اینجا جنگ است!
نوید شاهد البرز: نبیالله محمدي، دهم خرداد 1337، در روستاي ارس از توابع شهرستان ميانه ديده به جهان گشود. پدرش عبدالله (فوت 1338 ) و مادرش هما نام داشت. وی تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. شغلش آزاد بود. سال1358، ازدواج كرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. او ازسوي بسيج در جبهه حضور يافت. سوم شهريور 1365، در اسلام آبادغرب با اصابت سهوي گلوله به قلب، شهيد شد. پیکر وي را در امامزاده محمد شهرستان كرج به خاك سپردند.
نامه شهید:
خدمت همسر عزيز و گراميام، خانم هدايتي برسد. اولاْ سلام ميرسانم: پس از ابلاغ عرض سلام و احوالپرسي صحت و سلامتي شما را از درگاه خداوند بزرگ متعال خواستارم و اميدوارم كه انشاءالله هميشه درسايه خداوند بزرگ متعال صحت و سلامت بوده باشيد و هيچگونه نگراني و ناراحتي درخاطر شريفتان نداشته باشيد. هرگاه بخواهيد از روي لطف و محبت ازاحوال اينجانب، نبيالله محمودي باخبر شوي الحمدالله سلامتي حاصل است و جاي هيچگونه نگراني نيست. نگراني من فقط ازطرف دوري و نديدن شما است. اميدوارم كه انشاءالله ديدارها تازه گردد.
ضمناً همسرعزيزم فعلاْ من صحت و سلامت هستم و درمنطقه جنگي جنوب هستم. به جزيرة مجنون رفتهام درخاك دشمن عراق هستم. ازوطن دور هستم. درجاي غربت هستم. خيلي باتو نان و نمك خوردم و ضمناْ خيلي من به تواذيت و آزار كردهام و هيچكس تابه حال نميداند چطور زندگي كردهايم، اميدوارم بهخوبي خودت من راحلال بكني چون كه اينجا جنگ است و خط اول است خيلي خطرناك است.
دشمن بزدل از ترس جان خودش اقدام به همهگونه تلاش ميكند. چنانچه اگر سلامت ماندم عوض خوبيهاي شما را فراموش نميكنم و اگركه از بين رفتم؛ ديگر نتوانستم شمارا ببينم؛ فقط ازتو ميخواهم؛ من راحلال كني و ضمناْ نوشته بودي كه دو نفرزن ازطرف بسيج آمده بودند خانه وكاغذ دادند، جهت گرفتن كارت و جنس ارزان بگيريم. فعلاْ من كه سلامت هستم نميخواهم هرچه لازم باشد از دكان پدرت بخر و هروقت من شهيد شدم، آن موقع ديگر به من مربوط نيست و در ضمن همسرعزيزم خيلي ازشما ممنون هستم كه از راه بسيار دور من را به ياد انداختهاي. نامهاي كه فرستاده بوديد، خيلي خوشحال شدم. ازخداوند خواستارم كه هميشه وجود نازنين شما را هميشه در همهجا و در همه وقت خوش و خرم شاد و خندان نگهدارد و هيچ نگراني و ناراحتي و غم و غصهاي جزئي هم نداشته باشيد.
همسر عزيزم، خداوند انشاءالله درزندگاني عاقبت شما را به خيربكند و پدر و مادرت را و برادرانت و خواهرانت را سلامت بكند. خيلي خوشحال شدم، نامه را فرستاده بودي. خواندم بياندازه خوشحال شدم و آن عكس و فتوكپي نوشته بودي ببري كارت بگيري. نميخواهم من فكر اين چيزها نيستم. چه ميخواهيم بگيريم؟ ول كن! اين حرفها را و ضمناْ خدمت پدر و مادرت سلام ميرسانم و فاطمه هدايتي را سلام ميرسانم. آقاي مجيد عرض سلام ميرسانم.
به اهل خانه عرض سلام ميرسانم. ديگر بيشتر ازاين مزاحم نميشوم و خانواده حميد و بچه هايش عرض سلام مي رسانم سلامتي شما را از درگاه خداوند بزرگ متعال خواستارم. ازقول من ازصورت آقا مهدي و فاطمه خانم و ليلا و زهرا ببوس و همه آنها را دعا و سلام مي رسانم. خدا همه آنها را حفظ كند اگر اين نامه دست شما مي رسد جواب نفرست شايد ان شاءالله سربرج اگر سلامت ماندم مرخصي خواهم آمد و اين نامه را پاره نكن! يادگاري نگهدار. همان ساعت كه نامه شما رسيد جوابش را نوشتم. با تقديمي احترام
نبي
الله محمدي بیست
و یکم مهرماه 1364
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری