پسری که در رویایِ رفتن به جبهه بود
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «اسدالله آذرشب» در پاییز سال 1341 در خلخال دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را ششم قدیم (اول راهنمایی) با علاقه به پایان رساند و بعد از آن برای کسب روزی حلال به رانندگی بلدوزر روی آورد و تا هنگام رفتن به خدمت سربازی در این حرفه مشغول بود. با آغاز جنگ تحمیلی آرام نداشت و در رؤیای رفتن به جبهه شب را به روز و روز را به شب می گذراند.
با بیانی آگاهانه و آکنده از محبت پدرش را راضی کرد تا به سربازی برود و وقتی رضایت پدر را کسب کرد دست از پای نمیشناخت. خداوند که این همه خلوص را از وی می دید، در بهار سال 1361 با تحفه شهادت او را در جوارش جای داد.
در ادامه روایتی از پدر شهید را بخوانید:
«قبل از آغاز جنگ، مدتی بیکار بود. دوستانش در شهر به او پیشنهاد کار دادند. برای کار به شهر رفت. چند وقت بعد بازگشت و گفت که میخواهد به جبهه برود.
او فرزند بزرگم بود و مادر هم نداشت. می ترسیدم او را از دست بدهم؛ یادگار مادرش بود. پسر مهربان و دلسوزی بود. هیچ وقت نمازهایش ترک نمی شد و همین رفتارهایش بود که مرا بیشتر شیفته خود می کرد. هیچ جا ندیدم درمقابل من بلند حرف بزند و روی حرف من، حرفی بزند. خدا از او راضی باشد تردید مرا دید، گفت: پدرجان، شما مرا دوست دارید؛ من هم وطنم و رهبرم را دوست دارم. رهبرم فرمان جهاد داده و کشور و ناموس ما در خطر است. اگر همه پدرها مثل شما تردید داشته باشند و به دلیل محبت فرزند و پدری، از رفتن فرزندشان به جبهه مخالفت کنند، کشور به دست نااهلان و نامحرمان می افتد ولی اگر شما اجازه ندهید، نمیروم. آنهایی که رفتند همه خانواده داشتند، آنها هم کسانی را داشتند که چشم انتظارشان باشند. با این حرفها دلم را نرم کرد و من هم رضای خدا را ترجیح دادم و او را به خدا سپردم.
بعد از رفتن چندبار به مرخصی آمد. از جبهه و جنگ تعریف میکرد که چه جوانان با خلوصی در آنجا هستند. خداوند ما را پاسدار خون شهدا گرداند. گویا می دانست که میخواهد شهید شود. در آخرین مرخصی که آمده بود، میگفت: پدر، فرزند در دست پدر و مادر امانت است. وقتی کسی به شما امانتی می دهد، می دانید که از شما ممکن است آن را پس بگیرد. از روزی که آن را بازپس میگیرد، نباید از او دلگیر باشید. مرگ و شهادت هم همینطور است. کسی که به شهادت میرسد نزد خداوند به مقام والایی میرسد. گریه و آه و فغان هم ندارد چون این کار دشمنان را بیشتر خشنود میکند اگر من هم به شهادت رسیدن زیادی گریه و زاری نکنید. به جای آن مطیع فرمان امام باشید و کاری نکنید که خون شهدا پایمال شود. به برادرانش می گفت: خوب درس بخوانید چون کسب علم و دانش نیز خود جهادی بزرگ است.»
انتهای پیام/