گفت‌وگوی نوید شاهد با یک جانباز دوران انقلاب
«جانباز جعفر اجاقی» از زندانیان سیاسی و جانبازان دوران انقلاب بیان می کند: «من برای نسل آینده حرف هایی دارم؛ با توجه به اینکه در متن انقلاب و مبارزات بوده ام، زخم خورده ام، زهرهایی را چشیدم و شاهد عینی برخی وقایع بودم، تنها خواسته و آرزویم این است که بتوانم خاطرات دوران انقلاب و مبارزات علیه رژیم را چاپ کنم.»

من برای نسل آینده حرف‌هایی برای گفتن دارم

به گزارش نوید شاهد البرز؛ قلب فجر پیروزی در سینه کسانی می تپید که دغدغه وطن و ایمان را داشتند. آنهایی که ایثار کردند اما در آسمان پیروزی نپریدند. تاریخ روزهای انقلاب را که می داند؛ در پشت تاریکی روزها جور چه جوانانی در خون خود غلطیدند و درخت انقلاب را به ثمر نشاندند و یا در شکنجه‌گاه های ساواک تبدیل به الماس های درخشانی شدند که نقش ایثارشان بر قله های حماسه این سرزمین کهن می‌درخشد؛ چه با نام آنها و چه بی نام آنها.

«جعفر اجاقی» جانبازی که پاهایش را در دوران انقلاب با اصابت گلوله عمال رژیم از دست می دهد اما اراده‌اش همچنان استوار در نوشتن خاطرات دوران انقلاب است، می‌گوید: «از دنیا هیچ ندارم و هیچ نمی‌خواهم جز اینکه کتاب خاطراتم را به دست مردم برسانم.»

اجاقی متولد 1317 در کرمانشاه است با وجود ناتوانی جسمی، عزم پرده برداشتن از روزهای سرد تاریخ انقلاب را دارد. او پیکی بود که پیام امام در تبعید را از مرز کرمانشاه به مرکز ایران و شهرهای دیگر می رساند. خودش می‌گوید: «سابقه مبارزات انقلابی من علیه رژیم منحوس گذشته به سال‌ 47، 48 می رسد. یکی از فعالیت های من در گروه «حجتیه» با مرحوم «شیخ محمود حلبی» بود. این گروه در اختناق رژیم ستم‌شاهی جهت شناسایی افراد تشکیلات فرقه ضاله بهاییت و جلوگیری از عضوگیری آنها تشکیل شده بود و ما در آن مبارزه می کردیم. بعدها فعالیت میدانی ما گسترش یافت.»

او در ادامه از فعالیت هایی در راستای مبارزه با رژیم پهلوی به بمب‌گذاری در پادگان آموزشی و ژاندارمری شاهپور و رساندن اعلامیه های امام (ره) نیز می گوید: «من در فعالیت های بمب‌گذاری در پادگان آموزشی ژاندارمری شاهپور در اوایل دهه پنجاه تا آوردن رهنمودها و دستورالعمل‌های حضرت امام (ره) از نجف اشرف به مرز خسروی و بعد از تکثیر به وسیله بچه‌‎های هیئت موتلفه نشر شمال و جنوب کشور، هم حضور داشتم. در یکی از عملیات‌ها در سال ۵۴ چهار مستشار نظامی آمریکایی را در خیابان وزرا به درک واصل کردیم که برخی از یارانمان به شهادت رسیدند. در پی این عملیات من که تا آن موقع حضورم زیرزمینی بود، شناسایی و مورد تعقیب قرار گرفتم. مدت‌ها فعالیت ضدرژیم را در حسینیه ارشاد با مرحوم «دکتر شریعتی» و «آیت‌الله طالقانی» و «آیت الله عراقی» و دیگران داشتم. در مجموع من۲۰ سال مبارزه بی‌امان و رو در رو با مزدوران رژیم پهلوی داشتم.»

این زندانی سیاسی دوران انقلاب همچنین از دستگیری‌ها و اسارتش می گوید: «از اوایل شروع مبارزات تا سال ۱۳۵۷ چندین بار دستگیر و زندانی شدم ولی خوشبختانه نتوانستند مدرکی را پیدا کنند که به استناد آن بنده را محاکمه کنند. آنها حتی در بازجویی و شکنجه‌ها نتوانستند اعترافی از من بگیرند اما من آنقدر در زندان ساواک شکنجه شده بودم که به قول حضرت امام خمینی (ره) من را در تابه بو داده بودند. یکبار من و مرحوم آیت الله لاهوتی را در آپولو به شدت شکنجه کردند که در میان مبارزین مذهبی و ملی و دیگران، لقب «فاتح شکنجه‌گاه‌های شاه» و «مرد فولادین شکنجه» را گرفتم. سال ۵۴ از سوی سازمان صلیب سرخ جهانی و سازمان حقوق بشر چندین هیئت مختلف از سازمان‌ به اصطلاح حقوق بشری روانه بازدید از زندان های ایران شدند که از بدن برهنه من عکس برداری کردند اما آن عکس ها هیچ جایی نشر داده نشد.»

وی همچنین درخصوص آزادی بعد از زندان و چگونگی رسیدن به جانبازی بیان می کند: «این مبارزات و فرار و گریز ادامه داشت تا وقتی که خداوند متعال پرچم علنی هدایت را به دست ابراهیم زمان، حضرت امام خمینی (ره) سپردند که دیگر علنا طبق رهنمودهای حضرتشان من در کرمانشاه با دوستان روحانی و انجمن و مکتبی مبارزه انقلاب را به پیش می‌بردم. روز نهم بهمن ماه ۵۷ در یکی از درگیری‌ها با مامورین گارد ساواک مورد اصابت چند گلوله قرار گرفتم بعد از بهبودی و بازگشت امام(ره) به میهن، تحرک گروه‌های مزدور اجنبی و جدایی طلب ها در غرب شروع شد. من با مرحوم چمران به پاوه رفتم و بعد هم به سنندج رفتم که شهررا دموکرات‌های مزدور به اشغال دراوردند. ما با دمکرات ها وارد مبارزه شدیم و از آنجا به مهاباد رفتیم.»

 این رزمنده دوران دفاع مقدس درخصوص مبارزه با منافقین نیز بیان می کند: «۳۰ خرداد ۶۰ منافقین اعلام جنگ مسلحانه کردند. من با شهید علی مازندرانی که آن موقع مسئول امور شهرستان‌های بنیاد شهید میدان هفت تیر تهران بود به مبارزه با آن مزدوران رفتیم. در این مبارزه که «علی مازندرانی» به وسیله تیغ موکت‌بری به شهادت رسید. در این درگیری من هم به شدت مورد ضرب ‌شتم قرار گرفتم که دیگر توان زندگی نداشتم و دچار افسردگی شدیدی شدم و عزلت اختیار کردم.»

 این جانباز دوران انقلاب از تنها آرزویش چنین می گوید: «بنده در حال حاضر خاطرات دوران انقلاب و مبارزاتم را می نویسم و از متولیان این امر خواهانم که در مسیر چاپ و نشر این خاطرات به بنده کمک کنند تا بتوانم پرده از روزهای تاریک تاریخ بردارم. من برای نسل آینده حرف هایی دارم؛ با توجه به اینکه در متن انقلاب و مبارزات بوده ام، زخم خورده ام و زهرهایی را چشیدم و همچنین شاهد عینی برخی وقایع بودم، تنها خواسته و آرزویم این است که بتوانم خاطرات دوران انقلاب و مبارزات علیه رژیم را چاپ کنم.»



انتهای پیام/ 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده