«همه و هیچ»
نامه به یادگار مانده از شهید «مهدیسبزهپرور» را در ادامه میآوریم.
خدمت
پدر و مادر عزيزم و همسر مهربانم، سلام عرض ميكنم پس از تقديم عرض سلام سلامتي
شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم. چنانچه از حال اينجانب خبر داشته باشيد؛
بحمداله، سلامتي برقرار ميباشد. از اين كه، در نوشتن نامه تأخير نمودم، بدين جهت بود
كه جاي ما مشخص نشده بود و اكنون كه در جبهه دزفول مستقر شدم، شما را در جريان ميگذارم. حركت ما از كرج بدينصورت بود كه ششصد نفر سپاه با يك قطار و درست در شب
دوم ماه محرم به اهواز رسيديم و همه درپادگاني درسي كيلومتري اهواز مستقرشديم و درمدت
15روز آموزشهاي شبانه روزي فشرده را به پايان رسانديم و اكنون كه نامه مينويسم
دو روز است به جبهه دزفول اعزام شدهايم و مشغول انجام وظيفه ميباشم.
«جبهه دنیایی دیگر»
اين محيط باز و اين دشت وسيع و افق نيلگون و زيبا هر انساني را به ياد خاطرههاي شيرين گذشته خانواده و نگريستن به آينده و آفريدگار ميافكند و در اين مكان پاك گوئي به دنياي ديگري آمدهايم.
همه افراد سپاه همانند برادران واقعي نسبت به هم مهربان و اخلاق اسلامي را فراموش نمیكنند و همه لحظات را به يادآفريدگارخود همچون سربازان حسين (ع) در نيايش هستند و خلاصه زندگي تحول ديگردارد و من خداي را شكرگزارم كه توفيق بندگي عطا نمود و مرا به مرحله آزمايش گذارد تا اين بنده حقير را بسنجد. همانطوريكه در قرآن آمده خداوند ما انسانها را چند بار آزمايش ميكند كه از آن بيخبر و بيتوجه ميگذريم و لذا نگوئيد اگر فلاني به جبهه نميرفت هيچ فرقي نمي كرد نه بلكه از قطرهقطرهها سيل جاري ميشود خوب بيشتر از اين مزاحم وقت شما نمي شوم، ازقول من به پدر و مادرم و يكيك بچهها و آقاي فروزنده و خانواده خودت و همه خويشان سلام برسان و از طرف من سميراي عزيز را ببوس ...... آدرس من كه در پشت پاكت نوشته شده دقيق نيست.
در نامه بعدي آدرس را مينويسم پس شمانامه نفرستيد تا نامه بعدي من برسد. ديگر عرضي ندارم. خدا نگهدار. بیست و سوم آبان ماه 1360
****
«رهروان راه حسین (ع)»
نمي دانم از چه براي شما بگويم در اين مكان همه چيز هست و هيچ چيز نيست و نغمه بانگ الله اكبر همزمان با طلوع سرخ بيانگر وجود «الله» است و دعوت به جهاد و عبادتهاي بيريا و ايثارهاي بيپايان و اما بهتر است از طبيعت بگويم چون با نگريستن بر بستر دشت ميتوان به عظمت حق پي برد و لذا هر لحظه مغرب فرا ميرسد و اين افق نيلگون ما را هر دم در فشارد و خورشيد داغ ميكند و دشتها كه انتهايش با افق همچون دو دلدار به هم ميرسند ما را در برگرفته كه چون دشت كربلا را يه ياد مياورد و سرخي افق خاطره عاشوراي حسيني را در دلها زنده ميكند و اين رهروان راه حسين (ع) كه زندگي را رها نموده و سبكبال و بي پروا ميجنگند تا به معبود خود برسند ناگاه در اين ميان صداي گوش خراش انفجار و توپ و تانك همه آرامش افكار را به هم ميريزد و فرمانده فرياد ميزند، سنگر بگيريد و دفاع كنيد و لحظهاي بعد هزاران رگبار از سر ميگذرد و بيهدف ميرود و اما از طرف سپاه اسلام حملهاي دشمنشكن در پيش است كه به ياري حق پيروزي نزديك است.
بگذريم كه بيش از اين وقت شما عزيزان را نمي گيرم....... اگر عمري باقي ماند بعد از دو ماه خدمت به مرخصي خواهم آمد از قول من به پدر و مادر خودت خصوصاْ مادر زن مهربان و بچه ها سلام زياد برسان و به پدر و مادر خودم و بچه ها و همه خويشان سلام برسان. يادآوري ميكنم كه من هم اكنون در جبهه مشغول انجام وظيفه هستم.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری