شهیدی که امام خمینی (ره) فرمود من به وصیتش عمل میکنم
يکشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۲۰:۰۴
نوید شاهد - شهید محمدباقر اعلمی از شهدای دوران دفاع مقدس است. پدر شهید در دیدار امام خمینی (ره) وصیتنامه شهید را میخواند و امام (ره) میگوید: من به وصیتنامهاش عمل میکنم.
به گزارش نوید شاهد البرز؛ در سرای اهل بیت علیهم السلام و در همسایگی کریمه آل محمد صلوات الله علیه خداوند پسری به خانواده حاج شیخ ابوالحسن عطا کرد که نام او را محمدباقر گذاشتند. محمدباقر از کودکی به شیوه و سیره محمدی بزرگ شده در زندگانی خود به ما موالیان معصوم اقتدا کرد. دوران تحصیلاتش در مدرسه و دبیرستان مصادف بود با روزهای پرشور انقلاب در قم محمّدباقرکه به سن جوانی رسیده بود در سالهای ۵۶ ۵۷ شب و روز را در مبارزه با دستگاه ظلم سپری کرد. قهرمانانه اعلامیه ها و پیام های امام خمینی (ره) را به دست مردم رساند و همراه دوستان خود در برپایی تظاهرات باشکوه قم نقش مهمی داشت.
ای کاش شهید میشدم!
او بارها از دست ماموران رژیم گریخت اما یکبار توسط ماموران شهربانی دستگیر شد آنها با سرنیزه به ران پایش زدند و او را به سختی مجروح ساختند اما پزشک معالجش به او اطمینان داد که حالش بهبود مییابد. محمدباقر رو به او با افسوس گفت: «ای کاش شهید میشدم!»
بعد از پیروزی انقلاب وارد حوزه علمیه قم شد اما با شروع توطئه های ضدانقلاب در داخل و خارج کشور جزو اولین گروهی بود که به عضویت سپاه پاسداران درآمد سپس برای مقابله با عناصر ضد انقلاب به کرمانشاه عازم شد.
محمد باقر ۱۹ ساله بود که در منطقه کانی گوهر جوانرود در درگیری با ضد انقلاب به شهادت رسیده روز تشییع پیکرش بازار قم به احترام و تعطیل شد و سپس حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی در صحن حرم مطهر حضرت معصومه بر پیکر نماز خواند در ایام عید قربان به دنیا آمد و در همین ماه در راه خدا قربانی شد.
۴ ماه قبل از پیروزی انقلاب محمدباقر و دوستانش در درگیری با ماموران شاه در قم به خانهای پناه بردند. مامورها شیشههای آن خانه را می شکسنند. محمد و دوستانش از آنجا میگریزند و در فرصتی مناسب به سراغ صاحبان خانه میروند تا پول شیشهها را بپردازند. مرد صاحبخانه از روح با صفا و پاکی آنها به شوق آمده میگوید: «شیشه ها که شکست... فدای سرتان»
به فقرا کمک کنید
از ویژگیهای این شهید میتوان به حمایتش از مستضعفان و محرومان اشاره کرد که حتی در پوشیدن لباس و معاشرت ساده بود و بیریا، به پدر میگفت ماشینِ سواری نخر! «اگر پول آن را به محرومان بدهی بهتر است. فرشهای خانه را بفروشیم و به آنها کمک کنیم. چرا ما خانه داشته باشیم اما آنها نه!
خداحافظی علیاکبرگونه
پدرش میگوید: قبل از شهادتش وقتی در یکی از ماه های احیای ماه رمضان برای خداحافظی به اشتهارد آمده بود، رو به من گفت: بابا دعا کن من هم شهید بشوم. در پاسخش گفتم: پسرم، شهادت لیاقت میخواهد. او با نگرانی بهراه افتاد. من به قد رعنا و رشیدش خیره شدم و به یاد سخن امام حسین (ع) در بدرقه حضرت علی اکبر افتادم و مایوسانه نگاهش کردم. او ناگهان برگشت و گفت: آنچه گفتم یادتان نرود.»
مادرش میگوید: وقتی تلویزیون فیلم تشییع پیکر شهیدی را نشان میداد پسرم رو به من میگفت: خوب نگاه کن! تا عادت کنی و ناراحت نشوی چون من هم مثل این شهید خواهم شد!
خواهرش میگوید: انقلاب که پیروز شد، محمد خیلی خوشحال بود اما روزی او را حسرتزده و محزون دیدم، پرسیدم: چرا محزونی؟ چه شده؟ آهی کشید و گفت: ناراحتم که چرا در راه انقلاب بهبرادران شهیدم نپیوستم.
یکی از همرزمانش می گوید روزی در تهران محمدباقر را ناراحت و غمگین دیدم از دوستان پرسیدم چرا دوستمان گرفته و ناراحت است. آنها گفتند: محمدباقر اعلمی از مسئولان تقاضای رفتن به کردستان کرده تا با ضدانقلاب بجنگد اما تقاضای پذیرفته نشده. او ناراحت است که چرا جان دارد و آن را برای انقلاب و راه امام تقدیم نکرده است. بالاخره با اصرار زیاد ۱۸ روز قبل از شهادت به عنوان یک بیسیمچی همراه جمعی از پاسداران عازم کرمانشاه شد.
شهید محمد باقر اعلمی قبل از شهادت در نزدیکی شهر جوانرود، در جایی قرار داشت که هفتصد نفر از مهاجمان ضدانقلاب در مقابل او و دوستان انگشت شمارش بودند. وقتی درگیری شروع شد، دو تن از دوستان او به شهادت رسیدند. در آن هنگام یکی از نیروهای ضدانقلاب که لباس سپاه به تن کرده بود کمین میکند و محمد باقر را به شهادت می رساند. سپس خودرو توسط نیروهای سپاه کشته میشود.
دیدار خانواده شهید با امام
بعد از شهادت محمد باقر، پدر، مادر، مادر بزرگ و خانواده در قم به دیدار امام خمینی می روند. پدر از زندگی کوتاه و پرحماسه پسرش محمد باقر برای امام صحبت میکند. سپس وصیتنامه او را برای ایشان می خواند. امام خمینی (ره) بعد از شنیدن وصیت نامه، منقلب شده میفرماید: «من به این وصیت نامه عمل میکنم!»
برگرفته از کتاب مسافران بهشت
نظر شما