«روسپید روز حشر»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید حسین اسفندیاری، هشتم خرداد 1321، در شهرستان محلات به دنيا آمد. پدرش حمزه (فوت 1331) و مادرش هاجر (فوت 1322) نام داشت. خواندن و نوشتن نمیدانست. آهنگر بود. سال 1346 ازدواج كرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. نوزدهم بهمن 1362، در مريوان بر اثر سرمازدگی به شهادت رسيد. مزار وی در امامزاده محمد(ع) شهرستان كرج قرار دارد.
آنچه در ادامه میخوانید روایتی از زندگینامه شهید اسفندیاری است.
آمد، با دو سیب سرخ؛ آرام و آزاد و گاه؛ برای بی تابیهای دختری که دست گرم و پنجههای نرم پدری را دیگر بر سرش نمیدید؛ برای بیقراریهای همسری که از میان همه داشتهها و نداشتههایش، فقط سایه بالای سرش را کم میدید؛ برای پسری که پشتیبان میخواست، و برای خانوادهای که اگر همه چیز داشتند، با او داشتههایشان تکمیل میشد و اگر هیچ چیز نداشتند، با او صاحب همه چیز بودند؛ پدر.
بله، بالاخره پدر، آن پدر نازنین آمد و گفت: "همین جا نزدیک شما هستم، می آیم؛ تند تند به شما سر میزنم." و ما میدانستیم که رویاهایمان صادقانه است و تصویری است از همان سرچشمه نور که خدایمان در قرآنمان آورده و از بچگی در گوشمان خواندهاند که: "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا و عند ربهم یرزقون".
دست تقدیر، تقویم زندگیاش را اینگونه نوشت که در همان کودکی، سایه مهر مادری از سرش کوتاه شود. هنوز اندکی از راه زندگی را جلو نیامده بود که نیلبک سرنوشت آهنگ دیگری برایش نواخت و در دهمین بهار رویش گلبرگ وجودش، آفتاب عمر پدرش نیز به غروب نشست. دیگر راهی نمانده بود که به مدرسه ختم شود، کارگاه آهنگری در انتظارش بود تا تن به کار دهد که از پشت کارش یک آهنگر بسازد؛ اما این کار سخت هیچگاه شیرینی لبخند نرم و خوشرویی با در و همسایه را از لبش دور نکرد؛ حتی اگر به او پرخاش می کردند یا به تندی رفتار. اما نگفتم از نماز و روزهاش، که هیچ وقت ترک نشد و این که خود را پایبند کرده بود که همیشه نمازش را به جماعت بخواند و دیگر اینکه چقدر دوست داشت که پاک شود و خاک شود. پس در آخرین رفتنش، از همه حلالیت خواست، خداحافظی کرد و با آنها که حساب و کتابی داشت، تسویه.
با خیزش موج انقلاب، در راهپیمایی علیه رژیم موروثی شاهنشاهی پهلوی گام به گام دیگر مردان را سپرد و اعلامیههای امام خمینی (ره) را به دست مشتاقانش رساند و یک سال پس از شروع جنگ نیز سال ۶۰ برای بازسازی شهرستان شوش به خوزستان سفر کرد. حالا آهنگر زبردستی شده بود و میتوانست آثار پنجه دشمن را که بر چهره شهر ناخن کشیده بود، به اندازه کاربلدیهاش صاف و پاک کند. دو سال بعد هم، همین کار را کرد،؛ اما این بار به غرب کشور رفت تا در بنای بازسازی آن سامان کاراییاش را عملی کند، که در جاده مریوان و در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۲ توده های بزرگ برف بهمن ماه، حسین عزیز و بسیجی ما را در لایه ای از حریر سفید پیچیدند تا در روز حشر رو سپید در پیشگاه الهی سربلند کند.
بلوغ ماه به دستان روشن تو شبیه است / چرا که نه گل من اسم دیگری که نداری
منبع: کتاب «ستارگان راه» از محمدحسن مقیسه