«گل قرآن»
به گزارش نوید شاهد البرز، شهید «علی وزیری» که نام پدرش صفر است در بیست و چهارم فروردین 1344، در تهران به دنیا آمد. تا دوم متوسطه درس خواند. در نوزده سالگی در حالیکه سرباز بود از طریق ژاندارمری به جبهه اعزام شد. بیست و سوم فروردین 1363، در سقز با اصابت گلوله توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
آنچه در ادامه میخوانید روایتی از شهید «علی وزیریمقیمی» است.
«آنگاه کــه مــرگ را ختــم و معــاد را وهــم و پنــدار خــود را حتــم یافتــی، قــرآن بخــوان؛ آنگاه کــه غــرور وجــودت را فــرا گرفــت و تفاخــر شــعورت را، و ذلت خویــش را عــزت یافتــی و نخــوت خویــش را همــت، قــرآن بخــوان؛ آنگاه کــه از فــرط جهالــت، امانــت را از یــاد بــردی و بــه خیــال ســعادت اســیر ضلالــت گشــتی، قــرآن بخــوان!
فقـط مهـدی رجببیگـی نبـود کـه جوانـان، مـردان و زنـان را دعـوت میکـرد بـه قـرآن، علـی وزیـری هـم یکـی بـود از همـان جوانهـای دورۀ رجببیگیهـا، بلـه، او هـم سـفارش همیشـگیاش بـه خانـوادهاش و یقینـا بـه مـن و شـما، دل و جـان و گـوش سـپردن بـه قرائـت قـرآن بـود.
علــی وزیــری پــس از برخاســتن از دامــان مــادری کــه نبــات مهربانــی را در شــیر ایمــان میآمیخــت و بــه کامــش میریخــت، دســت در دســت پــدری گذاشــت کــه هیئــتدار بــود؛ تـا خـودش را شـناخت، شـد سـینه زن مجلـس امـام حسـین(ع) امـا ایـن، همـۀ داسـتان کنش َو روش علـی وزیـری نیسـت، سـر دیگـر طومـار زرنگـی او، کلام وحیانـی اسـت؛ دلبسـتگیاش.
بـه قـرآن و حرمتـی کـه بـرای کلام الهـی در دل میپرورانـد و حریمـی کـه بـرای آیه آیـۀ آن سرچشـمۀ نـور در خانـۀ چشـمش، بـه شـیرینی تمـام نشـاند، کار خـودش را کـرد؛ یعنـی علـی وزیـری آنقـدر بـا دو زانـوی ادب در برابـر قـرآن نشسـت و آنقـدر نـور خوانـد و خـورد، کـه شـد یـک قـاری تمام عیـار در حـد خـودش و بـه انـدازۀ تمـام رعنایـی یـاس سـبزقامت نوجوانـیاش، تـا قرآن ِ خـوان مدرسـهاش باشـد و در چنـد مسـابقۀ قـرآن هـم شـرکت کنـد و بالاتـر از همـه، بـر سـکوی اول بِایسـتد.
و ... و دیگــر اینکــه علــی وزیــری، ایــن ســرباز وظیفــۀ جــان بــر کــف ژاندارمــری که در منطقــۀ دیوانــدره بــا کوملههــای ضدانقـلاب درگیــر شــد و بــا تیــری کــه بــر قلــب صنوبـریاش نشسـت تـا بهشـت خـدا پـر کشـید، رفتنـش نیـز قشـنگ بـود، همانطـور کـه آمدنـش؛ امـا اینجـای قضیه را دیگـر نمیتوانیـد حـدس بزنیـد؛ پـس بهتـر اسـت از مـادرش بشــنویم بشــنویم.
روز بیسـت و چهـارم فروردیـن سـال ۱۳۴۴ کـه عیـد قربـان بـود، پسـرم علـی بـه دنیـا آمـد و نـوزده سـال بعـد، در همـان تاریـخ شـهید شـد! و ... تـو چـه دانـی؟ شـاید ایـن هـم رمـزی باشـد کـه روزی فرشـتگان عـرش الهـی راز مگویــش را فــاش کننــد بــرای اهالــی آســمان؛ آنهــا کــه راه کوچه باغهــای بهشــت خــدا را بهتــر از بیابانهــا و خیابانهــای دنیایــی میداننــد، میبیننــد و میخواهنــد.»
منبع: «ستارگان راه»