در روایت از «شهیدکمالی‌دهقان» آمده است:
شهید «محسن کمالی‌دهقان» از شهدای مدافع حرم است. هم‌رزمش در روایت از او می گوید: «قبل از رفتنش می‌گفت: "من می‌رم و وقتی برگردم کل کرج را می‌ترکانم." ما همگی تصور می کردیم محسن بعد از بازگشت از منطقه حتما می خواهد تا چند وقت از خاطرات سوریه بگوید و به اصطلاح خودی نشان دهد. اما در روز تشییع جنازه‌اش وقتی خیل عظیم جمعیت را دیدیم، فهمیدیم که منظور محسن چه بود.»

شهید
به گزارش نوید شاهد البرز؛ بیست و چهارم فروردین ماه یادآور عروج ملکوتی شهید مدافع حرم «محسن کمالی‌دهقان» است. او در سال 1394 در سوریه در دفاع از حرم آل الله به شهادت رسید و پیکرش در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شده است.


در ادامه چند پرده از خاطرات این شهید را در سالروز شهادت بخوانید.


نماز جماعت

 وقتی همراه شهید کمالی به عراق رفته بودیم، محسن مقید بود. نمازهای یومیه را به جماعت در حرم حضرت علی(ع) بخواند. ما صبح زود می رفتیم سرکار و ظهر تنها دو الی سه ساعت وقت استراحت داشتیم و به علت خستگی کمتر به حرم می رفتیم، اما محسن با توجه به خستگی زیاد، تمام نمازها را در حرم ادا می کرد.            هم رزم شهید


کرج ر ا می‌ترکانم

قبل از رفتنش می‌گفت: «من میرم و وقتی برگردم کل کرج را می ترکانم.» ما همگی تصور می کردیم محسن بعد از بازگشت از منطقه حتما می خواهد تا چند وقت از خاطرات سوریه بگوید و به اصطلاح خودی نشان دهد. اما در روز تشییع جنازه‌اش وقتی خیل عظیم جمعیت را دیدیم، فهمیدیم که منظور محسن چه بود.                            هم‌رزم شهید


افکار بزرگ

 آخرین روزهای حضور ما در جمع بر و بچه‌های شیعه عراقی بود. محسن گیر داده بود یک پرچم عراق می‌خواهد. با هر زحمتی بود برایش پرچم جور کردیم. چند ساعت بعد دیدیم هیاهو بلند شده و همه نیروهای عراقی که با آنها کار می‌کردیم، هلهله می‌کنند. شعارهای مذهبی و محلی می‌خواندند. جلو رفتیم. دیدیم محسن پرچم را سریک شاخه نخل بسته و آن را دست عراقی‌ها داده و هلهله می‌کنند و رجز می‌خوانند. تعجب ما را که دید گفت: «باید به اینها شخصیت بدیم. این‌ها نیاز دارن معنی و مفاهیم وطن، شرافت و استقلال برایشان دوباره زنده بشه.» محسن افکار بزرگی در سرداشت. ظاهر آرام و ساده‌اش، با لبخندی که همیشه بر لب داشت، همیشه متفکر به نظر می‌رسید.            هم‌رزم شهید
 
وادی آرامش
اصلا توی حال و هوای خودش نبود. دایما زیر لب صلوات می فرستاد. به هر قبری می‌رسید می‌ایستاد و می‌گفت: «این جا بهترین جای زمینه، این جا وادی آرامشه.» خلاصه چند ساعتی را در وادی السلام ما را به دنبال خود کشاند، توقف می‌کرد و سالم می‌داد و دعا می‌خواند. سر مزار آقای قاضی که رسیدیم دو رکعت نماز خواند، آرام نشست و زیارت عاشورا خواند. و به اسم برای همه دعا کرد. محسن خیلی روح بزرگی داشت، حیف که نشناختیمش.                                                                                 هم‌رزم شهید


الگوی بسیجی‌ها

دهه هشتاد بود. سن و سال زیادی نداشتیم. آن موقع آقا محسن مسئول یکی از گروه‌های بسیج بود. من شناخت کمی نسبت به بسیج داشتم، اما به خاطر بودن آقا محسن در بسیج ثبت نام کردم. وقتی که وارد گروه شدم، دیدم خیلی‌ها مثل من هستند. آقا محسن نه تنها فرمانده‌شان، بلکه مثل برادر کنارشان بود. شب‌ها ماندن در پایگاه و رفتن به خانه، اختیاری بود. اما آقا محسن فضایی ایجاد کرده بود که همه پتوی سربازی پایگاه را به تشک گرم و نرم خانه ترجیح می‌دادند. یکی از بهترین الگوهای بسیجی‌ها بودند. با اخلاق خوبش همه را مجذوب خودش می‌کرد. او به بسیج اجتماعی خیلی عقیده داشت. می‌گفت: «بسیج باید در خدمت همه‌ی مردم باشد.»                                   هم‌رزم شهید

 
 دستنوشته شهید

وقتی خاطرات «شاهرخ ضرغام» را خواندم به خودم گفتم: ناامید مباش چون منم مثل شاهرخ خیلی از عمرم رو به گناه و نافرمانی گذراندم ولی در آخر خدا شاهرخ را خرید، منم امیدم فقط به خداست. اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر و پرستویی که مقصد را در پرواز می‌بیند از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد.
چگونه دم از شهادت بزنم نه لیاقت دارم نه در حدش هستم و چگونه دم از زندگی بزنم در حالی‌که از آینده‌ی خود خبر ندارم. محسن کمالی دهقان
 

 

انتهای پیام/ 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده