سیری در کلام شهید کربلای پنج؛
شهید«ابوالفضل امینی‌راد» در وصیت‌نامه‌اش نوشته است: «از کار خود خجالت می کشیدم و می گفتم: ابوالفضل چرا مانده‌ای؟ مگر تو مسلمان نیستی؟ مگر تو نمی‌گویی شیعه‌ی علی(ع) هستی؟ مگر نمی‌گویی که راه حسین (ع) را تداوم بخشی؟ پس چرا همه‌اش شعار می‌دهی؟ بشتاب و این شعارها را تبدیل به عمل کن.»

,wdj


به گزارش نوید شاهد البرز؛ «شهیدابوالفضل امینی‌راد»،  هشــتم فروردين1339، در روســتاي قيچاق از توابع شهرســتان شهريار به دنيــا آمد. پدرش محمدامين، كشــاورزی می‌كرد و مادرش محبوبه نام داشــت. تا پايان دوره راهنمايی درس خواند. او نيز كشاورز بود. ازدواج كرد. از سوی بسيج در جبهه حضور يافت. بيســت و نهم دي 1365، در شــلمچه بر اثر اصابت تركش به صورت، شهيد شد. پيكر وي را در گلزار شهداي بی‌بی سكينه شهرستان زادگاهش به خاك سپردند. برادرش محمدرضا نيز به شهادت رسيده است.

 

در ادامه متن وصیت‌نامه شهیدامینی‌راد را بخوانید.

بِسْمِ رَبّ الشُّهداءِ وَ الصّديقينَ

 * يا أَيَّتُهَاالنَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعي‏ إِلى‏رَبِّكِ راضِيَةًمَرْضِيَّةً* فَادْخُلي‏ في‏ عِبادي* وَادْخُلي‏ جَنَّتي‏*  (فجر/27 تا 30)

ای نفس مطمئنّه و دل آرام به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود به نعمت‌های ابدی او و او خشنود و راضی از اعمال نیک توست باز آی و در صف بندگان خاصّ من در آی و در بهشت رضوان من داخل شو.

با تقدیم صمیمی‌ترین سلام‌ها و درود‌هایم به تمامی شهدای گلگون کفن و امام عزیزم و امّت عزیز امام و شما عزیزانم وصیّت‌نامه ی خود را، هر چند لایق آن نیستم، برایتان وصیّتی می کنم.  به امید اینکه خداوند گناهانم را ببخشد و شهادت بنده‌ی گنه‌کارش را بپذیرد و امید آن دارم که با شهدای اسلام محشور گردم و در جوار رحمت حق تعالی قرار گیرم. از شما عزیزان تقاضا دارم که دعایم کنید تا خداوند شهادت حقیر را بپذیرد و همچنین تقاضا دارم که راه سیّدالشّهدا(ع) را به نحو احسن ادامه دهید و امام عزیز را یاری کنید و همیشه پیرو خوبی برای او باشید و اگر خدایی ناکرده کوچک‌ترین سُستی از خود نشان دهید، در روز قیامت جوابگوی این‌همه خونی که مظلومانه در راه اسلام ریخته شده، نمی توانید باشید. عزیزانم وقتی پیکر پاک شهدای مظلوم را که اکثراً نوجوان و جوان و حتّی پیرمرد نیز می دیدم، به خدا از خود خجالت می کشیدم و می گفتم: ابوالفضل چرا مانده ای؟ مگر تو مسلمان نیستی؟ مگر تو نمی گویی شیعه ی علی(ع) هستی؟ مگر نمی گویی که راه حسین (ع) را تداوم بخشی؟ پس چرا همه اش شعار می دهی؟ بشتاب و این شعارها را تبدیل به عمل کن. این بود که بالاخره توفیق آمدن به جبهه نصیبم شد. تا ادامه دهنده‌ی راه عزیزانم یعنی شهدا باشم و خوشحال و سرافرازم که چون حسین‌وار کشته شدم، اگر خدا بپذیرد. هر چه فکر می‌کردم که خدا چگونه اینهمه گناهانم را می‌بخشد تا از مقرّبانش گردم راهی نمی‌یافتم تا اینکه حدیث پیامبر اکرم(ص) به گوشم رسید که می فرماید: وقتی اولین قطره‌ی خون شهید ریخته می شود، تمام گناهانش آمرزیده می شود و این را وقتی دقیقاً دریافتم تمام وجودم برای شهادت پرواز کرد و با خود گفتم: خدایا آیا توفیق شهادت نصیبم می شود؟ و آیا من جزء شهدا می گردم؟ آیا با ریخته شدن خون من تمام گناهانم آمرزیده می شود؟

هنوز هم نمی دانم که آیا توفیق شهید بودن را داشته ام یا نه؟ لذا دعایم کنید که خدا شهادتم را بپذیرد و همچنین اشتباه هایی را که در حقّ شما عزیزان کرده ام؟ شما را به خدای محبوبتان مرا ببخشید و عفو کرده و حلالم نمایید و باز به شما وصیّت می کنم که امام عزیز را تنها نگذارید. ما می‌رویم تا راه حسین(ع) و خطّ امام زنده بماند لذا شما با یاری امام و انقلاب راه حسین(ع) و خطّ امام را تداوم بخشید. از پدرم که تمام وجودم از اوست خداحافظی می کنم. پدرعزیزم!  تو برای من نه یک پدر بلکه یک عزیز و الگو و اسوه بودی. عزیز من تو برای من خیلی زحمت کشیدی و می خواستی تا ثمره ام را  ببینی ولی چه کنیم که خواست و تقدیر الهی چنین بوده که من زود از شما جدا شویم. إن‌شاءالله در عالم ابدی در کنار ائمّه همدیگر را ملاقات خواهیم کرد. پدرجان! می دانم در طول عمرم پسر خوبی برایت نبودم ولی امیدوارم خداوند شهادتم را بپذیرد تا با لطف خدا شما عزیزان را در آخرت شفاعت نمایم. پدرگرامی! از تو می خواهم سعی کنی ناراحت نباشی. چرا که من به راه پوچی نرفته ام بلکه با خدا معامله کرده ام که در برابر جان بی ارزشم که آن هم از اوست، زندگی ابدی را دریافت نموده ام و تو باید همچون تمام خانواده ی شهداء افتخار کنی که پسرت را به خدا تقدیم کرده ای. پدرجان! برای یک عمر زحمت و رنج و برای بی‌حرمتی ها و خطاهایم در حقّ تو، از تو عاجزانه طلب آمرزش می‌کنم. خداحافظ.

مادرگرامی‌ام! قبل از هر چیز می‌خواهم به تو بگویم که برایم ناراحت نباشی و همچون زینب (س) صبور و مقاوم باشی. مادرعزیزم! پسرت رفت تا شاید خون سرخش درخت تنومند انقلاب را آبیاری کند. مادرمحبوبم! پسرت رفت تا شاید خدا عذرش را بپذیرد و در جوار رحمتش قرار دهد. مادرجانم! ابوالفضلت رفت تا شاید با خون بی قابلش کمکی به مظلومان تحت ستم برای مقابله با ظالمان نماید. مادرمهربانم! من رفتم تا شاید با خونم بگویم امام عزیز هَل مِن ناصرت را لبیک گفتم. مادرعزیز! به خدای کعبه همچون مولایم علی(ع) رستگار شدم. می دانم برایت سخت خواهد بود ولی چه کنم که اسلام، عزیزترین و گرامی ترین چیز هاست تو من را به راه اسلام دادی. و شما هم که می مانید باید همچون زینب (س) راه حسین(ع) را ادامه دهید. من راضی نیستم که ناراحت باشید تا دشمنان اسلام خوشحال گردند و مقاومت و صبوری از خصوصیّات زینبیان است. از برادران و خواهران و دوستان عزیزم که قسمت عمده ای از زندگی ام را مدیون هدایت هایشان هستم خداحافظی می‌کنم. امیدوارم که دعایم کنید و زحمت هایم را ببخشید و راهم را همچنان مصمّم و پُر شور ادامه دهید. جعفرجان! راهم را حتماً ادامه بده. از عزیزان و آشنایانم خصوصاً برادران و خواهران تقاضا دارم که مرا ببخشند و راه حسین(ع) را بدون رهرو نگذارند و فقط در راه خدا بروند تا رستگار گردند و ارگان های انقلابی همچون بسیج و انجمن اسلامی را هر چه بیشتر تقویت کنند و نسبت به دینشان بی تفاوت نباشند و تا برپایی حکومت عدل الهی از پا ننشینند و خطّ امام را تنها خطّ خود قرار دهند و هیچ انحرافی از این خط پیدا نکنند. چرا که راه امام خمینی راه امام حسین(ع) و ائمّه ی اطهار است و همچنین اخوّت و برادری را در بینتان محکم تر سازید. همچنان که قرآن مجید می فرماید *إِنَّمَاالْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌفَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ... *  (حجرات/10)مؤمنان با هم برادرند. اصلاح و دوستی برقرار کنید و بخاطر مسائل جزیی و مادّی اختلاف در بینتان نیندازید و اجازه ی فعّالیّت به دشمنان اسلام ندهید. چرا که الان زمان اتّحاد بر علیه مخالفان اسلام است. البتّه نگذارید حقّتان را بخورند. از جوان های عزیز و کسانی که توان دارند تقاضا دارم جبهه ها را پُر کنند که برای فتح کربلا باید بیشتر به‌سوی جبهه ها رفت. از برادران بسیج و انجمن اسلامی می خواهم که دعایم کنند و راهشان را مصمّم‌تر و استوارتر تا رسیدن به اهداف الهی ادامه دهند که این راه همان راه جُندالله است که من به عینه دریافتم. اگر جسدم به دستتان افتاد، پدرم در مورد دفن و کفن و مسائل دیگر اختیار تام دارد.

در پایان از همه تقاضای دعا برای رزمندگان و امام عزیز و من حقیر دارم و بدانید هر چه می‌خواهم مکالمه را قطع نمایم نمی‌توانم. ولی چه کنم که کاغذ محدود و وقت محدودتر. خدایا، خمینی‌مان را تا انقلاب مولایمان(عج) حفظ بفرما. خدایا، انقلابمان را هر چه زودتر با حضور مهدی(عج) به انقلابش متّصل بفرما. خدایا، رزمندگان ما را با پیروزی نهایی هر چه سریع‌تر به خانواده هایشان برگردان. خدایا، گناهانم را ببخش و ما را یک لحظه به خودمان وامگذار. خدایا، به خانواده ی شهدا و مجروحان و مفقودان و مصدومان و اسرا و رزمندگان اسلام صبری عظیم و اجری جزیل تر عنایت بفرما. خدایا، ما را از خالصان و مقرّبانت قرار ده. وَ السَّلَامُ‏ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ‏ وَ بَرَكَاتُهُ‏. حقیر ابوالفضل امینی‌راد  مورخه چهارم دی ماه 1365

 

پيام شاخص شهيد بزرگوار بر اساس متن وصيّت نامه و مطابقت با آيات و روايات

 

پيام شهيد: همچنين اُخوّت و برادری را در بينتان محکمتر سازيدو برای مسائل جزيی و مادّی اختلاف نيندازيد.

 

شاهد قرآنی: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ. (حجرات / 10)

در حقيقت مؤمنان با هم برادرند پس ميان برادرانتان را سازش دهيد و از خدا پروا بداريد اميد كه مورد رحمت قرار گيريد.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده