مردی که همیشه لبخند بر لب داشت
به گزارش نوید شاهدالبرز؛ شهید مجید صالحی در تابستان 1335 در روستای «سیدجمال الدین» از توابع شهرستان ساوجبلاغ و در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. در آغوش پر مهر و محبت مادر از سلاله پاک فاطمه زهرا (س) رشد کرد و شجاعت و مردانگی را در این خانواده صمیمی آموخت.
دوره ابتدایی را در روستای سیدجمال به پایان رسانید و دو سال نیز در نزد پدربزرگ مادری در روستای «رودک» بویین زهرا گذرانید و در «کارخانه فخر ایران» مشغول به کارشد.
سال 1354 به خدمت سربازی اعزام شد و بعد از اینکه خدمت خود را به پایان رسانید. شعلههای انقلاب اسلامی در گوشه و کنارشهرها پرتوافکن شده بود که این او نیز به همراه ملت مسلمان در مسیرانقلاب اسلام قرارگرفت.
وی در بدو شروع این نهضت عظیم با همکاری سایر افراد انقلابی در تشکیل انجمن اسلامی پایگاه بسیج فعالیت خود را آغاز کرد. با شروع جنگ تحمیلی و اعلان دولت منقضی خدمتهای 1356 به خدمت فراخوانده شد چون حضور در جبهه یکی از آرزوهای او بود. با کمال علاقه کارهای اعزام خود را آماده و روانه جبهههای حق علیه باطل شد و مدت شش ماه در آبادان از کشوراسلامی دفاع کرد به آغوش خانواده بازگشت.
ولی نیاز جبهه به افراد مومن و مکتبی یک امرضروری و از عوامل موثر موفقیت رزمندگان بود به همین علت دوباره بهسوی جبههها شتافت و در سومین بار در بهمن 1361 بازهم به جبهه اعزام شد.
وی در عملیات والفجر مقدماتی در کربلای فکه بیست و یکم بهمن 1361 به فوز عظیم شهادت نائل آمد تا پرچم اسلام و نهال نو پای انقلاب اسلامی سرافراز و سربلند باقی بماند.
«ایستادگی در برابر ضدانقلاب»
خانواده شهید در خصوص ویژگیهای اخلاقی شهید میگویند: او فردی خندهرو و صبور بود و کسانی که با وی رابطه دوستی برقرار میکرد. خیلی زود با او انس میگرفتند و او را غمخوار و مخزن اسرارخود میدانستند. در مقابل ضدِ انقلاب کاملا جبهه مشخص داشت و اگرکسی به افراد سرشناس انقلاب کوچکترین اهانتی میکرد او را به سزای اعمالش میرساند.
«لبخندی که شرمنده کرد»
در بازگشت از یکی از ماموریتهای سخت جنگی وقتی که از ماشین پیاده میشود. یکی ازکسانی که مخالف انقلاب اسلامی بود، به او میگوید: بازهم سالم برگشتی؟! او در جواب او فقط لبخند میزند. مجددا آن شخص او را صدا کرده و اینبار به بدترین شکل به او اهانت میکند ولی مردان خدا، قوی و خصلت خدایی دارند. این بار نیز درمقابل او لبخند میزند و او را شرمنده میکند.
پیام شهید: ازاینکه احساس میکردم
در مکانی راحت قرار بگیرم و در سنگر نباشم، غمگین بودم. من نمیتوانم بپذیرم که
برادران خودم در جبههها شهید شوند. ما باید به
سراغ مرگ برویم مگر انسان بیشتر از یکدفعه میمیرد پس چه بهتر که آن یک
بارهم در راه خدا باشد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری