توانست جان تعداد معدودی از آنها را نجات دهد و حتی قمقمه آبی را که همراه خود داشت در دهان خشک و مطهر این فرشتگان ریخت، اما افسوس که افاقه نکرد و با حالتی پریشان و درمانده به منطقه بازگشت. شب پس از اجابت نماز و دعای کمیل از شدت ناراحتی چنین گفت: السّلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)، ای عطشان کربلا آیا صدام یزید نیست؟ آیا اینها اصحاب حسین (ع) نبودند. آیا این نوجوانی که از شدت تشنگی در شنزارهای داغ و آتشین شهید شد جعفر نبود؟ آیا آن مرد کهنسالی که با محاسن سفید از تشنگی جان داد حبیب ابن مظاهر نبود. لااله الا الله، خدا میداند که من خودم را به سبب ناخالصیهای بسیار و آلودگیها جزء این شهیدان نمیدانم، ولی دوستدار آنها هستم.
عملیات الیبیت المقدس
فردای آن روز هنگام غروب آسمان حال عجیب، بغض آلود، پرمعنا، عمیق و عارفانهای داشت و صدای اذان بلند بود. بچههای گردان دسته جمعی به سمت خونین شهر رفتند. او در شب یازدهم اردیبهشت ۱۳۶۰ که ماه در پیش چشم یاران کم سو جلوه میکرد و فضایی عرفانی و ملکوتی همه جا را فراگرفته بود و همه از یکدیگر حلالیت میگرفتند، لشکر فجر جهت حمله به اهریمنان مزدور از محور فکه نیروهای خود را اماده نبرد ساخت تا برای مأموریّت رهسپار خط مقدم شوند و وارد عمل گردند. نیروها به دو بخش تقسیم شدند و در حین عملیات بیت المقدّس از مرحله دوّم به رودخانه کارون حرکت کردند. عبور از رودخانه بسیار دشوار بود، به همین دلیل قرار بر این شد که حمله از جبهه دیگری صورت پذیرد که دشمن با دیدن چنین حرکتی متعجّب شد. بیمهابا رزمندگان وارد عمل شدند و یک شب از دو طرف به دشمن حمله کردند. به همین منظور تیپ زرهی خود را از سمت دار خونین به سمت فکه جهت پشتیبانی نیروهای قلع و قم شده خود کشاند و دشمن در رود خانه کارون تعدادی از نیروهایش را از دست داد. به همین خاطر رزمندگان موفق به زدن پل آزادی به رودخانه شدند و نیروهای دشمن هجده کیلومتر به طرف جاده اهواز خرمشهر عقب نشینی کردند. شب جمعه نزدیک بود و شهید شرع پسند در دهکدهای خالی از سکنه از توابع شوش که در عملیات فتح المبین آزاد نشده بود آماده میشد. او را به اتاق فرمانده هدایت کردند که در یکی از کلبههای جنگلی قرار داشت. نقشه وسیعی به روی زمین پهن شده بود، کلیه فرماندهان گردانها و تیپ و گروهانها روی نقشه با دقت، ظرافت و هوشمندی کار میکردند. مرتضی صفدری فرمانده لشگر فجر پس از خواندن دعا توضیح داد که این حمله بدون هیچ پشتیبانی صورت خواهد گرفت و هدف تنها ضربه زدن به دشمنان اسلام و پراکنده کردن نیروهای آنان و آزاد ساختن جاده قندی در مرحله اوّل است و در مرحله دوّم آزاد سازی رودخانه دیروج و خود فکّه بود. یک تیپ کامل از رزمندگان کازرونی و شیرازی و کرجی بودند. تیپ المهدی استراحت کردند تا شب فرا رسید، نزدیک چند ساعت بعد که شهید به همراه کریم آخوندی و چند تن از عربهای دزفولی که مأمور شناسایی تیپ بودند به شناسایی آخر رفتند، نزدیک به چهار کیلومتر مانده به خط دشمن دیده شدند و دشمن آنها را بی رحمانه به خمپاره بست. وقتی به عقب برگشتند نزدیک غروب آفتاب بود، مهدی شرع پسند گروهان خود را جمع کرد و دستورات آخر را فرمود و وضعیّت را برایشان به وضوح تشریح کرد. در یک لحظه همه چیز در هم ریخت و انفجار شدید و پی در پی گلوله خمپاره در وسط یکی از گروهانها پایین آمد. همه پناه گرفتند، قیامت کبرایی بود و شهید به مجروحین کمک میکرد، گویی در آن لحظه خود را فرموش کرده بود. عدهای در شعلههای خصمانه دشمن میسوختند و چند تن از افراد شهید شدند، وقتی که بالای سر آنها رسید از خون گرمشان حرارت عجیبی بلند میشد. از دیدن پیکر قطعه قطعه شده این دلاوران منقلب شد که صورتشان هنوز نور ایزدی را در بر داشت. وقتی شهید شرع پسند چهرههای پاک سیمای هم رزمانش را دید آرزو کردای کاش این شهادت نصیب او میشد. او برای تسلط یافتن بر اعصاب و محیط خویش بلند صلوات میفرستاد و مدام زیر لب میگفت: (اللهم الرزقنی توفیق شهادت فی سبیلک). او سرسختانه با گروهش به راه خود ادامه داد که چیزی جز ایثار و فداکاری نبود و حدود بیست و دو کیلومتر تا خاکریز دشمن مانده بود، آب قمقمه¬اش تمام شد و از فرط تشنگی روی رملهای داغ صحرا افتاد. بعد از نیم ساعت شهید آخوندی ایشان را صدا زد و گفت: برادر لحظه موعود فرارسید هنوز راه نیفتاده یکی از یاران مورد اصابت تیر قرار گرفت، شهید مهدی شرع پسند سراسیمه به طرف او دوید تا او را به سنگر خودی بکشاند. رزمنده هم فقط ناله و فریاد میکرد، زیرا چند روزی را بدون آب سپری کرده بود و از شهید تقاضای آب داشت و شهید مهدی بیتاب شد و به بالای بلندی شتافت، هوا روشن شده بود و او همچنان به مانند سردار دلاور کربلا میدوید. به اذن خدا خط شکسته شده بود و یارانش به پیش میتاختند. بعد از ساعتها درگیری و مقاومت دشمن به جاده آسفالت رسید، جایی که قرار بود در آنجا بمانند، مرحله اوّل این عملیات را انجام دادند. قرار بود گروه دیگری از روبه رو جاده را آزاد کند و در انتهای جاده به همدیگر برسند که متأسّفانه این اتفاق صورت نگرفت و شرع پسند و همرزمانش از سه طرف در محاصره دشمنان در دام افتادند و هیچگونه امکانات کمکی وجود نداشت. مهمات آرپیجیها تمام شده بود و بعد از مدتی دشمن از طریق گشت بیسیم متوجّه این موضوع شده بود، دوباره با آرایش تانکهایش به طرف شهید شرع پسند و یاران مظلومش حملهور شد. آنها به دلیل پیادهروی شبانه و تشنگی، خسته و بیطاقت شده بودند، ولی همچنان قهرمانانه مقاومت کردند و پیروزی را نصیب خود گرداندند.
شهید مهدی شرع پسند در آغاز جنگ تحمیلی در دی ماه ۱۳۵۹ فرماندهی گروه اعزامی سپاه کرج به جبهههای گیلانغرب را بر عهده گرفت و به عنوان مسئول محور آوزین گیلانغرب مشغول انجام وظیفه شد و در دو عملیات ایذایی فرماندهی عملیات را بر عهده داشت که نتیجهی این عملیات منجر به آزاد سازی قلهی استراتژیک چغالوند بود و شهر گیلانغرب از تیررس مستقیم دشمن خارج شد. او در عملیات شهر بستان و خرمشهر به عنوان فرمانده گردان حضوری فعّال داشت. وی در عملیات رمضان از ناحیۀ دست و در عملیات والفجر مقدماتی که به عنوان فرمانده¬ی تیپ سلمان فارسی حضور داشت از ناحیۀ پا مجروح گردید، اما حضورش را در عملیاتها متوقف نکرد شهید شرعپسند یک معلّم اخلاق بود و با عمل خود اطرافیان را تحت تاثیر خود قرار میداد و در سختترین عرصههای خطر پیشتاز قافله بود. او با اوّلین گروه اعزامی از کرج به کردستان به عنوان فرماندهی گروه اعزام شد و در پاکسازی شهر سنندج و شکستن محاصرۀ باشگاه افسران و پادگان ارتش حماسهها آفرید. وی در سال ۱۳۶۰ در عملیات سراسری شهید رجایی و باهنر در محور سر پل ذهاب تپههای کوره موش شرکت فعّالانهای داشت و به افتخار جانبازی نائل گشت، در سال ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین، عملیات بیت المقدّس، آزاد سازی خرمشهر و رمضان به عنوان فرماندهی گردان حضور موثری داشت. پس از فتح خرمشهر و حضور نیروهای ایرانی در مسجد جامع این شهر شهید مهدی شرع پسند اوّلین فردی بود که از گنبد مسجد جامع این شهر بالا رفت و پرچم ایران را به اهتزاز درآورد. شهید شرع پسند در نامهای نوشته بود: شبی در نزدیکترین نقطه که امکان داشت منتظر بودیم تا ساعت حمله فرا برسد ماه در آسمان میدرخشید به خداوند قسم که ماه در قبال درخشش چشمان یاران شانزده تا هجده ساله امام حسین (ع) که نماز میخواندند بسیار تیره و تار بود، گوش میکردم، زمزمه مناجاتشان انسان را زنده میکرد. با یکدیگر خداحافظی میکردند، چند نفر هم با من خداحافظی کردند. امیدوارم شفیع من باشند در روزی که هیج شفیعی نیست (اَلّا بِإِذنِ اللهِ تَتمَعِنُ القُلُوب) پیشانی رزمنده هفده سالۀ معصومی را بوسیدم، یکی دیگر از رزمندگان با اشاره به نفر بغلی خودش گفت: این برادر میگوید مرا نمیبوسی، تمام وجودم آتش گرفت. راستی که لیله القدر بود. با شروع جنگ تحمیلی وی به عنوان فرمانده طرح و عملیات تیپ نبی اکرم (ص) با عشق به اسلام پا به جبهههای جنگ گذاشت.
شهادت
سردار دلاور شهید مهدی شرع پسند بعد از مجروحیتهای فراوان و ایثار در جبههها پس از اقامۀ نماز صبح، درسن بیست و پنج سالگی در تاریخ پنجم اسفنذ ماه 1362، در عملیات خیبر منطقه چنگوله مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن از ناحیه شکم قرار گرفت و به شهادت رسید و پیکر پاکش را در امامزاده محمّد (ص) به خاک سپردند و بعد از مدتها انتظار وجودش آرام گرفت و صبر، استقامت و تلاشهای خستگیناپذیر او را به آرزویش رساند.
انتهای پیام/