«دو کبوتر همپیمان»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ «شهيد عليرضا محمودیپارسا» در 23 تيرماه سال 1348، در شهر تهران ديده به جهان گشود. نور شهادت در چهرهاش از همان اوان زندگی نمايان بود. در كودكی زكاوت، هوش و علاقه او به مسايل دين و مكتب انسان را متوجه خدا میكرد. از همان كودكی نماز را فرا گرفت و در 6 سالگی وارد مدرسه شد. از همان موقع حيا و شرم زياد در وجودش بود. كلاس اول ابتدايی بود كه با خانواده به رجايیشهر عزیمت کردند. كلاس چهارم او مقارن با شروع انقلاب اسلامی بود و او حضور فعال هم سطح با سنش داشت. با فرمان امام پس از پيروزی وارد بسيج شد و در همان موقع با شهيدرضا جهازی آشنا شد و آن دو دوستی جاودانه و همسايگی برای خود بودند و هم پيمان شدند كه تا آخر با هم باشند.
شروع جنگ تحميلی شور و هيجانی عجيب در دل اين دو دوست ايجاد کرد اما به علت كمی سن به آنها اجازه نمیدادند. در نوروز سال 61 بود كه برای بازديد به همراه دوستان و مسجدیها به جبهه مهاباد رفت بعد از بازگشت ديگر طاقت نداشت بماند. در فروردين همان سال به همراه رضا جهازی به جبهه كامياران رفت و بعد از 3 ماه برگشت و مشغول دادن امتحانات شد و با موفقيت كامل آن را به پايان رساند و به كلاس سوم راهنمايی ارتقاء يافت و در اول تيرماه بار ديگر عازم جبهه سومار شد و در حمله مسلم ابن عقيل با رمز يا اباالفضل از ناحيه سر و گردن و صورت مجروح شد.
خبر شهادت عزيز همسنگر و همپيمانش او را به شدت متأثر ساخت و ديگر روح او در اين دنيا نبود. پس از تلاش شديد مبني بر رفتن به جبهه در 26 دي ماه عازم جبهه انديمشك شد. در حمله مقدماتی والفجر در منطقه فكه با اصابت تركش و تير به دست و پا بهخصوص بر روده و شكم او را به شدت زخمی ساخت و در اصفهان بستري شد و طی 2 روز جراحت درد سختی را بر جان پذيرفت و در ساعت 2:30 دقيقه نيمهشب جمعه 28 بهمن ماه در حالی كه وجود مقدس و اطهر حضرت اباعبدالله را بر بالای سرش میديد با جمله «السلام عليك يا اباعبدالله» به سوی لقاء يار شتافت و خود را به هدفش رساند و ديداری تازه را با دوستانش بهخصوص دوست عزيزش رضا جهازی انجام داد.
انتهای پیام/