به همرزمانم احترام بگذارید!
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهیدضیغام تمجيدي، پانزدهم خرداد ۱۳۴۱، در شهرستان خلخال به دنيا آمد. پدرش حميد، كارمند بود و مادرش خانم بالا نام داشت. تا اول راهنمايي درس خواند. جوشكار و آهنگر بود. سال ۱۳۶۱ ازدواج كرد و صاحب دو دختر شد. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم دي 1365، در شلمچه با اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار وي در امامزاده محمد(ع) شهرستان كرج قرار دارد.
متن وصیت نامه و پیام شاخص شهیدتمجیدی را درادامه بخوانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد ان لا اله الّا الله و اشهد انّ محمّدا رسول الله و اشهد انّ علیّا ولی الله
با سلام و درود فراوان به محضر مقدّس حضرت مهدی (عج) و سلام بر نایب حقّش حسین زمان خمینی کبیر و سلام بر امّت شهید پرور و سلام بر بازماندگان.
حالا که در حال نوشتن وصیّت نامه هستم ازطرف خود هیچگونه امیدی به شهید شدن ندارم الّا به لطف و عنایت خدای بزرگ که شهادت در راهش شامل حالم شود. با تمام وجود امیدی به خدای بزرگ دارم به حدّی که می دانم روزی نوبت من است. امّا دیر یا زود دارد. از وقتی که به جبهه رفته ام تا به الان سه وصیّت نوشتم و هر دفعه روی آن تجدید نظر کردم. دیگر دوست ندارم کهاینقدر بمانم تا بار دیگر نیاز به وصیّت چهارمی داشته باشم. خسته شده ام که هر دفعه با عدّه ای از برادران رزمنده آشنا شوم و بعد به عملیّات می روم که عدّه ای از آنها شهید می شوند و من سالم به عقب می آیم. اگر بر هر مسلمانی وصیّت نوشتن واجب نبود هرگز نمی نوشتم.
دیدن پیامبر در رویای صادقه
شبی به خواب رفتم در خواب دیدم که می گویند وجود مقدّس حضرت محمّد(ص) برای دیدن جبهه می آید، یک دفعه همه بلند شدند خوشحال که حضرت وارد یکی از سنگرهای بزرگ اجتماعی شدند و در آن سنگر برادران ژاندارمری، بسیجی و نیروهای دریایی حضور داشتند و جمع شده بودند که در جمع همه فرمودند: فرمانده مستقیم این جنگ خودم هستم. اگر کسی نافرمانی کند، مستقیما از مردم نافرمانی کرده این جمله را حدودا ده بار تکرار کرد. تأکید زیادی هم از اطّلاعات داشتند و حدود پنج دقیقه حضرت صحبت فرمودند. خلاصه لحظههای آخر در عالم رویا خیلی تلاش کردم که صورت مبارکشان را ببینم امّا موفق نشدم و از خواب بیدار شدم. خیلی دست خودم ناراحت بودم و به فکر افتادم که جبران اشتباه خود کنم و قصد کردم تا حدّ توان در جنگ خدمت کنم.
شفای شهید در جبهه
بعد از پیروزی فتح خرّمشهر باز هم به خارک بازگشتم. البتّه مدّتی از خدمت سربازی من گذشته بود که مشکلی برایم پیش آمد و از ناحیهی ساق پا سرطان استخوانی گرفتم. نظر پزشکان این بود که باید قطع شود تا سایر اعضا در امان باشد. همزمان با همین مشکل به بیماری عجیب و غریبی گرفتار شدم که مانع آن است که نامش را ببرم عجیب نگران بودم و عذاب وجدان بیشتر از همه مرا آزار می داد چرا پای من مانند سایر رزمنده ها در جبهه و در خدا راه قطع نشود؟ یک روز قبل از نماز ظهر بود که واقعا دلم شکست و مشغول خواندن دعای توسّل شدم و وقتی که دعای امام زمان (عج) را منجی اسمم بخوانم به زحمت از درد پا بلند شدم و وقتی نشستم حاجت خود را خواستم از جمله شفای بیماریهایم بود. دعا که تمام کردم متوجّه ی اذان صبح شدم. بلند شدم که بروم سایر بچه ها را برای نماز بیدار کنم که دیگر هیچ اثری از درد در پایم نبود خیلی دست پاچه شدم. پایم را نگاه کردم که گویی پای من نبود که لحظهای قبل ورم و درد داشت. تمام بیماریها از بدنم خارج شد. از خوشحالی نمی دانستم چه کنم. در آنجا بود که عهد کردم تا جانم را فدای محمّد (ص) و آلش (ع) بکنم.
خودسازی بکنید
برادران بسیجی! امروز خداوند نعمت بزرگی را در اختیار من و شما گذاشته است. بیاییم از این نعمت به خوبی استفاده کنیم. بسیج را یک نیروی قوی و مجهّز برای همیشه علیه مستکبران جهانی آماده نگهداری کنید. از خودتان بیشتر مواظبت کنید. وقت خود را بیهوده تلف نکنید و از مطالعه دریغ نورزید. با خدای خود بیشتر خلوت کنید که در شهرها و در زندگی شهری برای شما چنین امکانی وجود ندارد که بتوانید آن کارهایی را که در جبهه می کنید برای خودسازی در شهر بکنید و به تعبیری شاید بتوان گفت که عبادت در جبهه ثوابش بیشتر از داخل شهراست. و ای برادران رزمنده! بدانید که شمایی که توان رزمی دارید، جبهه نیاز به حضور مداوم شما دارد و اگر جبهه ها را پُر کنید دشمنان داخلی و خارجی نا امید می شوند. دشمن می خواهد روحیهی معنوی و رزمی رزمندگان اسلام را بکاهد و اگر بتوانند فحشا را درجامعهی اسلامی رواج بدهند دیگر نیازی به جنگ ندارند. پس ما باید مبارزه را بیشتر کنیم.
خدایا! اگر با ریخته شدن قطرات خون ناقابل من و قطعه قطعه شدن بدن بی ارزش من، یاد تو در دلها زنده تر می شود. تو را به دین حسین که نگهبان دین توست قسم می دهم که هر چه زودتر راضی به ریخته شدن خونم و قطعه قطعه شدن بدنم باش. برادران و خواهران امّت حزب الله! بیعشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد. اگر شما غفلت کنید دشمن همان کاری را خواهد کرد که بعد از پیغمبر زمان ایشان کردند.
آرزویم این است که ماند حضرت فاطمه(س) بیمزار باشم
چند خواسته دارم: بعد از شهید شدنم از بازماندگانم انتظار دارم که حتما عمل کنند اگر خواستید نوحه یا روضهخوان بیاورید حتما کسانی را بیاورید که اهل آن باشند. پدرو مادرم عزیزم! از شما می خواهم بعد از شهادتم کاملا صبور باشید و افتخار کنید که فرزندتان را در راه خدا دادهاید ما در گذشته غبطه به شهدای کربلا می خوردیم و افسوس داشتیم که چرا در زمان امام حسین(ع) نبودیم. اگر جسدم را عقب نیاوردند اصلا ناراحت نشوید من خودم آرزویم این است که مثل حضرت زهرا (س) بی مزارباشم. اگر جنازهی مرا بهدست آوردید هر جا که خواستید دفن کنید. و در صورت بی مزار بودنم اجازه ندهید کسی حرف زیادی بزند و اگر همرزمان عزیزم به حضور شما آمدند به آنها کاملا احترام کنید. خواهرانم! کاملا صبور و زینب وار با صبر باشید ودر ملاء عام گریه نکنید که موجب شادی دشمنان است. از همسرگرامی ام می خواهم که صبور باشد. شما در مدّت زندگی ام همیشه با من خوب بودید خدا از تو راضی باشد و اگر فرزندمان متولّد شد اگر دختربود نام او را فاطمه اگر پسر بود محمّد حسین بگذارید. به آن بگو که پدرت شهید شده است.
.................
والسّلام
پيام شاخص شهيد بزرگوار بر اساس متن وصيّت نامه و مطابقت با آيات و روايات
پيام شهيد:خواهرانم! کاملا صبور وزینب(سلام الله علیها) وار با صبر باشید.
شاهد قرآنی:وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ.(هود / 115)
و شكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى گرداند.
انتهای پیام/