گذری بر زندگی و کلام شهید«حسن تبریزی»؛ از پا نمی نشینم
نویدشاهدالبرز؛ شهید«حسن تبریزی» که فرزند «حاج محرم» در سال 1344 ، در تهران در خانواده ایی مذهبی و مسلمان و مومن دیده به جهان گشود و پس از سپری شدن دوران کودکی تحصیلات ابتدایی را در یکی از مدارس جنوب تهران به پایان رسانید.
در سال 1355 همراه پدر و مادر به شهر «نظرآباد» مهاجرت نمود.
وی در مجالس دینی، مذهبی شرکت می نمود و از فیض و برکات انقلاب و رهبر و بنیانگذار انقلاب بهره می جست و مو به مو فرامین را گوش فرا می داد و با اوج گیری انقلاب شکوهمند اسلامی در تظاهرات علیه ستم شاهی شرکت فعالی داشت.
با صدور فرمان امام خمینی (ره) تشکیل ارتش بیست میلیونی، پای در نهاد مقدس بسیج نهاد و به فراگیری آموزشهای نظامی و رزمی پرداخت. در حراست و صیانت از دستاوردهای انقلاب اسلامی که حاصل خون هزاران شهید می باشد، کوشا و سخت مدافع و پیرو خط امام و ولایت بود.
با شروع جنگ تحمیلی هفت بار به جبهه های نور شتافت و در عملیات های بزرگ و پیروزمندانه شرکت می کرد و در اولین مرحله اعزام در یکی از عملیاتها، از ناحیه پا مجروح گردید.
برای آخرین بار که به کردستان اعزام شده بود، در شهر «بوکان» در تاریخ دوم تیر ماه 1362، در برخورد با کمین دشمنان اسلام ، در گیر و بنا به گفته سردار شهید «خداداد ورزدار» که یکی از همرزمانش بود، او جاوید الاثر شده است. تاکنون هیچ اثری از این سرباز دلیر و فداکار معلوم نشده است.
شهید «حسن تبریزی» در وصیت نامه کوتاه خود چنین آورده است:
خواهرانم، تمام حرکات خودتان را همچون زینب (سلام الله علیها) کنید. حضرت زینب (س) بعد از اینکه حضرت امام حسین (ع) شهید شد، مسئولیتشان شروع گردید و کاخ یزید ظالم آن زمان را خرد کرد.
خاطره ای به نقل از همرزم شهید:
خاطره
ایی از دوست همرزم او ، «علی عمران» (غلام) روزبان این چنین بیان می کند: یک روز ،
برادر حسن تبریزی روی پله ای که مقابل درب خانه اشان بود نشسته بودیم.زمانی بود که
وی مجروح شده و به نظرم سه یا چهار تیر به پاهایش اصابت کرده بود، شلوارش را بالا
زده بود و محل تیرها را به من نشان می داد و با خنده می گفت : غلام ببین ،
نزدیک بود که دشمن مرا ناک اوت و مرحوم کند اما کور خوانده، تا
جان در بدن دارم از پا نمی نشینم تا محو کامل دشمن به مبارزه ادامه خواهم داد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری