شهیدی که در ایام فاطمیه شهید شد و در این روزها پیکرش بازگشت
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید "مهدی اعلمی" که مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوالحسن اعلمی است، هفتم پانزدهم مهر ماه ۱۳۴۹ در غم چشم به جهان گشود. وی ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ شلمچه به شهادت رسید. پیکر پاکش در سال ۱۳۷۹ بعد از تفحص به نزد خانواده بازگشت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
آنچه در ادامه میخوانید روایت خاطرهای از این شهیدشانزده ساله است.
تولد مهدی در روز نیمه شعبان اتفاق افتاد و این خود خبر خوبی بود که او در روزگار غیبت مولایش از یاران او باشد و در راهش به شهادت برسد. کودکیاش همراه با اوج مبارزات مردم در انقلاب بود که مهدی نیز علی رغم سن کمی که داشت همراه پدر و برادر در تظاهرات شرکت میکرد. شهادت برادر محمد باقر تاثیر مهمی در شکل گیری شخصیت معنوی او داشت. شهیدمهدی اعلمی در دوره تحصیل استعدادی درخشان داشت. دبستان و راهنمایی را در قم گذراند و دوره دبیرستان را در دبیرستان البرز تهران سپری کرد.
در زمان جنگ عضو فعال بسیج بود و در تشکیل جلسات قرآن و برگزاری برنامه های فرهنگی و سیاسی حضوری فعال داشت. سرانجام در سال ۶۵ برای آموزش نظامی بسیج ثبت نام کرد و بعد از آموزش در پادگان امام حسین عازم جبهه شد. او در دسته شهادت گردان حبیب از لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) حضور یافت. چند پیش از آن یک بار در سال ۱۳۶۵ به منطقه فاو اعزام شده بود. رزمندگان جان برکف با انجام عملیات پیروزمند کربلای ۵ دشمن را زمینگیر کردند. مهدی و دوستانش شجاعت زیادی از خودشان به نمایش گذاشتند و با وجود اینکه مسئولیت حمل مجروح نبود اما بارها مجروح آن را بر دوش گرفت و به پشت خط رساند. در مسئولیتهای پیک و کمک آرپیچی زن با دشمن جنگید تا آنکه در ۱۶ سالگی در روز بیست و پنجم دی ماه ۱۳۶۵ در ایام شهادت حضرت زهرا(س) در حالی که با دوستانش در کانالی مستقر بودند هدف گلوله توپ قرار گرفت و به آرزوی دیرینه اش رسید و پیکر پاک از ۱۴ سال بر خاک گرم شلمچه به امانت ماند تا آنکه در تابستان سال ۷۹ در ایام شهادت حضرت زهرا (س) به آغوش خانواده بازگشت. مهدی در هنگام دفن برادرش محمد باقر ده ساله بود و بر سر مزارش دلنوشته ای زیبا خواند که متن آن چنین بود:
"مهدی برادرت آمدهاست که با تو سخن بگوید برخیز و نگاه کن که چگونه دوستان ات در سوگ تو نشستهاند. بدان که ما انتقام خون تو را از امپریالیسم این عامل کشتار کردستان خواهیم گرفت. محمد برادرم دیگر چه کسی دست نوازش بر سر و رویم خواهد کشید. دیگر چه کسی مرا دردرسم تشویق خواهد کرد. محمد برادرم تو راهنمای اخلاق من بودی. تو ایثار و عشق و ایمان بودی. ای خاک، مزار شیخان تورا به خدا در مورد این مهمان ما خوب میزبانی کن. مبادا، این امانت را در تراکم خود بفشاری! او برای خدا و برای آزادی شهید شد و تو
به آغوش توام دین پاسدار قرآن را پاسدار مهدی در یکی از نامههایش از جبهه وقتی که شنیده بود. پدرش از دوری او کمی ناراحت است. نوشته بود پدر جان من که فقط دو سه ماه است به خانه نیامده ام پس عمهام چه کند که ۵ سال است، پسرش را ندیده است. پسرعمه مهدی حاج رضا شاهبختی در آن سال اسیر رژیم بعثی عراق بود.
منبع کتاب مسافران بهشت