شیرینی دامادی
آنچه در ادامه میخوانید خاطرات بسیجی شهید «داوود شهبازی» است.
پرتلاش و خستگیناپذیر
برادر شهید كه در زمان شهادت خود نيز يك سپاهي بوده چنین بيان ميكند: بهنام خدا و بهنام خداي شهيدان و ايثارگران انقلاب و نظام مقدس كشوراسلامي اينجانب، مالك شهبازي در رابطه با خصوصيات اخلاقي برادرم؛ داود شهبازي، فقط اين را ميتوانم بهعنوان الگو براي خود و همه كساني كه رهرو راه شهدا هستند، بیان کنم كه برادرم فردی بسيار پرتلاش و خستگيناپذير بود مثل همه شهداي گرانقدرمان كه اين چنين بودند و ما باز ماندگان فقط به خاطرههایی كه برايمان الگوشده، زنده هستيم و از خداي بزرگ ميخواهيم كه ما را جزء ادامهدهندگان راه شهدا قراربدهد.
يك خاطرهای که براي من بسيارغمانگیز است اين است كه او (شهيد شهبازي) هيچ وقت مرا بهنام صدانزده و هميشه مرا برادر و داداش خطاب مي كرد و هميشه ادب را رعايت مي كرد و بهقدري براي بزرگتر از خودش احترام قائل بود كه دراين چندسطر نميگنجد كه بنده بيان كنم و بنده هروقت كه خارج از منزل بودم، خيالم راحت بود كه برادرشهيدم همه كارهاي عقب افتاده و پيش آمده را انجام و خانواده بنده هيچ وقت احساس كمبود از هر لحاظ نمي كردند و يادم نمي رود، روزي كه ميخواست براي جبهه ثبتنام كند. پیش من آمد و گفت: دوست دارم كه تو مرا به جبهه اعزام کنی زيرا سن من كم است و مرا اعزام نميكنند.
«ذوق شهادت»
بنده بعدازكسب اجازه پدر و مادرم او را به جبهه اعزام كردم و او به دلیل اعزام به جبهه بسيارخوشحال شد و يادم هست بین برادران پایگاه شيريني پخش كرد. او مانند همه شهداي ديگر بسيار متين و دلنشين بود و من بهعنوان برادربزرگش هميشه مديون او هستم كه نتوانستم كارهائي كه او براي من انجام داده بود را جبران كنم.
خاطره اي دارم از اعزام شدنش كه خيلي اصرار مي كرد به جبهه برود ولي چون سن كمي داشت، سپاه مخالفت ميكرد و او از بنده خواست كه براي اعزام شدن به جبهه كمكش كنم و بنده هم اين كار را كردم و درست شبي كه فرداي آن روز قراربود به جبهه اعزام شود همه فاميل را به منزل پدرم دعوت كرد. او بسيارخوشحال بود. آن قدركه سر از پا نميشناخت و حتي يادم هست كه شيريني گرفت و درپايگاه بسيج محل بين براردان پايگاه پخش كرد و من تصورم اين است كه او شيريني دامادی خود را كه به معشوق رسيده بود پخش ميكرد زيرا عاشق جبهه و امام راحل بود و معشوق خود را درجبههها ميدید. اميد است كه بتوانيم ادامه دهنده راه برادرم و همه شهدا باشيم.
ایثار در راه پایدار انقلاب
خاطره
اي ازيك همرزمان به نقل از برادر شهید: او
خود را «محمد» معرفي كرده و مي گويد: شب عمليات در شلمچه يكي ازدوستانمان برايش
مشكلي پيش ميآيد
و شهيد شهبازي كه خودش يك قبضه خمپاره60تحويل گرفته بود به آن دوستمان گفت كه
ناراحت نباش! آقاداود قبضه تو را هم بهدوش
مي كشد و به جنگ دشمنان مي رود. من به شهيدشهبازي گفتم: چطور ميتواني بادو قبضه
شليك كني؟! او گفت: اگر خدا بخواهد با ده تا قبضه هم شليك مي كنم و دشمن را نابودميكنم
تا انقلاب اسلامي را پايداركنم و من واقعاْ متعجب مانده بودم كه ايشان چه قدرتي
دارد كه بادو قبضه حركت مي كند و بعدهم شليك مينمايد. خدا با اربابش حسين (ع)
محشور بفرمايد.
منبع:
پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری