اول تو شهید میشوی!
به گزارش نوید شاهد البرز؛ "من شهید میشوم"، این را گفت و ساکش را روی دوشش انداخت و از در خانه زد بیرون. این بار چهارم بود که راهی می شد. حالا از دفعه اول که پاییز سال ۶۰ با وجود ۱۵ نفر از هم محلهایهایش به جبهه کرخه نور رفته بود، یک سال گذشت و او در این مدت چه داغها که ندیده بود و چه حسرت ها که نخورده بود:
اگر داغ دل بود ما دیده ایم / اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم / اگر داغ شرط است، ما برده ایم
حسین از دوستانی که اگر تا دیروز پایی بر زمین داشتند، الان دستی بر آسمان می ساییدند، عقب مانده بود. اینها را حس کرده بود، اینها را دیده بود و هیچ نگفته بود و هیچ نخواسته بود، مگر شهادت. احساس میکرد که رسیده است به فصل شکوفایی گل، رسیده است به ابتدای گلستان معرفتی که سرشار از روشنایی است و آنقدر آبی و زلال که درست روبهروی وضوح زمان و زمین بایستد و بی لرزش حرف و صوت و کلام، محکم و آرام و مطمئن و با قدقامتی تمام بگوید: "من شهید میشوم" و حتی در خلسه ای بالاتر از این، که پس از سیر در کوچه باغ های حیاط ملکوت دستش داده بودند، رو کند به دوست همرزمش و باز با طمانینه و شمرده و با اطمینان بگوید: "اول تو شهید میشوی!" و وقتی مادر دفتر ذهنمان خاطراتش را ورق زدیم، همانی بود که او گفته بود، همان شد که او خواسته بود؛ اول دوست حسین به شهادت رسید و بعد خودش.
حسین فرزند زمان خودش بود؛ از مکبری در مساجد و حاضر شدن در صفحه نماز جماعت، جلسههای قرآنخوانی و هیاتهای مذهبی و عزاداری در نوجوانی اش تا شرکت در راهپیماییهای دوره انقلاب با سن و سال کَمَش؛ و بعد کاراییاش در انجمن اسلامی منطقه مسکونی ساسانی کرج و حضور پررنگ در بسیج و گذراندن آموزشهای رزمی، تا سلاح به دست گرفتن و پشت خاص دفاع از انقلاب در خط مقدم جبهه، مقاوم در برابر دشمن، ایستادن.
مظلومیت، زبان سالم، اخلاق ملایم و رفتار مناسب، بهترین توصیف از جوانی است که قامت یلداییاش در منطقه سومار و در عملیات مسلم بن عقیل شکست، تا دست ناپاک دشمنان بعثی در برکندن نهال جمهوری اسلامی ناکام بماند.
مرگ چیزی نیست جز تحولی از زندگی فانی و کشت و زرع زندگی باقی و محصول برداشت. خوش به سعادت کسی که در راه الله، به خاطرالله و برای الله شهید شود. و این، والاترین آرزویم بوده و امید فراوانی دارم که به آن مقام رسیده و یک شهید کوچکی از خیل شهدای استان باشم.
همگام با انقلاب و ملت همیشه در صحنه باشید تا به انقلاب اسلامی صدمه نرسد؛ در غیر اینصورت، اسلام شکست خواهد خورد و اگر اسلام شکست بخورد، فکر کنید چه مصیبتی به بار خواهد آمد.
اینها تکههایی است از وصیتنامهاش. اینها را هنگامی نوشته است که پشت پرچین صبح مینشست و تا لحظههای سبز خدا بالا میرفت؛ حسین، حسین علی عنایتی؛ شهید امروز و فرداها و همسایه و همرزم و دوست دیروز ما.
انتهای پیام/