سیری در خاطرات شهید مدافع حرم حمیدی؛
شهید«محمد حمیدی» از شهدای مدافع حرم است. خواهر شهید می‌گوید: «خبر شهادت برادرم را اینگونه به مادرم دادیم؛ مادر مگر نمی‌گویی سر و جانم فدایت یا حسین، حالا وقت آن است ثابت کنی.»

مدافع

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید«محمد حمیدی» که نام جهادی «ابوزینب» را دارد، دهم شهریور ماه 1358 در تهران چشم به جهان گشود. او تحصیلات خود را تا کارشناسی برق و الکترونیک به پایان رساند و به عنوان پاسدار جذب سپاه شد. سرانجام محمد حمیدی که به عنوان مستشار نظامی به سوریه رفته بود. یکم تیرماه 1394 در درعا سوریه با حمله موشکی داعش به شهادت رسید.  

آنچه در ادامه می خوانید چند پرده خاطره از این شهید مدافع حرم است.

ابو زینب
وقتی محمد به سوریه رفت به او، لقب "ابو زینب" داده شد. ابوزینب نام یکی از مجاهدان عرب زبانی بود که دوستی زیادی با پسرم داشت. بعد از شهادت این سردار عرب زبان، به محمد لقب ابوزینب داده بودند. دفعه اول که رفت سوریه پشتش ترکش خورد و مجروح شد. سه ماه بعد برای بار دوم اعزام شد. این بار از ناحیه پا مجروح شده بود. از یك سمت تیر خورده بود و از سمت دیگر خارج شده بود.
                                                                                                        راوی: پدر شهید

کتمان
محمد شخصیتی وظیفه شناس، صبور، متفکر، شجاع و در عین حال خلاق داشت. از آنجا که رازدار بود و بیشتر سکوت می کرد، ما از جزئیات فعالیت هایش باخبر نبودیم و بسیاری از ابعاد و موارد مرتبط از جمله درجه فرماندهی او در عملیات منتهی به شهادتش بعدها برای ما مشخص شد و او تا آن موقع خیلی از مسائل را از ما کتمان کرده بود. پس از شهادت محمد، دوستان نزدیکش از مسئولیت‌های مهم و شجاعت و دلاوری‌هایش سخن می‌گفتند.
                                                                                                         راوی: خواهر شهید

فدای حسین (ع)

رفته بودیم از پای عمل کرده مادر عکس بگیریم و منتظر نوبت بودیم. ناگهان همسرم آمد دنبالمان تا ما را به خانه برگرداند. شهادت محمد را به من خبر داد. من در ماشین به خواهرم خبر شهادت محمد را گفتم. مادر را نیز اینطور آماده کردیم؛ مگر نمی‌گویی سر و جانم فدایت یا حسین، حالا وقت آن است ثابت کنی، بچه‌ات فدای خواهرش حضرت زینب شده.»  بيدرنگ مادر گفت: تمام زندگی ام فدای این خاندان. خواهرش حضرت زینب شده از اینکه پدر را مستقیماً متوجه خبر کنیم، نگرانی‌هایی داشتیم؛ چون به تازگي عمل قلب باز را پشت سر گذاشته بود؛ قبل از اینکه به پدر چیزي بگوییم با گریه و ناله‌هاي مادر متوجه شهادت محمد شد. اما جالب بود که پدر با آرامش غیرقابل وصفي از ما پرسید: محمد شهید شده؟ و پس از آن که متوجه شد اصلا بی تابی نکرد!
                                                                                                        راوی: خواهر شهید

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده