مادرم! در دنیا چیزی بزرگتر از شهادت نیست
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «سعدی سامانیپور»، ششم مهر 1338، در روستای هيو از توابع شهرستان ساوجبلاغ به دنيا آمد. پدرش آيتعلی، فروشنده بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. لولهكش آب بود. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. دهم ارديبهشت 1361، در خرمشهر با اصابت تركش به سر، شهيد شد. پیکر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاك سپردند.
آنچه در ادامه میخوانید متن وصیتنامه شهید سامانیپور است.
حضور محترم پدر و مادر عزیز و مادر مهربانم سلام عرض میکنم و امیدوارم که این سلام گرم فرزند کوچک خود را از سرزمین قهرمانپرور و شهیدپرور خوزستان و از قلبم سرچشمه میگیرد، بپذیرید.
پس از تقدیم عرض سلام به حضور گرامیتان سلامت شما را از درگاه خداوند تبارک و تعالی خواستارم و امیدوارم در زیر سایه امام زمان (عج) خوش و خرم باشید.
پدر عزیز، ما که از مال این دنیا چیزی نداریم که بگویم چکار کنید و یا چکار نکنید اما آن چیزی که میتوانم بگویم این است که از تو میخواهم که مرا حلال کنی.
پدر عزیز! اگر ما پیروز شدیم با یک دنیا خوشحالی به آغوش شما بر میگردیم و اگر در این راه مقدس کشته شویم که باز برای ما پیروزی است که از آن پیروزی اولی بزرگتر و از شما میخواهم که اگر من کشته شدم و از خدا بخواهید که مرا درجمع شهیدان راه خود قرار دهید و در برابر کشته شدن من صبور باشید که خدا با صابرین و مومنین است و عاجزانه از شما میخواهم که بعد از من محمدرضا عازم میدان نبرد کنی. همانطور که امام حسن (ع) بعد از علیاکبر علیاصغر را به میدان برد و هر دو را در راه خدا قربانی کرد.
و اما تو ای مادر خوب و مهربانم، با شما سخنها دارم که در قلبم هست و نمی توانم آن را روی کاغذ بیاورم مادرم از تو میخواهم مبادا در فقدان من ناراحت باشی اطمینان داشته باش بعد از من اگر بخواهی زیاد از حد ناراحتی کنی بهخدا قسم ناراحت میشوم.
مادرم ممکن است بگویی من نامزد داشتم و به جبهه رفتم اما همان قدر بدان که علی اکبر امام حسین(ع) نیز خانواده داشت و به میدان رفت و شهید شد و همانطور حضرت قاسم تازه داماد بودکه به میدان رفت و شهید شد و شهیدان محلهمان نیز همه آرزو داشتند که یک روزی ازدواج کنند و صاحب زن و فرزندی شوند اما آنها کشته شدن در راه خدا را ترجیح دادند و به میدان رفتند و همه شهید شدند.
مادرم اگر من کشته شدم مطمئن باش که تو تنها مادری نیستی که فرزندی را در این راه دادهای بلکه مادرهای زیادی هستند که به یک فرزند بلکه بیش از چند فرزند خود را در این را ه دادهاند و از خدا میخواهند که خودشان نیز در این راه که همان راه خدا و راه انبیا است شهید شوند برای اینکه در دنیا چیزی بزرگتر از شهادت نیست.
مادرم! ای پاره قلبم از تو تمنا میکنم که مرا حلال کنی بعد از من پرچم سبزی را بردر خانه افکنی و شما ای برادران عزیزم در راه خدا باشید زیرا هرکس که در راه خدا قدم گذارد خدا نیز آنها را یاری خواهد کرد.
همانطور که در نامه قبلی گفتم: ما عازم کربلای حسین (ع) هستیم اگر پیروز شدیم همگی باهم به زیارت قبر شش گوشه امام حسین(ع) خواهیم رفت اگر در این راه که راه کربلاست کشته شوم امام حسین (ع) را در ان دنیا زیارت خواهم کرد که هر کدام را خدا بخواهد همان خواهد شد.
اما برادرانم شما بدانید که من برای مال و یا جاهطلبی به جبهه نرفتم بلکه فقط برای خدا و پیروزی جمهوری اسلامی و برای پیروزی حق بر باطل است که مرا به اینجا کشانید و عشق به خدا رسیدن است که هر انسان که به جبهه میرود به خدا به معبود و به معشوق خویش نزدیکتر میشود و از شما میخواهم بعد از من همین راه را ادامه دهید.
و از تو برادربزرگم میخواهم که مرا حلال کنی و بدیهای مرا ببخشی و از تو میخواهم که از تمام فامیلها و دوستان و آشنایان برای من حلال بطلبی و اما شما خواهرانم و شما عزیزانم میخواهم که درسهایتان را خوب بخوانید و هر موقع راهپیمایی شد، شرکت کنید و هر شب که الله اکبر گفتن به پشت بام بیایید و چنان فریاد بزنید که صدایتان دشمن را به لرزه درآورد و ازهمه مهمتر مانند حضرت زینب(س) ان کاره او عمل را انجام داد و مرا حلال کنید و در مرگ من صبور باشید و برای سلامتی امام خمینی(ره) دعاکنید و نماز بخوانید و از خدا بخواهید که مرا جز شهیدان راه خود قرار دهد و باز سفارش میکنم بر تو ای مادر و پدر عزیزم که خدا با صابرین و مومنین است.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
انتهای پیام/