ایمان و هدفم؛ عشق به الله
به گزارش نوید شاهد البرز، شهید «روحالله مهرانی»، بیستم دیماه ۱۳۴۳، در شهری کوهسار از توابع شهرستان ساوجبلاغ دیده به جهان گشود. پدرش حمدالله، کارگری میکرد و مادرش عمهجان نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. خیاط بود. به عنوان بسیجی خدمت میکرد. یکم اردیبهشت ۱۳۵۹، در زادگاهش هنگام آموزش نظامی با اصابت سهوی گلوله به شد. مزار وی در گلزار شهدای روستای چندار تابعه شهرستان زادگاهش قرار دارد. برادرش علی نیز به شهادت رسیده است.
آنچه در ادامه میخوانید روایتی از شهلا مهرانی همسر برادر شهید است.
روزی ما در خانه نبودیم. او با برادرانش در خانه بودند. ما آمدیم دیدیم که این برادران خیلی ناراحت هستند، گفتم که چه شده؟ کسی چیزی نگفت تا اینکه یکی از برادرانش گفت که شهید روحالله پیکنیک را آوردند و سیخ کبابی را روی آن گذاشته و چند مرتبه به بدن خودش زده است. ما گفتیم که چرا اینکار را میکنی مگر گناه ندارد که اینطور بدن خود را میسوزانی؟ گفت: میخواهم ببینم اگر در دست دشمن افتادم و در عراق اسیر بودم، میتوانم تحمل کنم یا نه؟!
کسی که از آینده خودش خبر ندارد من باید ازهمین حالا خود را با این چیزها آماده کنم و داستان کوتاه از زندگی که این شهید هیچ وقت در خانه یا بیرون از خانه به کسی آزاری نرسانده است. همیشه با خدا بود. قرآن و نماز میخواند. برای پا برجایی دین اسلام تلاش میکرد. ما باید از میهن خود دفاع کنیم تا مثل فلسطین که اسرائیل اینطور آنها را بی خانمان میکند نباشیم؛ و من الله التوفیق.
خدایا! بارالها! معبودا! معشوقا! مولایم! من ضعیف و ناتوان دوست دارم چشمهایم را دشمن در اوج دردش از حلقه دربستان در آورد و دستهایم را در تنگه چزابه قطع کند. پاهایم را در خونین شهر از بدن جدا سازد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهایش کند و سرم را در شلمچه از تن جدا نماید تا در کمال فشار و آزار دشمنان، مکتبم را ببیند که گر چه چشمها و دستها و پاها و قلب و سینه و سرم را از من گرفتهاند، اما یک چیز را نتوانستهاند که از من بگیرند و آن ایمان و هدفم است که عشق به الله و معشوقم و به خدای مطلق جهان هستی و عشق به شهادت و عشق به امام و اسلام است والسلام و علیکم و رحمةالله و برکاته.
انتهای پیام/