پدر شهید منا «محمد جمهور» به مناسبت بزرگداشت لاله‌های سفید منا
«حاج‌ربعلی جمهور» پدر شهید منا «محمد جمهور» در روایت از فرزندش می‌گوید: «محمد شوق زیادی به زیارت خانه خدا داشت. برای رمی جمرات رفته بودند و قرار بود جای من هم طواف کند که آن حادثه پیش آمد و شهید شد و ما چهار ماه از او بی‌خبر بودیم.»

نوید شاهد البرز، دوم مهر ماه سالگرد شهدای فاجعه منا و حادثه مسجدالحرام سال ۹۴ است. شهید «محمد جمهور» یکی از این شهداست که در حج آن سال شهادت در زمره شهدای سرزمین وحی قرار گرفت در حالی که آرزویش دفاع از حرم آل الله بود.


مصاحبه
پدرش «ربعلی جمهور» که خود را کشاورز پیشه و اهل بستان‌آباد تبریز معرفی می‌کند، در جوانی به کرج نقل مکان می‌کند و در این شهر سوادآموزی کرده و شاغل می‌شود. در ادامه گفت‌وگو با پدر شهید منا «محمد جمهور» تقدیم مخاطبان می‌شود.

من سواد خواندن را در کرج یاد گرفتم و می‌توانم کتاب و روزنامه بخوانم. ۲۵ سالگی با دختری از شهر خودم ازدواج کردم. چند سالی در کرج تنها زندگی کردم و بعد همسرم را هم به کرج آوردم. اوایل در کرج کار ساختمانی و بنایی انجام می‌دادم. در محله مصباح کرج زندگی می‌کردیم. بعد از مدتی هم در شرکتی در شهرک اکباتان مشغول کار شدم. حدود ۲۰ سال در آن شرکت کار کردم. محمد فرزند سوم من بود. او تحصیلاتش را در ترک آباد شروع کرد. در دوران تحصیلش زمانی که من در کرج نبودم و برای ساخت بیمارستانی به جبهه رفته بودم. محمد با تهدید معلمش ترک تحصیل کرد و مدتی مدرسه نرفت تا اینکه من برگشتم و مشکل را حل کردم. او بچه خوبی بود. اهل شیطنت نبود تا موقع شهادتش هم در محله مصباح ماند.


                                                               شهید اهل مسجد
از بچگی گاهی با من سرکار می‌آمد و شاید تفریحش این بود. از بچگی همت کار کردن داشت گاهی بتن ریزی، آرماتوربندی و حتی گاهی رستوران کار می‌کرد. درسش را هم می‌خواند. اهل مسجد هم بود. مسجد همین ترک آباد می‌رفت. محرم‌ها هم پیش آیت الله حسن زاده آملی می‌رفت. شاگرد آیت الله بود. همسرش را خودش انتخاب کرد. مراسم ازدواجش مذهبی بود.

                                                                    طواف ناتمام
من خودم سال ۱۳۷۲، به نیابت برای زیارت خانه خدا رفتم. سالی که محمد به من گفت فیش حج را آزاد خریداری کردم و قصد دارم بروم به او گفتم محمدجان زود نیست! گفت: نه! شما هم یک طبقه از خانه را بفروش تا با هم برویم. سه چهار ماه بعد محمد تنها رفت. آخرین تماسی که با من داشت گفت داریم برای محرم شدن می‌رویم. فردای آن روز برای رمی جمرات رفته بودند که آن اتفاق افتاد. قرار بود جای من هم طواف کند که آن حادثه پیش آمد. چهار ماه از او بی‌خبر بودیم.

                                                           گمشده‌ای در خانه خدا
خیلی سخت گذشت. نه از خودش و نه از پیکرش خبری نبود تا اینکه گفتند خودتان باید به مکه بروید. با همسرم به مکه رفتیم. آنجا انگشت‌نگاری کردند و بعد عکس‌های پیکر را به ما نشان دادند. ما را سر مزارش هم بردند. ما اعتراض کردیم که باید شهدا را بدهید. گفتند شما بروید ما آن‌ها را می‌فرستیم. بعد از ۱۵ روز پیکر‌ها را آوردند. ما هم پیکر را در گلزار شهدای امامزاده محمد(ع) در کرج به خاک سپردیم.

                                                   از عشق به دفاع از حرم تا مهمانی خدا

دوست دارم با رهبر عزیزمان دیداری داشته باشم و از محمد بگویم که دوست داشت مدافع حرم شود. او به مهمانی خدا رفته بود که شهید شد. از جوان‌ها به عنوان پدر شهید می‌خواهم که راه شهدا را ادامه دهند. علیه ظلم و ستم بایستند تا مهدی زمان (عج) ظهور کند.

گفت‌وگو از اباذری

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده