بوی خوش شهادت در سخنان شهید عبدلله معدنی پور به روایت برادر
نویدشاهد البرز:
شهید
"عبدالله معدنی پور" دردهم مرداد ماه سال 1340، در هیو روستایی از توابع
ساوجبلاغ در استان البرز بهدنیا آمد. تا مقطع دیپلم ادامه تحصیل داد و بعد برای امرار معاش رو به تعمیر رادیو و
تلویزیون آورد و در این کار موفق هم بود. سرانجام در منطقه غرب کشور در تاریخ هیجدهم خرداد ماه 1362، در حالیکه در
ماموریت دارورسانی به رزمندگان بود به درجه رفیع شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای «هیو» نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
زندگینامه شهید عبدالله معدنی پور در کلام برادر
برادرم عبداله در سال 1340، پا به دنیا گذاشت ولی چه دنیا ... کودکیاش را در رفاه نبود و با سختی و مشقت در دامن پر محبت پدر و مادرش بزرگ شد که همین عاطفه و محبت مادری و پدری بسیار جایگزین کمبودهای مادی شد. وی در سن هفت سالگی راه مدرسه را گشود و تا کلاس دوم ابتدایی در مدرسه نیز مشغول تحصیل بود ولی به علت مشکلات خانوادگی که چون پدر و مادر در تهران بودند با اجبار وارد تهران شد تا درسش را ادامه دهد.
وی مصمم و منسجم و با اراده در تهران درسش را ادامه داد و تا کلاس سوم راهنمایی در مدرسه 15 خرداد ادامه داد و بعدا به گرفتن رشته تحصیلی که بلکه بتواند از این طریق خدمتی به مملکتم کرده باشد، رشته برق را انتخاب کرد و در هنرستان نظام مافی دیپلم الکترونیک برق را به عنوان شاگرد ممتاز به اتمام رساند و بعد تکنسین رادیو تلویزیون سازی از وزارت کار و امور اجتماعی کسب کرد. سپس باز به محل زادگاهش آمد و مدتی دست ؟ پدرش بود و در مشکلات خانوادگی او را یاری می کرد و چون او در رادیو و تلویزیون سازی تخصص خاصی داشت در پایین ده یک مغازه ای که شاید بتواند کمک هزینه ای برای زندگیمان باشد اجاره کرد و به علت اینکه از زمان انقلاب در تظاهرات و راهپیمایی شرکت می کردتوجه و ارادت خاصی به اسلام و امام داشت و در محل کارش بیشتر وقتش را صرف تبلیغات و اشاعه فرهنگ اسلامی و انقلاب اسلامی کرد تا بلکه بتواند کسانی که اعتقاد به اسلام ندارند و اگاهی از اسلام ندارند، آگاه کند.
او همچنان راهش را ادامه داد و هیچ موقع به منافع شخصی نگاه نمی کرد و همیشه منافع اسلام بر مردم را در نظرمی گرفت با اینکه به خدمت مقدس سربازی رفت چون که اعتقاد راسخ و محکم به اسلام و امام داشت ادامه پاسداری و تبلیغ اسلام نبود تا بلکه بتواند در راه عقیده اش رهنما و رهگشای عدالت باشد.
او همیشه مشتاق نماز جماعت بود و در محل خدمتش نماز جماعت بر پا می کرد زیرا که مکتبش و عقیده اش بود و همیشه در متن نامه هایش سخنان امام امت را می نوشت و ما را توصیه به خواندن نماز و گفتار نیک و کردار نیک می کرد و در بیشتر نامه هایش و صحبت هایش سخن از شهادت بود.
او همیشه در وقت نماز با خدای خود راز و نیاز می کرد و از خدا می خواست که مرگ در بستر به سراغ او نیاید او از خدایش می خواست که شهادت را درمبارزه با کافران و ستمگران نصیبش گرداند و خداوند دعایش را مستجاب کرد.
تا
اینکه در تاریخ هیجدهم خرداد1362 در غرب
کشور در منطقه بالانج که ماموریت برای دارو رسانی به رزمندگان اسلام داشت بر اثر
انفجار مین که به دست مزدوران جهانخوار شرق و غرب جا گذاشته شده بود به درجه رفیع
شهادت نائل آمد و این دنیای کوچک را به دنیای بزرگ ترک کرده و از زندگی کوچکی به
زندگی بزرگی تحویل داد و به آرزویش رسید چون این دنیا برایش خیلی کوچکتر از آن بود
که شاید ما هم ندانیم زیرا او با خدایش پیمان بسته بود بر عهد و پیمانش وفا کرد و
به سوی خدا حرکت کرد، حرکت به سوی بی نهایت و تا بی نهایتها بتواند با خدایش
ملاقات داشته باشد.
راوی: احمد معدنی پور
منبع:
پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری