اشکهایت مرا خیس میکند
نوید
شاهد البرز: شهید لطف الله افتخاری هفتم شهريور1342 ، در شهرستان آوج چشم به جهان گشود .پدرش حسن، كارگر بود و مادرش قدمخير نام داشت. تا چهارم ابتدايي درس خواند و به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت .بيست و دوم مرداد1363
، در شرهاني توسط نيروهاي عراقي با اصابت تركش به كمر، شهيد شد.
پیکر او را در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپردند.
روایتی مادرانه از شهید «لطفالله
افتخاری»:
«بهترینها به جبهه میروند»
«من مادر شهيد «لطفالله افتخاري» هستم. روزي كه ميخواست به جبهه برود به تهران رفت. آنجا گفته بودند ما بهترينها را ميخواهيم انتخاب كنيم و به منطقه بفرستيم كه لطفالله را هم از بين بچهها انتخاب كرده بودند. او به منطقه رفت و زخمي شد. بعد از چند روز که برگشت، دست و صورتش را باندپیچی کرده بود. شب که داشت میخوابید، گفتم: لطفالله چرا همۀ بدنت را باندپیچی کردهای؟! جوابی نداد.
صبح كه شد، هر چه به او گفتم: نرو! هنوز خوب نشدهاي. به حرف من گوش نداد. گفتم: نرو منطقه پدرت ميرود نامه ميگيرد و به تهران انتقالت میدهد. گفت: نه! بايد من بروم و رفت. بعد از چند روز من به برادرش گفتم از لطفالله خبري داري.
گفت: به لطف الله خمپاره
خورده و الان هم در بيمارستان است. صبح كه شد ما به ملاقاتش رفتیم. تشنه بود و ميگفت:
بابا جان، آب ميخواهم..... خيلي پسر خوبي بود. تمام همسايه ها الان بهجاي من
افسوس ميخورند.
«رویای صادقه مادر»
يك شب ديگر خواب ديدم؛ تمام لباسهايش خيس است. من ناراحت شدم. گفت:چرا ناراحت شدي؟
گفتم: بهخاطراينكه، تمام سر و پايت خيس شده.گفت: تو به من آب پاشيدي و من خيس شدم. گفتم: کی و كجا من آب پاشيدم؟ گفت: نه تو اين كار را كردي. از آن روز به بعد من ديگر گريه نكردم.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری