«میراث پدری»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «منصور کرمی» در سال ۱۳۲۱ در یکی از روستاهای اطراف شیراز به دنیا آمد. وی بیش از دو سال نداشت که مادرش را از دست داد و سرپرستی او را پدرش به تنهایی عهدهدار شد.
از روزهای سخت تا شهادت
پدر با وجود مشکلات شغلی کودک را نیز همراه خود به سر کار برد تا اینکه در ۴ سالگی با پدرش به کرج آمد. او از همان اوایل زندگی با تمام سختیها و ناملایمتها و رنج بیمادری آشنا بود. زمانی که کودکی شش ساله بود پدرش برای نگهداری از کودک همسری انتخاب کرد و تا هفده سالگی نزد پدر و نامادری زندگی کرد.
پس از مدتی هنگام سربازی شهید فرا رسید و به خدمت نظام وظیفه اعزام شد. این دوران را به پایان رسانید و همسری انتخاب کرد. زندگی ساده و بی پیرایهای را آغاز کردند و با شغل آزاد زندگی خانوادهاش را تامین میکرد. ثمره ازدواجش دو فرزند پسر و دو دختر است.
روزهای انقلاب
در میان سختیها و دردها با بلند شدن آوای انقلاب با تمام قوا در انقلاب و مبارزات شرکت کرد. او که منتظر چنین فرصتی بود انقلابی که در درونش بهوجود آمده بود، شعلهورتر شد تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید. در روز ۲۲ بهمن او کوشش چشمگیری از خود نشان داد. کمک به مجروحین درگیریها از کارهای مهم او بود. علاوه بر آن خود نیز در مبارزات مسلحانه ۲۲ بهمن حضور فعال داشت.
پس از پیروزی انقلاب در مجلس مذهبی و مساجد شرکت میکرد. تا جایی که مقدور بود نماز را در خانه نمیخواند و به مسجد میرفت و دیگران را نیز به این کار تشویق میکرد.
او مدت ۱۰ سال در اداره کار و امور اجتماعی کرج مشغول بود و سرانجام با وجود نیاز جامعه و لبیک امام (ره) به سوی جبهه شتافت. با وجود اینکه عضو انجمن اسلامی محل کار خود بود.
خانواده در خصوص فعالیتهای مهم عبادی و معنوی وی بیان میکنند: «شهید کرمی فردی انقلابی و مومن بود که هیچگاه نماز و روزه اش را ترک نکرد. تا آنجا که میتوانست نماز را در خانه نمیخواند، به مسجد میرفت و در مراسمهای دعا شرکت میکرد.»
همچنین از فعالیتهای مهم سیاسی و اجتماعی وی نیز میگویند: «قبل از انقلاب وبعد از انقلاب در اکثر تظاهراتها و راهپیماییها شرکت داشتند و عضو انجمن اسلامی محل کار خود (اداره کار و امور اجتماعی) بودند.»
از خصوصیات بارز اخلاقی شهید نیز عنوان شدهاست که در دوران جوانی تواضع و احساس مسئولیت در انجام وظایف بود و احترامی که نسبت به پدرش داشت.
والدینش همچنین میگویند: «زمانی که میخواست به جبهه برود خیلی خوشحال بود که در سراسر عمرش چنان نبود. به همسرش سفارش میکرد که وقتی شهید شدم برایم گریه نکنید تا دشمن خوشحال شود و بگذارید فرزندانم راهم را ادامه دهند و تفنگم را بر زمین نگذارند.»
انتهای پیام/