شهیدی که مخالف رواج فرهنگ غربی بود
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید علیرضا خلیلی، در سال 1344 هجری شمسی در خیابان غیاثی تهران متولد شد. او از اوائل كودكی بسیار پرتلاش و همیشه در پی كارهای سخت بود و همواره برای برعهده گرفتن مسئولیتهای محوله اعلام آمادگی میکرد. وی در سال 1356 و در شروع انقلاب ملت ایران و آگاهی طبقه مستضعف و به پاخاستن برعلیه ظلم طاغوتیان برای روشن شدن ذهنش وقتش را در مساجد تهران میگذارند. او شبها با چند نفر از دوستانش برای نوشتن اعلامیههای دیواری در خارج از خانه بهسر میبرد.
این اقداماتش تا سال 1357 و روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) ادامه داشت. پس از آن مدتی در كمیته اسلام آباد كرج البته به دلیل سن و سال کم با ضمانت پدر و مادر و سپس در سازمان فدائیان اسلام عضویت پیدا كرده و در آنجا خواهان اعزام به غرب كشور بود و همیشه از اینكه گروهی ضدانقلاب در كردستان دست به آشوب زد. وی از اینکه او و امثال او میخواهند و میتوانند برای مبارزه به کردستان بروند ولی اعزام نمیشدند، ناراحت بود.
علیرضا پس از تلاش بسیار در اواخر سال 1358 هجری شمسی به غرب كشور اعزام شد و مدتی در قصرشیرین و سپس در مهاباد بود و در مدت شش ماه كه آنجا بود فقط دو مرتبه به كرج آمد و برای آخرین بار ساعت شش صبح بود كه هنگام ورود به خانه به پدر و مادرش گفت: "بلند شوید! آمدهام شماها را ببینم و بروم" و با اینكه از طرف خانواده اصرار زیادی برای ماندن میشود او نمیپذیرد و میگوید كه امروز روز مهمی است باید حتما بروم و پس از خداحافظی میرود و بالاخره ساعت 4 بعداز ظهر روز چهاردهم شهریور ماه 1359 در مریوان همراه با چند نفر از برادران سپاه هدف خمپاره مزدوران آمریكای جنایتكار قرار میگیرند و بهدرجه رفیع شهادت میرسد.
خانواده شهید بیان میکنند: «در دوران انقلاب شبها به همراه دوستانش اعلامیهها دیواری امام را پخش کردند و بعد از انقلاب هم کمیته اسلام آباد کرج فعالیت داشت. به نماز اهمیت زیادی میداد و بسیار در کارهایش جدی بود و همیشه و در همه جا از انقلاب طرفداری میکرد و مخالف سرسخت فرهنگ غرب بود.»
همچنین اظهار میکنند: «شهید همیشه به حالات شوخی به مادرش میگفت: "مادر من با آرپیچی شهید میشوم. سرانجام نیز با خمپاره به شهادت میرسند. خانواده شهید میگویند: «برای آخرین بار که علیرضا به دیدن ما آمد ساعت شش صبح بود که هنگام ورود به خانه خطاب به ما گفت: "بلندشوید آمدهام شمارا ببینم و اینکه از طرف خانواده اصرار زیادی شد.»
انتهای پیام/