شهیدی که حواسش به همه بود
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهیدحسن رزاقی در بیستم اسفند سال ۱۳۴۴ در روستای ناریان طالقان به دنیا آمد. بعد از مدتی به همراه خانواده به تهران نقل مکان کردند. در سال ۱۳۶۵ ازدواج کرده و حاصل این ازدواج دو دختر و دو پسر به نامهای حدیثه و زهرا، حسین و محمد مهدی است. او سالها در سپاه پاسداران خدمت کرده و سوابق درخشانی از حضور حماسه ساز در جنگ تحمیلی و دوران دفاع مقدس و پس از آن در حوزه مهندسی رزمی داشت. در دوران زندگی مهارت های زیادی مانند تیراندازی، مهندسی رزمی، کمک های اولیه و ... را گذراند. مهارتش در جنگ و تاکتیکهای نظامی را بر آن داشت تا برای دفاع از حرم مقدس حضرت زینب سلام الله علیها بشتابد. هرچند که بازنشسته سپاه پاسداران بود، اما اواخر سال ۱۳۹۳ و اوایل سال ۱۳۹۴ به عنوان مستشار نظامی برای نبرد با تروریست های تکفیری راهی سوریه شد و در دوازدهم بهمن ماه سال ۱۳۹۴ در راه دفاع ازحرم اهل بیت(ع) در منطقه "نبل و زهرا" در سوریه به شهادت رسید و در گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
در ادامه چند پرده روایت از این شهید را بخوانید.
نور بالا
روزهای آخری که قرار بود به سوریه اعزام شود، چهرهاش خیلی نورانی شده بود. مدام سر به سرش می گذاشتم و با او شوخی میکردیم. میگفتیم: "چقدر عرفانی شدی. کمتر نماز بخون. نور بالا میزنی."
از خجالت سرخ میشد و میخندید. مدام به من میگفت باید همه چیز را به نامت کنم تا خیالم راحت باشد. انگار به خودش الهام شده بود که قرار است چه اتفاقی برایش بیفتد. گویی داشت حساب و کتاب این دنیایش را میکرد. (راوی:همسر شهید)
سختگیری
به نسبت به بچه ها خیلی سخت گیری داشتم. از حجاب و رفتار گرفته تا واجبات دینی. ولی همسرم اصلاً سخت گیر نبود. به هیچ عنوان چیزی را به بچهها تحمیل نمیکرد. همیشه به من میگفت: اینقدر سخت نگیر. بگذار خودشان خوب و بدشان را تشخیص بدهند و راهشان را انتخاب کنند. (راوی: همسر شهید)
اعزام
وقتی که میخواست اعزام شود، خیلی زیاد تاکید کرد که به کسی چیزی از رفتنش نگویم. میگفت: "شروع بازی در نیار." هرچه اصرار کردم حداقل به خانوادهات بگو، قبول نکرد. گفتم: "این سری را کار ندارم، اما سری بعد خودم بهشون میگم." نمیدانستم که دفعه بعدی در کار نیست. دوست نداشتم مسایلش را به کسی بگوید وقتی جانباز شد، دنبالش را گرفت و نه کسی گفت. اهل هیاهو و شلوغ بازی نبود. (راوی: همسر شهید)
دورهمی
وام خانوادگی راه انداخته بود. بیشتر فامیل پس اندازشان را در صندوق میگذاشتند تا آخر ماه وام بگیرند. هر هفته هم دورهمی خانه یک نفر از فامیل بودیم. همیشه میگفت: این صندوق بهانهای است هم برای صله رحم هم کسانی که به وام نیاز دارند میتوانند از این پول استفاده کنند. (راوی: همسر شهید)
منبع: حماسه البرز در شامات
انتهای پیام/