«عارفی جوان»
به گزارش نوید شاهد البرز، شهید «مالک وزیری» در تاریخ اول شهریور 1346، در شهرستان همدان به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا چهارم ابتدایی ادامه داد و سپس به شغل تاسیسات روی اورد. در زمان جنگ تحمیلی شهید به خدمت مقدس سربازی رفت و به سپاه پیوست. شهید بزرگوار در تاریخ بیست و یکم مهرماه سال 66 در منطقه «سومار» در اثر اصابت ترکش و شیمیایی به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید متن روایتی از این شهید در کتاب «ستارگان راه» است.
«بـه کُنـج خرابـات نشسـتن، ذکـر «یـا هـو» و «یـا حـق» گفتـن، نمـاز و روزههـای مسـتحبی خوانـدن و گرفتـن، دائـم ذکـر بـر لـب داشـتن، انُـس بـا قـرآن و ... روشهای مدرسهای اسـت بـرای پیمایـش راه عرفانـی کـه معلّمـان عرفـان بـه شاگردانشـان توصیـه میکننـد، امّـا جوانهایـی کـه در اواخـر دهه 50 و تمـام دهه 60 میانـدار میدانهـای هـول و خطـر بودنـد و سینههایشـان را سـپر کـرده بودنـد بـرای دفـاع از انقـلاب اسـلامی و پیـروی از پیـر جمـاران ،قـرآن خواندنـد، امّـا کُنـج خلـوت نگزیدنـد؛ نمـاز خواندنـد، امّـا نـه در پستوخانههایشـان، در مسـاجد و در صحنههـای جنـگ؛ ذکـر بـر لـب داشـتند، امّـا نـه بـا اوهـام و تخیـل، کـه بـا سـلاحِ در دسـت و بـا پـایِ در رزم؛ و ایـن چنیـن بـود کـه دشـمن در خـود شکسـّت و مـا در خـود شـگُفتیم و عرفـان را در میـدان دیدیـم، نـه در خانقـاه؛ و عارفـان جـوان سـینه چاک را در شـهر و جنـگ دیدیـم، نـه در دیـر و خرابـات و معتکـف در مسـاجد.
و ... مالـک هـم، همچـون پسـرعموی شـهیدش، یکـی از همـان جوانهـا بـود کـه وقتـی در پیشـانی وصیتّنامـهاش نوشـت: «بـا سـلام بـر پیشـگاه آن کـس کـه بـارگاه خونینـش قبلـة عاشـقان و کعبـه عارفـان اسـت؛ سـلام بـر حسـین و بـر اولّاد حسـین و اصحـاب حسـین(ع) فهمیدیـم کـه معلّـم عرفانـش کیسـت؛ و آن گاه کـه چنـد سـطر بعـد ادامـه داد: «و بـا سـلام بـر زیبایـی لحظه بـه خـون خفتـن در ره دوسـت»، تـازه دسـتمان آمـد کـه پرورش یافتـة مکتـب کـدام عرفـان اسـت و رودرروی کـدام قطـب دو زانـو نشسـته و تلمّـذ کـرده اسـت:
بـار خدایـا! ... تـو را حمـد می کنـم کـه سـعادت بسـیجی بـودن را عطایمـان کـردی تـا در ایـن کربـلای عشـق بـه نـدای سَـرور شـهدا لبیّـک گوییـم؛ و تـو را سـتایش کـه امـام عزیزمـان را هادیمـان قـرار دادی. خدایـا! تـو خـود شـاهد بـاش کـه جـز بـرای رضـای تـوقــدم بــر خــاک عطرآگیــن جبهه هــا نگذاشــتیم.
هنگامـی کـه در بیسـت و یکمیـن روز مهـر سـال 66 بـه میانجیگـری تیـری زوزه کشـان و آتش نشـان، گلـوی مالـک فـوّارهای از خـون بـه آسـمان پاشـید، دردی را کـه از گازهـای شـیمیایی دشـمن بـر بـدن داشـت، دو چنـدان کـرد، رمقـش را انـدک و مالـک را زمینگیـر .حـالّا دشـمن در پاتـک چنـدِ متـری جلـو آمـده بـود و قامـت بلِنـد او بـر خـاک و ... گَـزِشِ مـار صحرایـی، آخریـن خـان امتحـان او بـود بـرای پیمایـش راه دشـوار آسـمانی شـدن؛ امّـا مالـک مطمئـن بـود کـه روزی دانه هـای نـوری کـه قطره هـای خونـش در دل زمیـن منطقـه سـومار کاشـته، بـر خواهـد رُسـت و راه کربـلا را بـاز می کنـد و آن گاه زائـران از او نیـز یـاد خواهنـد کـرد؛ همان گونـه کـه در وصیتّنامـهاش خواندیـم کـه:
ای مــردم! ای امّــت! ... تــا کربــلای حســینی راهــی نمانــده؛ مــا کــه موفـّـق بــه زیارتــش نشــدیم، ان شــاءالله شــما راهگشــای مرقــدش باشــید و در آنجــا یــادی از مــا بکنیــد.
بخوان حماسه خونین کربلا با ما / که شد بسیط زمین جمله همصدا با ما
انتهای پیام/