نمي دانم كه چرا آنقدر عاشقت شده ام
نوید شاهد البرز؛ شهید «علی خانبان» که نام پدرش منصور است در سال 1344، در کرج چشم به جهان گشود. وی رزمنده پاسداری بود که در دروان دفاع مقدس پا به جبهه حق علیه باطل گذاشت و بعد از رشادت های فراوان در دهم فروردین ماه 1365، در منطقه عملیاتی نفت شهر به شهادت رسید. تربت پاک شهید در جوار امامزاده محمد کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
دلنوشته شهید«علی خانبان» را در ادامه می خوانید:
بوي عمليات بر مشامم خورده است و من ديگر به هيچ چيز جز عمليات فكر نمي كنم. خدايا! نمي دانم كه چرا آنقدر عاشقت شده ام و انگار مي خواهم بال در بياورم و بسويت بيايم و اين احساس را دارم كه ديگر روي زمين جاي من نيست و من بايد به زودي از اينجا بروم. اين خانه خاكي ديگر به درد من نمي خورد. چيزهايي كه در فكرم هست به اين سادگي نيست كه بر روي كاغذ بياورم.
خداوندا! هياهوي عجيبي در اينجا حكمفرماست؛ هياهويي كه
همه اش به تو ختم مي شود
و عده اي از بچه ها را مي بينم كه در حال تميز كردن اسلحه و يا نوشتن وصيت نامه هستند.
خدايا! از چهره اين بچه ها نور
مهدي مي درخشد و معلوم است كه اين عاشقان شبها در گوشه و كنار با تو خلوت مي كنند.
خدايا! اين عاشقان كيستند كه شب با همه خستگي از
خواب خود مي زنند و با تو خلوت مي كنند. در چهره يكايك آنها نوري است كه از نور تو
سرچشمه گرفته است.
خدايا! اينها اگر به عشق تو نبود، يك لحظه در اين جهان مادي آرام نمي گرفتند. فقط عشق تو است كه آنها را نگه داشته است. همان چيزي است كه علي (ع) به همام گفت كه اگر خداوند مرگ را براي هر كس معين نكرده بود او نمي توانست بماند. خدايا! بارالها معبودا رحيما ديگر از ماندن در اين جهان خسته شده ام. خدايا! ديگر عاشق و دلباخته حضرت مهدي (عج) شده ام و مي خواهم هر چه زودتر به وصالم برسم. مي خواهم هر چه زودتر به پيش حسين (ع) بيايم. خداوندا! شادي شهيدان را در بهشت مي بينم. خدايا! امام حسين (ع) را مي بينم كه از شهدا و مفقودين استقبال مي كند و مهدي را مي بينم كه بر سر بالين شهدا نشسته و به ياد مادرش فاطمه زهرا گريه مي كند. خداوندا! بوي بهشت از تربت سالار شهيدان حضرت امام حسين (ع) به مشامم مي رسد. براستي كه بوي بهشت تو از تربت حسين است. خدايا! من به جبهه آمدم كه دين تو را ياري كنم و بنواي حسين (ع) لبيك بگويم آمدم تا بگويم اي حسين اگر در كربلا نبودم كه در ركابت بجنگم تا شهيد شوم، اكنون در كربلاي ايران براي اهداف تو مي جنگم و تا پيروزي نهايي يا شهادت دست برنمي دارم و اگر در آن موقع نبودم كه بدنم در زير سم اسبان تكه تكه شود، اكنون دوست دارم كه در كربلاي ايران بدنم در زير باران توپ و خمپاره به دست پست ترين جنايتكار تاريخ و رجال زمان تكه تكه شود تا شايد بدين وسيله توانسته باشم كاري كرده باشم و خشنودي خدا را جلب كرده باشم.
حسين جان! از كودكي آرزويم اين بود
كه كربلايت را ببينم ولي نصيبم نشد. حسين جان! خيلي حسين حسين كردم حسين جان خودت
شفاعتم را بعهده بگير. حسين جان تو پيش خدا خيلي آبرو داري. حسين جان! خدا تو را خيلي
دوست دارد. خداوندا! قسمت مي دهم به حسين ابن علي به اين ثارالله كه مرا ببخش. خدايا!
تو خالق من هستي من بنده ذليل تو. خدايا! مرا ببخش يارب ارحم ضعف بدني آخر. اي خدا!
اين بدن ضعيف من طاقت عذاب تو را ندارد. خدايا! من غير تو كسي را ندارم كه به او
پناهنده شوم. خدايا! تو به من نعمتهاي زيادي را دادي يكي از بزرگترين نعمتهايت به من
اين بود كه توفيق نماز شب را به من مملوك دادي يا ديگر اين كه به من توفيق دادي كه
به جبهه بيايم ولي خدايا من شكر يكي از نعمتهايت را نتوانستم به جا آورم اي
برادران عزيزم من به شما توصيه مي كنم كه به دنبال خدا برويد...
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره
اسناد انتشارات، هنری