عشق خدمت به خلق داشت
به گزارش نوید شاهد البرز، سردار شهید «ملکاحمد چگینی» در سال ۱۳۴۳ در یکی از روستاهای اطراف نهاوند چشم به جهان گشود. پس از طی کردن دوران خوش کودکی در هفت سالگی برای کسب علم و دانش راهی مدرسه شد. او دوران تحصیل را با بالاترین نمرات با موفقیّت طی کرد و از لحاظ هوش استعداد در ردیف بسیار بالایی قرار داشت. بعد از پایان دوران سه سالۀ راهنمایی به دلیل علاقهی فراوان در رشتهی الکترونیک در هنرستان کرج ثبت نام کرد.
دوران تحصیلی این سردار شهید، مصادف بود با جنبش مردم مظلوم ایران علیه رژیم منحوس پهلوی و او پا به پای مردم دلسوزانه در تجمعات خیابانی و تحصن در دانشگاه شرکت میکرد.
سجایای اخلاقی سردار
شهید ملک احمد چگینی با توجّه به اخلاص عمل و علاقهای که به اسلام داشت. شناخت کامل دین اسلام را بر خود لازم میدانست. از این رو با مطالعهی کتابهای قرآن و نهج البلاغه و کتب دیگر اسلامی و شناخت اهداف انقلاب و روحانیت، اطلاعات و آگاهی خود را کامل کرده و برای برقراری دین اسلام و انقلاب با تمام استواری و برای رضای خداوند در این مسیر گام بر میداشت و انجام وظیفه میکرد.
او با خلوص و عشق با ملّت شریف ایران برای استقبال امام (ره) هم قدم شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تا زمانیکه کمیته تشکیل شود، حفاظت و حراست از اماکنهای عمومی بر عهدهی جوانان و نوجوانان بود و احمد نیز مشتاقانه در این هستههای مقاومت، فعالیّت و کوشش میکرد.
با صدور فرمان امام مبتنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی شروع مبارزهی مستقیم و مسلحانه با دشمنان اسلام را در پیش گرفت. او حضرت امام را بسیار دوست داشتند و علاقهی شدید وی به دیدار امام خمینی (ره) بهعنوان اعلام آماده بودن برای محافظت از انقلاب اسلامی با جمعی از همرزمان خود به قم عزیمت کردند؛ و هنگامی که در شهر قم به رژه پرداختند، مورد یورش گروهکهای خلق واقع شدند. بعد از درگیری شدید، چون هدف آنها دیدار از امام بود به دستور او به مساجد رفت و با این حرکت امنیت شهر را از دست خائنین حفظ کردند. شهید احمد چگینی ضمن گذراندن دورههای متعدد آموزش، رزمی خود را برای رودررویی با دشمنان آماده کرد. با شروع دوران جنگ هشت سالۀ تحمیلی عراق در سال ۱۳۵۹ او از اوّلین اشخاصی بود که داوطلبانه به سوی جبههها شتافت. او از همرزمان نیرویهای نامنظم شهید دکتر چمران محسوب میشد. بعد از مدتی مبارزهی مستقیم با دشمنان به کرج بازگشت و دوباره برای ادامهی تحصیل راهی هنرستان شد.
وی در تاسیس انجمن هنرستان، انجمنهای اسلامی کرج، انجمن اسلامی فجر در منطقه دو اسلام آباد برای مقابله با منافقین، فعالیّتهای بسزایی داشتند. در سال ۱۳۶۰ با بر پایی نمایشگاههای مختلف در مساجد در افشاگریهای گروهکهای الحاوی جوانان را ترغیب و تشویق به شرکت در بسیج انجمن اسلامی و اعزام آنان به جبهههای نور علیه ظلمت شد.
عاشق ایثار
شهید چگینی سردار بزرگی بود که ضمن دعوت جوانان به جبههها خود جلودارتر از همه به میادین جنگ راهی میشد. او در عملیاتهای کربلای پنج، شلمچه، والفجرهشت، سرپلذهاب، سومار، حمرآبادان و سوسنگرد شرکت کردند؛ که این مبارزات پیاپی او منجر به ترک تحصیل شد، ولی او عاشق ایثار و ازخود گذشتگی در راه خدا بود. سراسر زندگی او غرق حضور خدا بود و او همیشه جواب سوالهای خویش را در درگاه معبود میجست؛ و همواره در راه رضای خدا گام بر میداشت و مخالف دشمنان اسلام بود و برای سرکوب آنها حاضر بود از جان و مال و زندگی خود نیز بگذرد. در انجام واجبات قصور نمیکرد و مستحبات را به طور شایستهای انجام میداد. او به دستور خداوند و سنت رسول ازدواج کرد. وی عقیده داشت لازمۀ مبارزه با دشمنان و قدرتهای متجاوز حفظ اتحاد و ایجاد تشکیلات قوی میباشد برای همین جهت تقویت نهادهای تشکیل دهندۀ جوانان عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از گذراندن دورههای دیگر آموزشی درسال ۱۳۶۳ به دلیل مهارت و تخصص در رشته الکترونیک در دسته مخابرات و الکترونیک سپاه به انجام وظیفه پرداخت. پس از یاد گرفتن برخی مسائل مخابراتی لازم در امور مخابرات به سوی جبههها شتافت. بعد از تمام شدن دوره مأموریّت جهت تکمیل تخصصیترین آموزشهای لازم به تهران بازگشت و حدود شش ماه بعد مجددا به مناطق جنگی عازم شد. شهید در دوران جنگ کمتر در تهران و کرج دیده میشد؛ و به بهانههای مختلف بنا به درخواست شخصی و داوطلبانه به جبههها رهسپار میشد.
شهید جذاب دفاع مقدس
به روایت از همرزمان: احمد همیشه آمادهی اعزام به جبهه بوده و به جای دیگر همکاران و دوستانش که امادگی برای مأموریّت نداشتهاند وی جایگزین میشد. او هیچگاه از نبرد با دشمن خسته نمیشد و از خودگذشتگی او به حدی بود که وظایف دوستان خویش را هم در جبههها انجام میداد و گاهی از حضور او دشمن به وحشت میافتاد و مانند آبی بر روی آتش عمل میکرد و در جبههها متانت، خوشرویی، آرامش و اخلاق شهید چگینی عاملی بود که هر بینندهای را مجذوب خود میکرد. رزمندگان و همسنگران با حضور او در میان شان همیشه خوشنود و راضی بودند و دوری او را نمیتوانستند تحمل کنند وجود او به جمع لطف و گرمی خاصی میبخشید و در مواقع غیبت او فقدان وجودش کاملاً مشهود بود. تلاش و کوششهای شبانهروزی وی در جبههها و پشت جبهه ها، دعوت او به همکاری، اتحاد و تعاون نشانی از اعتقادات او به وحدت، انسجام و یکپارچگی برای ریشه کن ساختن بنیان ظلم و ستم بود. بر اثر پرهیزکاری و تقوا روح پاک و با صفای او روحانیّت عجیبی پیدا کرده بود و به منظر و جاذبهاش میافزود. هرکه او را میدید مجذوب کلام و رفتار او میشد. تمام محبتهای وی برگرفته از آیههای کلام الله مجید بود و گویی هرگاه زبانش را به سخن باز میکرد، عطر کلام او فضا را عطر آگین میکرد و به راستی او گلی برگزیده بود از گلستان احدیت.
گرهگشایی از خلق
علاقۀ فراوان احمد به قرآن و معارف اسلامی، انگیزهای برای تشکیل کلاسهای اصول عقاید، آموزش قرآن و آموزشهای نظامی در انجمنهای اسلامی که برای استمرار آنها همکاری فراوانی میکرد. او به طور مستمر در دعای کمیل که به اتفاق اعضاهای انجمن اسلامی و بسیجیان بر پا میشد، شرکت میکرد. آرامش او به حدی بود که در عزم و تصمیم گیری وی هیچگاه خللی وارد نمیکرد. آنچنان روح و جان وی را آرامشی فرا گرفته بود که حتی در رویارویی محاصرۀ بیست و چهار ساعته کوچکترین تزلزلی بروز نداد. لحظههای آخر عمر پر عزّتش بود وقتی که در جادۀ کامیاران حرکت میکردند، دقایقی قبل از شهادت به یاران خود میگوید: بوی بهشت را استشمام میکنم همراهان او سخنانش را حمل بر شوخ طبعی ایشان میدانستند، ولی دقایقی بعد حادثهای به وقوع میپیوندند و دوستان تازه متوجّه سخنان او میشوند و میگویند: آخرین سخنان شهید چگینی یا امیرالمؤمنین (ع) بود. همیشه برای ارتقا سطح علمی خود و دیگران خیلی جدی و پر تلاش بود. نمازهای جماعت را حتی هنگامی که مهمان داشت. با آن همه زهد و تقوا با عدۀ کم بر پا میکرد با وجود این که همیشه در جبههها بود و کمتر در تهران حضور داشت، حتی با همان حضور کم صلهی ارحام را غنیمت میدانست و انجام میداد. با وجود وظایف مهّم و سنگینی که در جبههها، نیروی هوایی و سپاه منطقه یک ثارالله بر عهدهاش بود ریزترین مسائل مربوطه راحتی با نزدیکترین کسان خویش مطرح میکرد و دائم میگفت: «من خادم ناچیزی در سپاه هستم. در مورد شهدا عقایدش این بود که شهیدان با گذشتن از جان و مال خویش با خدای خود معامله میکنند و برای رسیدن به قرب الهی دنیا را کوچک و سلول خود میدانند که گنجایش بزرگی روح آنها را ندارد. عشق، خدمت به خلق خدا و گره گشایی از کار همنوعان تنها دغدغۀ او به شمار میرفت.»
شهادت
سرانجام در تاریخ دهم فروردین ۱۳۶۶، در جاده کامیاران سنندج با واژگون شدن خودرو پیکر مبارکش بر اثر صدمات زیاد مجروح شد و او به آرزوی دیرینه خود، شهادت رسید و زمین از خونش رنگی ارغوانی به خود گرفت. او در بیست و سه سالگی زمین را با خون خویش گلگون کرد و جسم پاک او را در گلزار شهدای جواد آباد کرج به خاک سپردند.
انتهای پیام/