جانباز مسیحی: من فدای این آب و خاکم/ به جوانان اعتماد کنیم
به گزارش نوید شاهد البرز؛ در آستانه سال نو میلادی جانباز مسیحی "واروژ طهماسبی" ضمن تبریک سال نو میلادی به هموطنان مسیحی درخصوص خاطرات دوران دفاع مقدس و چگونگی نایل شدن به درجه جانبازی به خبرنگار نوید شاهد البرز اظهار داشت: خانواده ما فردیس کرج زندگی می کردند. بهمن ماه سال 58 قبل از شروع جنگ، به عنوان سرباز به لشگر 64 ارومیه اعزام شدم. در آن زمان شهید صیاد شیرازی فرمانده لشکر بود. هشت ماه بعد از آغاز خدمت سربازی من، جنگ ایران و عراق شروع شد. بیست ماه خدمت بودم که در شهریور سال 1360 در عملیات پاکسازی شهر اشنویه (یکی از شهرهای آذربایجان غربی) از کومولهها، زخمی شدم.
ما برای عملیات از ارومیه به پادگان "جزیان" رفته بودیم. ساعت 4 صبح، ستون ارتش از پادگان خارج شد. مامور بودیم در عملیاتی به پاکسازی اشنویه از کومولهها بپردازیم. فرمانده ما یک افسر از تیپ قوشچی (پادگانی بین ارومیه و سلماس) بود که من به اتفاق هجده تن از همگروهانیها مامور اسکورت فرمانده عملیات بودیم. هر فرمانده عملیاتی یک اکیپ اسکورت داشت.
واروژ طهماسبی در ادامه از روز عملیاتی که منجر به شهادت همرزم و جانبازیاش شد چنین بیان کرد: من و گروهبان حاجیزاده و بیست نفر از همگروهانیها، مامور اسکورت فرمانده عملیات بودیم. در این عملیات ارتش، سپاه و بسیج همکاری می کردند که اشنویه پاکسازی شود. در دشتی از طرف جنوب اشنویه در حرکت بودیم که مورد اصابت گلولههای خمپاره از طرف کردهای کوموله دموکرات قرار گرفتیم و در دشت پخش شدیم. یکی از این خمپارهها بهمن و حاجیزاده برخورد کرد؛ حاجیزاده فرمانده مستقیم من بود؛ هم سن بودیم. او در ارتش خدمت می کرد و من وظیفه بودم. گروهبان حاجیزاده از ناحیه سر مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و شهید شد. من هم از ناحیه کمر و بازوی دست راست و مچ دست چپ و پاها به پنجاه درصد درجه جانباز رسیدم.
رفاقت دو سرباز؛ مسیحی و مسلمان
وی از رفاقت و صمیمیتش با همرزم مسلمانش در ادامه چنین ادامه میدهد: با شهید حاجیزاده خیلی رفیق بودم. هر موقع ماموریت بود او میگفت؛ من میخواهم با واروژ بروم. طوری تنظیم می کرد که ماموریت ها با من باشد. با هم مانند دو برادر بودیم. همه حرف هایش را به من می زد. می خواست بعد از ماموریت به خواستگاری دختر همسایهشان برود. میگفت: از اینجا سالم بیرون بروم ننهام را میفرستم خواستگاری. از صبح ساعت شش در دشت درگیر بودیم، ساعت نه صبح یک ترکش به سمت ما خورد و حاجی زاده شهید و من مجروح و تاکنون 13 بار عمل جراحی شدم.
چو ایران مباد تن من مباد
این جانباز مسیحی با بیان اینکه حدود هشت سال در بیمارستان بودم و سیزه بار عمل جراحی شدم اما لحظهای به این فکر نکردم که کاش در عملیات نبودم و از کشورم دفاع نمیکردم، میافزاید: من فدای این آب و خاکم. این ایران عزیز من است بیایید باهمدیگر آن را نگهداریم. چو ایران مباشد تن من مباد.
امدادرسانی مادر مسیحی
این جانباز پنجاه درصد که در زمان جنگ سربازی نوزده ساله بوده است به خاطرات بعد از زخمی شدن رجوع کرده و چنین بیان می کند: من حدود بیست روز در بیمارستان امام خمینی تبریز بستری بودم. آن زمان کشیش تبریز از من خواست که ادرس تلفن خانه را بدهم اما من گفتم که بهتر شوم بعد به خانواده خبر میدهم. با اصرار کشیش، تلفن مرحوم داییام را به او دادم. با دایی تماس گرفته بود و گفته بود که من در بیمارستان امام خمینی تبریز بستری ام. صبح روز بعد، پدر و مادر و دو تا از داییهایم تبریز بودند. مادرم شش ماه در بیمارستان پیش من ماند. هر کاری می کردند که از بیمارستان خارج نشود. در بیمارستان به پرستاران کمک میکرد. به من رسیدگی و به بیماران دیگر کمک میکرد.
به خاطر دارم گاهی پیش میآمد با درگیری ها و عملیاتهایی که می شد، بیمارستان یکباره پُر از مجروح می شد. مادرم در بیمارستان به پرستاران کمک می کرد. او هر کاری که می توانست انجام میداد و از کمک دریغ نمیکرد.
وی در خصوص زندگی مشترکش با بیان اینکه خانواده ثروت هر فردی است، میگوید: بعد از جانبازی سال 68 ازدواج کردم. همسرم دُری گرانبها است که من دارم. همسرم با من نسبت فامیلی دارد. در منزل عمو با همدیگر آشنا شدیم و خواستگاری رفتیم.
باید صبوری کرد این نیز بگذرد
واروژ طهماسبی با یادآوری روزهای سخت دوران جنگ تحمیلی بیان میکند: در این روزهای کرونایی که دنیا در وضعیت بدی قرار دارد، باید صبوری کرد چونکه این نیز بگذرد. به قول حافظ که میگوید: چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند. در شرایطی که هستیم باید بگویم ما بدتر از اینها را دیدیم بمبباران های جنگ را ما گذراندیم. در حال حاضر که مملکت در امن و امان این نیز بگذرد باید شکیبایی داشت.
وی همچنین افزود: من همه شهدای دوران دفاع مقدس را دوست دارم و جا دارد در این سال نو میلادی از اولین شهید ارمنی "زوریک مرادیان" یادی کنم که با هم خیلی رفیق بودیم و خواهرش هم زن عمویم است. من و زوریک با همدیگر خدمت رفتیم. او در شاهرود دوره آموزشی اش را گذراند و من در چهل دختر. هر دو در لشکر شصت و چهار بودیم.
به جوانان اعتماد کنیم/از مسئولان می خواهم که حافظ خون شهدا باشند
این جانباز مسیحی دوران دفاع مقدس در پایان بیان کرد: امیدوارم که سال 2021 خیلی بهتر از سال 2020 باشد. ما فکر می کردیم سال 2020 سال خوبی باشد که کرونا آمد و این شرایط را به وجود آورد. من برای از جان گذشتگی همه پزشکان و پرستاران و کادر پزشکی از چهل سال پیش تاکنون تقدیر و تشکر میکنم. اجرشان با خدا باشد. برای همه هموطنانم آرزوی سلامتی و شادی روزافزون دارم. همچنین از مسئولان نیز انصاف می خواهم. ما در هشت سال دفاع مقدس هجده نوزده ساله بودیم و با هجده نوزده ساله ها، جنگ را به پیروزی رساندیم. آن زمان فرماندار شهر، جوان 25 ساله بود. باید به جوان ها اهمیت داد و از این پتانسیل استفاده کرد و در کلام آخر از مسئولان می خواهم که حافظ خون شهدا باشند.
گفتوگو از نجمه اباذری