در روز دانشجو گفت‌وگو با مادر شهید "وادی‌خیل":
نوید شاهد - مادر شهید دانشجو "احمد وادی‌خیل" در گفت‌گو با خبرنگار نوید شاهد البرز بیان می‌کند: روزی که برای آخرین بار او را راهی کردیم آگاه بودیم که دیگر باز نمی‌گردد. هربار معمولی می‌رفت. ولی بار آخر، قرآن بر سرش گرفتیم؛ بر سرش گلاب پاشیدیم؛ موهایش را شانه زدیم؛ پشت سرش آب ریختیم. خواهرش آمد دست انداخت گردنش و او را بوسید و با هم گریه کردند. سپس در دروازه‌ی مصدق از دوستانش خداحافظی کرد و از همه مردم حلالیت طلبید. بعد از پنجره‌ی ماشین سرش را بیرون آورد و گفت: ای خواهران و برادران، هرچه از من دیدید حلالم کنید. همه‎ی اهالی احمد آباد گفتند که این دیگر برنمی‌گردد.

شهید دانشجو

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهدای دانشجو بودند که علم را به شهادت پیوند زدند و قلم را به سلاح و نادانی را به آگاهی، نیمکت‌های دانشگاه را به خاکریز جبهه‌ها. آنها پای ارزش‌های دینی و ملی ما ایستادند و شاهد شهادت را از روی آگاهی و بصیرت در آغوش کشیدند تا نامشان جاودانه تاریخ شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی نوید شاهد البرز با "زیور وادی‌خیل" مادر شهید دانشجو "احمد وادی‌خیل" است.

- نوید شاهد البرز: حاج خانم درخصوص تولد فرزندتان شهید "احمد وادی‌خیل" برایمان بگویید؟

مادر شهید: احمد فرزند چهارم من بود. وقتی قرار بود به دنیا بیاید از خدا خواستم که اهل نماز و روزه باشد؛ با مردم مهربان باشد و به آنها کمک کند. پانزده روز از بهار 1341 گذشته بود که به‌دنیا آمد. پنج روز بعد از تولد احمد، در روستا مَشک می‌زدیم، درویشی نزد من آمد. مادرم آن لحظه پیشم نبود. من به درویش پول و یک لیوان دوغ دادم. درویش بسیار نورانی بود. وقتی مادرم آمد. به او ماجرای درویش را گفتم. هرچه جستجو کردیم او را پیدا نکردیم. شب خواب دیدم به کربلا رفتم. در عالم رویا آن درویش را هم در آنجا دیدم.


_ نوید شاهد البرز: از کودکی "احمد" برای مخاطبان ما بگویید.احمد چگونه شخصیتی داشت؟

مادر شهید: بچه‌های من از 7 سالگی اهل نماز و روزه بودند. وقتی به آنها می‌گفتم که الان برای شما زود است، می‌گفتند: «تا نیمه‌ی ظهر می‌گیریم» و به این ترتیب عادت کردند. احمد علم زیادی داشت. 600 جلد کتاب داشت و چیزهایی می‌نوشت که کسی از آن سر در نمی‌آورد. شب و روز کتاب می‌خواند. بعد از شهادتش کتاب‌ها را به کتابخانه بردیم. گاهی شب‌ها شمع روشن می‌کرد و با نورش کتاب می‌خواند. هنگام نماز شب هم به مسجد می‌رفت. من همیشه فرزندانم را کنار خودم می‌خواباندم. یک شب به دست‌شویی رفت و خیلی طول کشید تا بیاید. چون پادرد داشت نگران شدم و فکر کردم نکند افتاده باشد. بلند شدم و به دنبال او رفتم. به مسجد رفتم و دیدم چراغ آن روشن است. احمد را در آنجا دیدم که در حال خواندن نماز شب بود. برگشتم و تا زمانی‌که زنده بود هم هیچ گاه به او نگفتم که آن‌شب به مسجد رفته و نماز خوانده‌است.

اهل درس خواندن بود. چهار تا رشته در دانشگاههای مختلف قبول شده بود. به طلبگی هم علاقه‌مند بود. تهران درس می‌خواند که تصمیم گرفت به جبهه برود. صوت خوش قرآنش ورد زبان‌ها بود.

- نوید شاهد البرز: چه شد تصمیم گرفت که به جبهه برود؟ از اولین اعزام او به جبهه برایمان بگویید؟

مادر شهید:  اولین بار که احمد می‌خواست به جبهه برود، برادرش جمشید، 300 تومان به او پول داد و لباس‌هایش را درون ساک گذاشتیم. من هنوز بیدار بودم. بالای سر من آمد و گفت: چرا نمی‌خوابی؟ تو ناراحتی که نمی‌خوابی؟ من در پاسخ گفتم: بله، ناراحتم. ساکش را بالای سر من گذاشت و خودش هم همانجا خوابید تا من هم بخوابم. بعد از اینکه خوابیدم، خانمی را در عالم رویا دیدم که به من گفت: «خانم شما مگر از خدیجه کبری بالاتری؟». ناگهان از خواب پریدم و با خود گفتم: ای دل غافل. من از رفتن این پسر ناراحت بودم، ببین امامان ما چقدر ناراحت شدند. بالای سر احمد رفتم و او را بیدار کردم. احمد از من پرسید: مگر راضی شده‌ای؟ من هم گفتم که به رضای خدا راضی شدم و او را راهی کردم. در آن زمان در کوچه‌ها روشنایی نبود. چراغ دستی را برداشتم و او را با خود بردم. دیدم که دوستانش هم رفته‌اند. از زیر قرآن و از دروازه احمدآباد او را رد کردم و پشت سرش آب ریختم. در آن زمان تلفن نبود. بعد نامه‌ای داد مبنی بر اینکه به آنجا رسیده است. تا سه ماه بعد نیامد. پس از آن برای روز سیزده بدر عید برگشت. برای او قربانی بردیم. پس از آن احمد وارد این راه شد. هم درسش را می‌خواند و هم به جبهه می‌رفت.

- نوید شاهد: چندبار اعزام شد و هربار که می رفتند چه مدتی در آنجا می ماندند؟

مادر شهید: معمولا سه ماه می‌ماندند و دفعه‌ای که از طرف دانشگاه رفت، به مدت یک ماه در آنجا بود.

_ نوید شاهد: مادر از میزان تحصیلاتش بگویید. گفتید که از دانشگاه اعزام شده بود. چه رشته ای درس می‌خواند؟

مادر شهید: در تهران رشته عربی و دینی می‌خواند.

_ نوید شاهد: او چقدر به درس خواندن علاقه‌مند بود و می خواست در آینده چه کاره بشود؟

مادر شهید: خیلی دوست داشت که طلبه شود.

_ نوید شاهد: حاج خانم، احمد غیر از درس‌خواندن چه‌کارهای دیگری انجام می‌داد؟

مادر شهید: از بچگی همواره اهل قرآن و نماز و روزه بود و نماز شب. یکبار با برادرش به مشهد رفت. رئیس بسیج هم بود و علاوه بر درس خواندن به دنبال این کارها هم بود. هیچ وقت فراموش نمی‌کرد. به من وصیت می‌کرد که به خانواده شهدا سر بزنم و آنها را فراموش نکنم. همیشه از دانشگاه که برمی‌گشت ابتدا به آنها سری می‌زد و بعد به خانه می‌آمد. بزرگ که شد به همه کمک می‌کرد. به ملاقات بیماران می‌رفت.

_ نوید شاهد البرز: او در دوران نوجوانی و جوانی خود چه کارهایی می‌کرد؟ شغلش چه بود؟

مادر شهید: به پدرش کمک می‌کرد. کشاورزی می‌کرد. در دانشگاه در تهران درس می‌خواند. کتاب‌های زیادی داشت که در اوقات فراغت مطالعه می‌کرد و وصیت کرده بود که کتاب‌هایش را به کتابخانه بدهیم.

_ نوید شاهد: بهترین دوستانش چه کسانی بودند که با آنها رفت و آمد هم می‌کرد؟

مادر شهید: یکی از دوستانش «حاج محمد تقی» بود و دیگری «حجت رنجبر». حاج‌محمد تقی کسی بود که با احمد پیکرش در منطقه برجا ماند اما او پیدا شد ولی احمد ما پیدا نشد. هردو باهم در حمله شرکت کرده بودند. بعد از دو روز پیکر او را را پیدا کردند و آنقدر خاک آلود بوده که دوستانش به سختی تشخیص داده بودند که پیکر اوست.

_ نوید شاهد: مادرش درباره‌ی مسایلی مثل بدحجابی، دروغ، غیبت چه برخوردی داشت؟

مادر شهید: او می‌گفت: غیبت خیلی بد است و دین انسان را از بین می‌برد. همیشه می گفت: هیچ وقت غیبت نکنید چرا که برایتان گناه نوشته می‎شود. می‎گفت که بعد از شهید شدن من شفاعت کسانی را می‎کنم که دوستدار امام خمینی هستند. هرکس که بد امام را بگوید چه پدرم و چه هر کس دیگری، او را شفاعت نخواهم کرد. همیشه باید پیرو امام باشید.

_ نوید شاهد: چه توصیه‌ای به شما داشت؟

مادر شهید: همیشه می گفت مادر اگر در کوچه و خیابان بچه‌ای را دیدی و یا کسی را که از خودت کوچک‌تر بود، به او سلام کن. چون خدا این کار را خیلی دوست دارد.

_ نوید شاهد البرز: مادر، احمد بیشتر با چه کسانی شوخی می‎کرد؟ آیا اصلا اهل شوخی کردن بود؟

مادر شهید: نه خیلی اهل شوخی نبود. اما همه را در مورد نماز راهنمایی می‎کرد. در مورد قرآن و باخدا بودن همه را راهنمایی می‎داد. برای درس خواندن به آنها توصیه می‎داد. همه فرزندان من خیلی مهربان هستند.

_ نوید شاهد البرز: غذاهای مورد علاقه‎ی احمد چه بود؟

مادر شهید: همه غذاها را دوست داشت و هرگز ناشکری نمی‎کرد. می گفت: هرچیز را که شما دوست دارید من هم دوست دارم.

_ نوید شاهد البرز: شما کدامیک از ویژگی‎ها و خصوصیات پسرتان را بیشتر دوست داشتید؟

مادر شهید: نماز خواندن و روزه گرفتنش را خیلی دوست داشتم. روزهای دوشنبه و پنج شنبه هر ماه روزه می‌گرفت بی آنکه به ما بگوید.

- نوید شاهد البرز: مادر ظاهر شهید را برای ما توصیف کنید. چه شکلی بودند، چطور لباس می پوشیدند؟ 

مادر شهید: هیچ گاه لباس نو نمی پوشید. برای او کت و شلواری خریدیم ولی نپوشید و دوست داشت لباس های معمولی خود را بپوشد و لباس هایی را که با آنها به جبهه می‌رفت را می پوشید.

_ نوید شاهد البرز: نام "احمد" را چه کسی برای او انتخاب کرد و چرا این نام را برگزیدید؟

مادر شهید: زمانی‎که می خواست به دنیا بیاید رفتیم که دعا بگیریم. به ما گفتند که اسمش را احمد بگذارید. در واقع این اسم را قرآن به ما نشان داد و ما انتخاب نکردیم.

_ نوید شاهد: رابطه شهید احمد با اهل بیت (ع) چطور بود و به کدامیک از امامان علاقه و ارادت بیشتری داشت؟

مادر شهید: چهارده معصوم را خیلی دوست داشت و همیشه توصیه می‌کرد که بعد از نماز 12 امام را سلام دهیم.

_ نوید شاهد البرز: به کدام یک از امامان علاقه و ارادت بیشتری داشت؟

مادر شهید: امام رضا (ع) را خیلی دوست داشت و به زیارتش می‌رفت. البته یکبار فقط به مشهد رفت.

_ نوید شاهد البرز: در ماه محرم و ایام سوگواری امام حسین (ع)  چه کارهایی انجام می‌داد؟

مادر شهید: به دنبال دسته می رفت. به تعزیه علاقه داشت و در هیئت‌های عزاداری شرکت می کرد.

- نوید شاهد البرز: مادر، شهید احمد ازدواج کرده بود؟

مادر شهید: خیر. زمانی‌که به جبهه رفت و جاویدالاثر شد، 21 سال داشت.

_ نوید شاهد البرز: یعنی قبل از رفتن به جبهه قصد تشکیل خانواده نداشتند؟

مادر شهید: خیر. وقتی هم که به او پیشنهاد می‌دادیم، مخالفت می کرد و می گفت که باید به جبهه برود. خودش می‌دانست که ممکن است شهید شود و برای همین می‌گفت: نباید مردم را اذیت کنیم.

_ نوید شاهد البرز: مادر، اشاره کردید که هنگام رفتن به جبهه، شهید 21 ساله بود. او سرباز بود یا اینکه داوطلبانه به جبهه رفت؟

مادر شهید: خیر او دانشجو بود چون 4 سال باید دانشگاه می‎رفت، به سربازی نرفت. 

_ نوید شاهد: وقتی که او به مرخصی می آمد، برای شما از جبهه تعریف می کرد؟

مادر شهید: چیزی تعریف نمی‌کرد. می‌گفت: نباید اتفاقاتی را که در جبهه می‎افتد، تعریف کنیم. به ما هم می‌گفت: دلیلی ندارد هرجا که می روید- مثلا به مکه- بعد از اینکه برگشتید برای همه تعریف کنید.

- نوید شاهد: چرا می گفت که نباید از جبهه چیزی را تعریف کنند؟

مادر شهید: می‌گفت: چون در این صورت ریا می‎شود و دیگران فکر می‌کنند که من خودم را بالابلند فرض کرده‎ام. در این صورت زحماتم به‎هدر می رود.

- نوید شاهد: شما از نحوه شهادتش چطور باخبر شدید؟ خبر شهادتش را چه کسی به شما داد؟

مادر شهید: ما در ماه رمضان برای افطاری خانه پسر بزرگم دعوت بودیم. خبر شهادتش در 24 ماه رمضان مصادف با هجدهم اسفند ماه 1362 به ما رسید. به من در آنجا نگفتند که احمد شهید شده است. ما شب به خانه برگشتیم و سحر بود که پسرم آمد و ساک احمد را از من خواست. من پرسیدم: مگر احمد شهید شده است؟! خبری شده است؟!

به برادرزاده‌ام در نظرآباد زنگ زده بودند که به هشتگرد برود و در آنجا گفته بودند که احمد شهید شده است. برای ما فقط یک استخوان دنده و چانه آورده بودند. آنها را به ما نشان دادند و نه بیشتر.

- نوید شاهد: یعنی این خبر بعد از چندسال به شما رسید؟

مادر شهید: بعد از 13 سال که او مفقودالاثر بود خبر آوردند که شهید شده است. ما جنازه ای ندیدیم. فقط چند استخوان و چند تکه لباس و یک گل آوردند و در تابوت گذاشتند. بعد تابوت را در حیاط و مسجد و امامزاده جعفر (ع) گرداندند و به‌خاک سپردند. برادرم گفت که باید به قبرش بروم و آن را زیارت کنم. من این کار را کردم.

_ نوید شاهد: مادر مزار شهید کجاست الان؟

مادر شهید: در همین امامزاده جعفر احمد آباد.

_ نوید شاهد البرز: هرچند وقت یک بار بر سر مزارش می روید؟

مادر شهید: اگر حالم خوب باشد، هر جمعه می‎روم. گاهی با بچه‎ها می روم و اغلب با دامادم.

- نوید شاهد: مادر گفتید بعد از 13 سال پیکرش را آوردند. تحمل این موضوع در این سال ها چقدر سخت بود. چقدر امیدوار بودید که احمد اسیر باشد و برگردد؟

مادر شهید: هم امید داشتم و هم نداشتم. از خود می پرسیدم که آیا می شود برگردد و در نهایت واگذار می کردم به خداوند. خداوند خیلی مهربان است و به من خیلی صبر داد. چون شهید شده است خیلی بی‎تابی و ناراحتی نمی کنیم معتقدیم او را در راه خدا داده ایم. احمد، از علی اکبر (ع) بالاتر نیست. از ابوالفضل (ع) بالاتر نبوده. از شهدای کربلا بالاتر نبوده است و شبانه روز برایش دعا می‌کنیم که خداوند شهید ما را از ما قبول کند.

- نوید شاهد البرز: مادر زمانی‌که دلتنگ احمد می شوید، برای رسیدن به آرامش چه کاری انجام می‌دهید؟

مادر شهید: با رفتن بر سر مزارش و خواندن نماز به آرامش می رسیم. او هم برای اینکه ما ناراحت نشویم به خواب ما نمی‌آید.

- نوید شاهد البرز: مادر، آخرین باری که شهید را در خواب دیدید کی بوده است؟ چه خوابی بود؟

مادر شهید: عرض کردم زمانی که می‌خواست برای اولین بار به جبهه برود وقتی دید من ناراحت هستم و نمی خوابم ساک خود را بالای سر من گذاشت و گفت: «من هم می روم و می خوابم تا تو هم راحت بخوابی.» بعد از اینکه خوابیدم خانمی به خوابم آمد و به من گفت: «مادر شما مگر از خدیجه ی کبرا بالاتر هستید؟ که به پسر خود اجازه رفتن نمی دهید.» در همین زمان من ناگهان از خواب پریدم. بالای سر احمد رفتم و او را از خواب بیدار کردم. به او گفتم من راضی به رضای خدا هستم. به من گفت اگر ناراضی باشی من نمی روم. من در پاسخ گفتم: نه راضی شدم. سپس او را راهی کردم و تا سه ماه بعد نیامد. تا قبل از به شهادت رسیدن، 5 بار به جبهه رفت.

- نوید شاهد البرز: مادر، شهادت احمد چه تاثیری بر خانواده ی شما گذاشته است؟

مادر شهید: وقتی که او را راهی کردیم آگاه بودیم که او دیگر باز نمی گردد. هربار معمولی می رفت. ولی بار آخر، قرآن بر سرش گرفتیم. بر سرش گلاب پاشیدیم. موهایش را شانه زدیم. پشت سرش آب ریختیم. خواهرش آمد دست انداخت گردنش و او را بوسید و با هم گریه کردند. سپس در دروازه‌ی مصدق از دوستانش خداحافظی کرد و از همه مردم حلالیت طلبید. بعد از پنجره‌ی ماشین سرش را بیرون آورد و گفت: ای خواهران و ای برادران، هرچه از من دیدید حلالم کنید. همه‎ی اهالی احمد آباد گفتند که این دیگر بر نمی‌گردد.

- نوید شاهد: مادر چه عاملی باعث شد که احمد به آن صورت تربیت شود؟

مادر شهید: خواست خداوند بود. ما در خانه به بچه ها می گفتیم که چه کارهایی را بکنند و چه کارهایی را انجام ندهند. به آنها می گفتیم با کسی دعوا نکنند. کینه‌جویی نکنند و ...

- نوید شاهد: از شما خیلی ممنون و سپاسگزاریم. در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.

مادر شهید: ما هم از شما خیلی ممنونیم. در پناه خدا سلامت باشید. ان شاءا... روح تمام شهدا شاد باشد.



        گفت‌وگو از نجمه اباذری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده