دشمن با تمام قوا جوانان را هدف قرار داده است
«احسان فضل اللهی» رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس در گفتگو با نوید شاهد البرز میگوید: «برای حراست از ارزشها کیان اسلامی و سرزمین آبا و اجدادی و حراست از ناموس و خاک بود که راهی جبهه شدم. کودکیام را در روستای فامنین از توابع همدان گذراندم. همانجا تحصیلات ابتداییام را تمام کردم مثل همه بچه ای روستا در کارهای دامداری و کشاورزی کمککار خانواده بودم و بعد از آن برای ادامه تحصیل در مقطع بالاتر به همدان رفتم و در منزل یکی از بستگان زندگی میکردم.»
فضلاللهی از چگونگی اعزام به جبهه درحالیکه دانشآموزی بیش نبوده است، بیان میکند: «ورود بنده به دوران دفاع مقدس از آنجایی آغاز شد که با همکلاسیهایم تصمیم گرفتیم بعد از امتحانات خرداد ماه سال 1363 به جبهه برویم و این بود که سال 63 برای اولین بار عازم مناطق جنگی غرب کشور شدیم.»
حراست از ارزش ها و کیان اسلامی
او نظرش در مورد جنگ را اینگونه بیان میکند: «درباره جنگ تحمیلی باید عرض کنم جنگ به قول امام امت یک نعمت و به نظر بنده شرکت در آن واجب کفایی بود. آنچه که من را در نوجوانی به صحنه نبرد با دشمن کشاند حراست از ارزشهای کیان اسلامی و سرزمین آبا و اجدادی و حراست از ناموس و خاک بود.»
این دبیر بازنشسته با بیان اینکه حدود سه بار به مناطق جنگی اعزام شده است، بیان میکند: «در خرداد ماه ۱۳۶۳ برای لبیکگویی به فرمان امام و اطاعت از او برای پاسداری از دستاوردهای انقلاب و حفظ ارزشهای دینی و ملی به جبهه اعزام شدیم. اولین بار با یک گردان از استان همدان به سمت جوانرود و شیخ صالح حرکت کردیم و بعد از مدت کوتاهی به منطقه پاوه اعزام شدیم و ۳ ماه در آن منطقه بودیم و مسئولیت بنده بیسیمچی گردان بودم. حدود سه بار به مناطق جنگی اعزام شدم قبل از جانبازی مجروحیت نداشتم.»
روزی که جانباز شدم
جانباز دروان دفاع مقدس از نحوه جانبازیاش در جنگ تحمیلی هم میگوید: «در اوایل سال ۶۶ از استان همدان به عنوان پاسدار وظیفه به مناطق جنوب کشور منطقه عملیاتی شلمچه اعزام شدم و در یگان دریایی مشغول خدمت بودم. در تاریخ ۱۳ خرداد سال ۶۶ بعد از نماز صبح چندین مرتبه به خط مقدم تردد داشتم. همانروز عراقیها چند دکل دیدهبانی جدید بر پا کرده بودند که تمام حرکات ما را زیر نظر داشتند. حدود ساعت ۱۰ صبح آخرین سرویس بود که به رزمندگان اسلام غذا برسانم و هنگام برگشت یک خمپاره ۱۲۰ در نزدیکی ما اصابت کرد که بنده احساس کردم یک میخ فولادی با ضربه سنگین به سرم وارد شد. همان لحظه که بنده مجروح شدم، بچههای لشگر محمد رسولالله تهران مستقر بودند. بنده را به داخل سنگر برای پانسمان بردند. البته ترکش از جمجمه وارد شده بود و رگ شنوایی سمت راست و رگ بینایی چشم راستم را قطع کرده بود که بر اثر اصابت ترکش چشم راستم پر از لخته خون بود و عنبیه مردمک چشمم معلوم نبود و چشم چپ هم باز نمیشد البته آسیب کمتری دید.»
جانبازی توفیق الهی
وی از روزهای بعد از جانبازی نیز بیان میکند: «بعد از جانبازی به توفیق الهی ادامه تحصیل دادم تا مقطع کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه بوعلی سینا در شهر همدان و از سال ۱۳۶۶ در اداره آموزش و پرورش شهر فامنین مشغول خدمت بودن در سال ۱۳۷۲ توفیق قبولی در دانشگاه را داشتم از سال ۱۳۷۶ هم به عنوان دبیر ادبیات در شهر همدان و کرج در خدمت آیندهسازان و دانشآموزان بودم.»
دشمن در کمین
این جانباز جنگ تحمیلی در پایان رو به جوانان کشورمان بیان میکند: «جوانان عزیز! مراقب طعمهها و کمینهای دشمن باشید. بخصوص در فضای مجازی که دشمن با تمام قوا به میدان آمده و هدفش فقط جوانان و نوجوانان ماست که آنها را از اسلام و ولایت و ارزشها جدا کند.»
گفتوگو از نجمه اباذری