نامه شهید شهید«علی سرحدی» ؛ گزارشی از اوضاع و احوال جبهه
نامه های به یادگار مانده از شهید«علی سرحدی» را در آینده می خوانیم:
پس از تقديم عرض سلام سلامتي شما را از خداوند متعال خواهانم باري اگر از احوال اينجانب خواسته باشيد بحمدالله خوب هستم و ملالي جز دوري روي شما عزيزان باري مادر جان نامه شما در تاريخ بیست و یکم آذر ماه 1359، بدستم رسيد. خيلي خوشحال شدم من فكر نميكردم كه نامه شما را به اينجا بياورند. باري! مادر جان! ما در آبادان هستيم و در جبهه سرهنگ كيتيري هستم. در آن طرف رود «بهمن شير» كه درحال حاضر شده است. كبير شير اينجا همه صحبت از گردان 153 كه همين سرهنگ كيتيري است، ميكند. راستي! روزي كه بنيصدر آمد ما اينجا پیش بنی صدر بوديم. مادر جان! پول براي من نميخواهد بفرستيد چون اينجا پول به آن صورت احتياج نيست. مادرجان! قبل از اينكه نامه شما به دستم رسيد. يك روز جلوتر به محمود آقا تلفن زدم و با خودش صحبت كردم و گفت: ديگر قهوهخانه كسي نيست آقا ديگر آنجا نميرود. راستي از راديو ميگويد كه تهران جيره بندي شده است. شما چهكار ميكنيد. ازچيزهاي ديگر چطور؟ اميدوارم كه از اين جيرهبندي ناراحت شده باشيد چون جنگ است و در جنگ همين چيزها است و بايد صبر كرد تا درس شده و به اميد خداوند به زودي همه چيز درست ميشود. راستي! من اينجا يك لندرور تحويل گرفتم و كارهاي گردان را انجام ميدهم. بيش از اين وقت شما را نميگيرم قربان شما علي از قول من خدمت مادربزرگ و خدمت خاله مهين و آقا شهباز دعاسلام برسانيد. از قول من خدمت خاله شهين و اسماعيل آقا دعاسلام برسانيد. از قول من خدمت محمودآقا دعا سلام برسانيد و تشكر كنيد. از آن بابت و اميدوارم روزي بتوانيم جبران آن همه خوبيها را بكنيم. آقاجان از طرف من مامان را ببوس و ماما شما هم از طرف من آقاجان را ببوس.
**********
خدمت پدر و مادر مهربانم سلام
پس از تقديم عرض سلام و سلامتي شما را از خداوند متعال خواهانم باري اگر از احوال اينجانب خواسته باشيد. بحمدالله خوب هستم و ملالي نيست بجز دوري روي شماها باري مادرجان و آقاجان من در اينجا حالم خوب است، هيچ ناراحتي ندارم به جز اينكه از شماها دور هستم. مادرجان! از قول من خدمت محمود آقا دينجو پسرعمه با اين خانه سلام برسانيد. خدمت مادربزرگ سلام برسانيد. خدمت آقاي سرشهبازي با اهل خانواده و خدمت آقاي قنبري با اهل خانه سلام برسانيد. آقاجان و مادرجان به اميد خدا جنگ همين چند روز آينده به پايان ميرسد و ما بزودي به خانه بر ميگرديم و باميد خداوند روز به روز پيش ميرويم و از سربازهاي كوفه هر روز بيشتر از روز ديگر كشته ميشوند و اسلام پيروز ميشود اينجا قدم بقدم جنازههاي عراقي افتاده است و در چهار قدمي سنگر ما چند نفر عراقي را به خاك سپردهايم و همينطور ميگشتيم و پيش ميرويم و از اخبار هم كه ميگويند.
راستي مادرجان! يك شب راديو بيبيسي گفته كه صدام يكي از كشورهاي خارجي بايد دخالت كنند و ما را به ايران آشتي دهند به اميد خداوند اينطور كه پيداست در همين چند روز جنگ تمام ميشود. فردا شب مي خوابم خلاصه مادر جان! اين را هم بگويم كه پولم تمام شده است و اميدوارم كه پول در دست داشته باشيد و برايم بفرستيد خلاصه از قول من خدمت همگي دعا و سلام برسانيد پدرجان بيشتر روي سخنم با شماست كه سواد داريد خواهش مي كنم يك دقيقه از وقت را براي پسرت بگذار و براي او يك نامه بنويس ديگر وقت را نمي گيرم اميدوارم كه هميشه در پناه خداوند خوش و خرم بوده باشيد و آرزوي روزهاي خوشي را براي شما مي كنم و به اميد روزهاي آينده قربان هر جفتتان پسرت علي سرحدي ديگر سفارش نمي كنم نامه را هر روز بنويسيد و براي خوشحال كردن دل پسرت نامه بنويس و پول را هم فراموش نكنيد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری